غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارشنبه, 20 دی 1396 09:51

مقاله تجلى علم و هدايت غدير در عصر ظهور / محمد مهدى خليلى

تجلى علم و هدايت غدير در عصر ظهور / محمد مهدى خليلى

چكيده‏

1 . غدير، چشمه علم، بلكه سرچشمه هدايت و علم صحيح است.
2 . قرآن علم كل شى‏ء است كه كليد آن در دست صاحب غدير است.
3 . از علم صحيح به هدايت صحيح مى‏رسيم كه به دست امام ‏عليه السلام است.
4 . بيان كننده علم امام، غدير است كه بدون او علم بدون تبيين و نامعلوم است.
5 . كسى بدون تبيين امام نمى ‏تواند از علم منفعتى ببرد، زيرا خداوند علم آن را فقط به ايشان داده است.
6 . بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله امام غدير هدايت كننده با قرآن است.
7 . عصر ظهور امام زمان‏ عليه السلام دوران تجلى علوم آل محمد عليهم السلام است.

مقدمه

غدير در ظاهر به محل‏هايى در بيابان‏ها كه در آن آب باران و سيلاب‏ها جمع شود مى ‏گويند(339)، ولى در باطن و حقيقت غدير بركه و آبگير نيست؛ غدير چشمه‏ اى جارى است و بلكه سرچشمه است!
بهترين و خالص‏ترين آب‏ها آبى است كه از سرچشمه برداشته شود؛ و البته آب وقتى از چشمه جارى شد به همان اندازه كه از سرچشمه فاصله گرفت ميزان ناخالصى و كدورت آن زياد مى ‏گردد. ناخالصى‏هايى كه گاه سبب تغيير ماهيت آب مى‏شود و آن را غير قابل استفاده و مضرّ مى ‏كند.
اصل و حقيقت علمِ صحيح هم مانند آب خالص آن چيزى است كه براى انسان نافع باشد، و آن علمى است كه نزد پروردگار است: «قُل اِنَّمَا العِلمُ عِندَ اللَّهِ وَ اِنَّما اَنَا نَذيرٌ مُبينٌ»(340): «بگو: آيا كسانى كه مى ‏دانند با كسانى كه نمى ‏دانند يكسانند؟ جز اين نيست كه تنها صاحبان خرد ناب متذكر مى ‏شوند». غير از اين علم يا صحيح نيست يعنى براى انسان نافع نيست؛ و يا مثل همان آبى كه از سرچشمه فاصله گرفته آنقدر ناخالصى دارد كه ماهيت آن تغيير كرده و ديگر آب نيست! اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در وصيت به امام حسن‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: «وَ اعلَم اَنَّهُ لا خَيرَ فى عِلمٍ لا يَنفَعُ، وَ لا يُنتَفَعُ بِعِلمٍ لا يَحِقُّ تَعَلُّمُه»(341): «بدان! علمى كه سودمند نباشد فايده‏اى نخواهد داشت، و دانشى كه سزاوار يادگيرى نيست سودى ندارد».

سرچشمه علم خداوند كجاست؟

سؤال اينجاست كه سرچشمه و مجراى علم خداوند كجاست؟ «غدير» همان سرچشمه علم الهى است كه در جستجوى آنيم. غدير چشمه ‏اى جارى است. غدير سرچشمه علم است.
خداوند متعال قرآن كريم را كه بر قلب مبارك پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نازل شده مجراى علم خود معرفى مى ‏فرمايد. در سه آيه از قرآن كريم اين مطلب بسيار واضح آمده است: آيه اول: «لكِنِ اللَّهُ يَشهَدُ بِما اَنزَلَ اِلَيكَ اَنزَلَهُ بِعِلمِهِ وَ المَلائِكَةُ يَشهَدونَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»(342): «لكن خدا به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مى ‏دهد. او آن را به علم خويش نازل كرده است و فرشتگان نيز گواهى مى‏ دهند، و گواه بودن خدا كافى است».
آيه دوم: «فَاِن لَم يَستَجيبوا لَكُم فَاعلَموا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللَّهِ وَ اَن لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَل اَنتُم مُسلِمونَ»(343): «پس اگر شما را اجابت نكردند بدانيد كه آنچه نازل شده به علم خدا است، و اينكه معبودى جز او نيست. پس آيا شما گردن مى ‏نهيد؟
آيه سوم: «وَ كَذلِكَ اَنزَلناهُ حُكماً عَرَبيّاً وَ لَئِنِ اتَّبَعتَ اَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِىٍّ وَ لا واقٍ»(344): «و اين چنين ما قرآن را كتابى با حكمت و فصاحت عربى فرستاديم، و اگر با اين علم و دانش كه بر تو آمد باز پيرو ميل جاهلانه آنها شدى ديگر مدد و نگهبانى از خدا نخواهى داشت».
در اين سه آيه خداوند بيان مى ‏كند كه آنچه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل كرده (قرآن) از علم خودش بوده است.

علم قرآن علم كل شى‏ء است‏

نكته مهم اين است كه قرآن كريم و قلب مبارك پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله ظرف تمام علم خداوند نيستند، چون علم خداوند عين ذات او و نامحدود است، بلكه علم قرآن علم كل شى‏ء است. در اين باره بيان‏هاى متعدد در آيات قرآن كريم و روايات اهل بيت‏ عليهم السلام آمده است. به عنوان نمونه چند مورد ذكر مى ‏شود:
1 . «وَ يَومَ نَبعَثُ فى كُلِّ اُمَّةٍ شَهيداً عَلَيهِم مِن اَنفُسِهِم وَ جِئنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتابَ تِبياناً لِكُلِّ شَى‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحمَةً وَ بُشرى‏ لِلمُسلِمينَ»(345): «روزى كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها برمى ‏انگيزيم، و تو را گواه بر آنان قرار مى‏ دهيم! و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است».
در اين آيه حق تعالى به پيامبرش مى ‏فرمايد: «كتابى بر تو نازل كرديم كه بيان كننده تمام اشياء است»؛ و در آيه دوم مى ‏فرمايد: «هيچ چيزى را در اين كتاب فروگذار نكرديم».
2 . «وَ ما مِن دابَّةٍ فِى الاَرضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُكُم ما فَرَّطنا فِى الكِتابِ مِن شَى‏ءٍ ثُمَّ اِلى‏ رَبِّهِم يُحشَرونَ»(346): «هيچ جنبنده‏ اى در زمين و هيچ پرنده‏ اى كه با دو بال خود پرواز مى ‏كند، نيست مگر اين كه امت‏ هايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم. سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى ‏گردند».
شواهد روايى درباره اين مطلب فراوان است، اما به دو روايت استشهاد مى ‏كنيم.
حديث اول: امام صادق ‏عليه السلام فرمودند:
به راستى خداى تبارك و تعالى قرآن را براى بيان هر چيز فرو فرستاده تا آنجا كه به خدا قسم چيزى را وانگذارده كه بندگان بدان نيازمند باشند و تا آنجا كه هيچ بنده‏ اى نتواند بگويد كاش اين هم در قرآن بود مگر اين كه آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.(347)
حديث دوم: ابوخنيس كوفى گويد: خدمت حضرت صادق‏ عليه السلام رسيدم در حالى كه گروهى از نصرانيان در خدمت ايشان بودند، و ادعا كردند كه مقام موسى و عيسى و محمدعليهم السلام مساوى است چون همه آنها داراى شريعت و كتاب آسمانى هستند. امام صادق ‏عليه السلام فرمود:
حضرت محمدصلى الله عليه وآله برتر و اعلم از آن دو است. خداوند به او آن قدر علم عطا فرموده كه به ديگرى نداده است». گفتند: آيا آيه‏اى در قرآن هست كه شاهد بر اين مطلب باشد؟ فرمودند: آرى، اين آيه «وَ كَتَبنا لَهُ فِى الاَلواحِ مِن كُلِّ شَى‏ءٍ»(348): «و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم»، و اين آيه كه به عيسى‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: «وَ ِلاُبَيِّنَ لَكُم بَعضَ الَّذى تَختَلِفونَ فيهِ»(349): «و آمده‏ام تا برخى از آنچه را كه در آن اختلاف داريد روشن كنم»، و فرمايش خداوند به حضرت محمدصلى الله عليه وآله كه مى ‏فرمايد: «وَ جِئنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتابَ تِبياناً لِكُلِّ شَى‏ء»(350): «تو را گواه بر آنان قرار مى ‏دهيم! و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است»، و اين آيه «لِيَعلَمَ اَن قَد اَبلَغوا رِسالاتِ رَبِّهِم وَ اَحاطَ بِما لَدَيهِم وَ اَحصى‏ كُلَّ شَى‏ءٍ عَدَداً»(351): «تا بداند پيامبرانش رسالت‏ هاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‏ اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است». به خدا قسم حضرت محمدصلى الله عليه وآله اعلم از هر دوى آنهاست. اگر حضرت موسى و عيسى ‏عليهما السلام پيش من بيايند و سؤال از من بنمايند به آنها جواب مى ‏دهم، و از ايشان سؤالاتى مى‏ كنم كه جواب نمى ‏دهند.(352)

با قرآن چه نيازى به پيامبر است؟

در اينجا ممكن است سؤال يا شبهه‏ اى ذهن انسان را مشغول كند: با وجود چنين كتابى - يعنى قرآن - كه علم تمام اشياء در آن است، ديگر چه احتياجى به پيامبر و يا وصى پيامبر است؟
براى رسيدن به پاسخ بيان مى ‏كنيم:
1 . تمام مقصد قرآن تعليم علم نيست، بلكه نهايت مقصد قرآن هدايت است. اين مطلب آن قدر در قرآن واضح و صريح است كه با اندك تأملى در آيات به آن پى مى ‏بريم. خداوند متعال مى ‏فرمايد: «اِنَّ هذَا القُرآنَ يَهدى لِلَّتى هِىَ اَقوَمُ وَ يُبَشِّرُ المُؤمِنينَ الَّذينَ يَعمَلونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُم اَجراً كَبيراً»(353): «اين قرآن به آنچه كه خود پايدارتر است هدايت مى‏ نمايد، و به مؤمنانى كه كارهاى شايسته مى ‏كنند مژده مى ‏دهد كه پاداشى بزرگ برايشان خواهد بود».
در جايى ديگر فرموده است: «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، قُل اُوحِىَ اِلَىَّ اَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنِّ فَقالوا اِنّا سَمِعنا قُرآناً عَجَباً، يَهدى اِلَى الرُّشدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَن نُشرِكَ بِرَبِّنا اَحَداً»(354): «بگو: به من وحى شده كه تنى چند از جنّيان گوش فراداشتند و گفتند: راستى ما قرآنى شگفت ‏آور شنيديم، كه به راه راست هدايت مى‏ كند. پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد».
باز مى ‏فرمايد: «يا اَهلَ الكِتابِ قَد جاءَكُم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُم كَثيراً مِمّا كُنتُم تُخفونَ مِنَ الكِتابِ وَ يَعفوا عَن كَثيرٍ قَد جاءَكُم مِنَ اللَّهِ نورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ، يَهدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذنِهِ وَ يَهديهِم اِلى‏ صِراطٍ مُستَقيمٍ»(355): «اى اهل كتاب، پيامبر ما به سوى شما آمده كه بسيارى از چيزهايى از كتاب آسمانى خود را كه پوشيده مى ‏داشتيد براى شما بيان مى ‏كند، و از بسيارى خطاهاى شما درمى ‏گذرد. براى شما از جانب خدا نور و كتابى روشنگر آمده است. خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند به وسيله آن كتاب به راه‏ هاى سلامت رهنمون مى ‏شود، و به توفيق خويش آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى‏برد و به راهى راست هدايتشان مى ‏كند».
در واقع قرآن كتاب هدايت است و اگر خداوند اين كتاب را «تِبياناً لِكُلِّ شَى‏ءٍ» قرار داده، اين تبيان مقدمه ‏اى براى رسيدن به همين مقصد بوده است. دليل اين مطلب آيات فراوانى از قرآن كريم است:
آيه اول:
«وَ كَذلِكَ اَنزَلناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ اَنَّ اللَّهَ يَهدى مَن يُريدُ»(356): «بدين گونه قرآن را به صورت آياتى روشنگر نازل كرديم، و خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مى ‏نمايد». با دقت در آيه مشخص مى ‏گردد هدايت خدا بعد از نزول آيات بينات است، يعنى آيات بينات مقدمه و وسيله هدايت هستند.
آيه دوم:
«هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدىً وَ مَوعِظَةٌ لِلمُتَّقينَ»(357): «اين قرآن براى مردم بيان است، و براى پرهيزگاران رهنمود و اندرزى است».
آيه سوم:
«وَ نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتابَ تِبياناً لِكُلِّ شَى‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحمَةً وَ بُشرى‏ لِلمُسلِمينَ»(358): «روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها برمى ‏انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مى ‏دهيم. و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است». دو آيه فوق نيز اشاره دارد كه قرآنى كه بيان و تبيان است هدايت است و هدايت مى ‏كند.
آيه چهارم:
«وَ اعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقوا وَ اذكُروا نِعمَةَ اللَّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً وَ كُنتُم عَلى‏ شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَكُم مِنها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُم آياتِهِ لَعَلَّكُم تَهتَدونَ»(359): «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد؛ و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان يكديگر بوديد و ميان دل هاى شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه خداوند نشانه ‏هاى خود را براى شما روشن مى ‏كند؛ باشد كه شما هدايت شويد».
در اين آيه صريحاً بيان شده كه خداوند تبيين مى ‏كند تا مؤمنين هدايت شوند، و اين تبيين مقدمه هدايت است.

2 . خداوندى كه قرآن را تبيان براى هر شيئى معرفى كرده، فاعل اين تبيين را وجود مبارك رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله قرار داده است. در دو آيه ذيل كلمه تبيين به صورت فعل مخاطب آمده و مخاطب آن وجود مبارك رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله است:
آيه اول:
«بِالبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ اَنزَلنا اِلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَيهِم وَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرونَ»(360): «همه پيامبران را با دلايل روشن و كتاب‏هاى آسمانى فرستاديم و قرآن را هم به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه به سويشان نازل شده بيان كنى و براى اينكه بينديشند».
آيه دوم:
«وَ ما اَنزَلنا عَلَيكَ الكِتابَ اِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اختَلَفوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنونَ»(361): «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن كنى، و قرآن مايه هدايت و رحمت براى مردم با ايمان است».
همان طور كه ملاحظه مى‏ شود، كلمه «تُبَيِّنَ» فعل مخاطب است. يعنى خداوند متعال به حبيبش خطاب فرموده كه قرآن را دفعتاً بر تو نازل كرديم تا تو براى نزول تدريجى آن تبيين كننده باشى. لذا تا پيامبرصلى الله عليه وآله در كنار اين كتاب قرار نگيرد كسى نمى ‏تواند از علوم قرآن بهره‏ مند گردد و در نتيجه از هدايت قرآن بى ‏بهره خواهد بود.
بدون پيامبرصلى الله عليه وآله نمى‏ توان از قرآن بهره برد
براى روشن شدن اين مطلب كه چرا كسى از علم و هدايت قرآن به تنهايى و بدون وجود پيامبرِ خداصلى الله عليه وآله نمى ‏تواند بهره‏ مند گردد، چند نكته بايد بيان گردد:

نكته اول:
اصل و حقيقت قرآن كريم همان كتاب مبين(362) است.(363) «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، الر، تِلكَ آياتُ الكِتابِ المُبينِ، اِنّا اَنزَلناهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلونَ»(364): «الف، لام، راء، اين آيه‏ هاى كتاب مبين است. ما قرآن را به زبانى عربى نازل كرديم باشد كه عقل خود را به كار گيريد». «بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، حم، وَ الكِتابِ المُبينِ، اِنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلونَ»(365): «حم. سوگند به كتاب مبين. همانا ما قرار داديم آن را قرآنى عربى باشد كه شما عقل خود را به كار گيريد».
در دو آيه فوق بيان شده كه قرآن از كتاب مبين تنزيل شده است. در واقع قرآن كريم صورت تنزيليه كل كتاب مبين است، و كتب آسمانىِ قبل از قرآن مثل تورات و انجيل، صورت تنزيلى بعض كتاب مبين بوده و بعضى از علم كتاب مبين نزد انبياء گذشته و اوصياء ايشان بوده است.(366)
نكته دوم:
علم الكتاب (كتاب مبين) نزد هر كسى باشد او مى ‏تواند علم به همه اشياء را از قرآن استخراج كند، و مى ‏تواند مبيّن همه اشياء تا روز قيامت باشد. و چه محروميت بزرگى است براى كسى كه ادعا مى‏ كند طالب علم است و خود را از اين منبع و سرچشمه اصلى علم ناب و صحيح بى ‏بهره كند.

بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله قرآن با كيست؟

بيان شد كه اين علم به صورت وحى به قلب نازنين رسول خداصلى الله عليه وآله نازل شده(367) و قلب مبارك ايشان همان مدينه علم و سرچشمه علوم الهى است. بعد از وجود مبارك رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله قرآن موجود است، لكن اين سوال مطرح است كه چه كسى مبيّنِ اين تبيان و معلّمِ اين كتاب علم الهى و چه كسى هادى در كنار اين كتاب هدايت است؟ چه كسى همه چيز را مى ‏داند؟ براى حل مشكلات بشر به كسى بايد رجوع كرد؟ براى حلّ اختلافات چه كسى بايد مرجع قرار گيرد؟ باب ورود به مدينه علم نبوى كيست؟
بعد از وجود مبارك رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله آيا بشر بايد بى‏ بهره از علم الهى باشد و به دنبال ظنّيات و وهميّات بشرى تشنگى خود را با آب گل آلود و شور و تلخ برطرف كند بلكه بيفزايد!! آبى كه آنقدر آلوده است كه به آن نمى ‏توان آب گفت!
دليل ما بر ناخالصى و صحيح نبودن اين علم آن است كه نتيجه علم صحيح هدايت و آشنايى با خداوند و آماده شدن براى رجوع به خدا و ملاقات با اوست. دليل ما عدم سيرابى بشر و ازدياد تشنگى روحشان است. دليل ما جهانگير شدن ظلم و جور دانشمندان ظاهرى و دولت‏ هاى به ظاهر پيشرفته در علم ايشان است. هر چه آنها در علم پيشرفت كرده‏ اند از خدا دورتر شده‏ اند و علم را وسيله‏اى براى قدرت قرار داده‏اند تا بنده و تسليم خدا نشوند و در مقابل خدا بايستند.
هر چند ادعاى ما اين است كه با بهره‏ مند شدن از علم كتاب خدا، بشر از پيشرفت دور نخواهد شد و به زندگى سخت اُمَم گذشته بر نخواهد گشت، بلكه به اذن خدا همه هستى را تحت تسخير خود در خواهد آورد.
آصف بن برخيا(368) تنها يك علم از علم الكتاب را داشت و به وسيله آن تخت بلقيس را از فاصله حدود پانصد فرسخ در يك طرفة العين و كمتر از آن نزد حضرت سليمان‏ عليه السلام آورد. حال اگر تمام اين علم مكشوف گردد آيا بشر عقب مانده و بى ‏بهره از پيشرفت می‏گردد؟!

علم پيامبرصلى الله عليه وآله به چه كسى رسيده است؟

سؤال مهم اينجاست كه چه وقت آن زمان فرا خواهد رسيد؟ براى رسيدن به جواب اين سؤال به سؤال قبلى برمى ‏گرديم. بعد از وجود مبارك رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله قرآن موجود است؛ لكن اين سؤال مطرح است كه چه كسى مبيّنِ اين تبيان و معلّمِ اين كتاب علم الهى و چه كسى هادى در كنار اين كتاب هدايت است؟
خوب دقت كنيد، همين جا ... همين نزديكی‏ها ... ماجراى غدير ... غدير معرفى باب مدينه علم است.
قرآن كريم در آيات متعدد و به بيان‏هايى راه وصل شدن به اين سرچشمه را بيان كرده و فرموده: «اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلى‏ قُلوبٍ اَقفالُها».(369) «اَ فَلا يَتَدَبَّرونَ القُرآنَ وَ لَو كانَ مِن عِندِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فيهِ اختِلافاً كَثيراً».(370)
لذا اگر كسى با نيّت خالص در قرآن تدبّر كند قفل‏ هاى دل او باز شده و باب مدينة العلم را مى ‏يابد كه امام صادق‏ عليه السلام فرمودند: «... لَو تَدَبَّرَ القُرآنَ شيعَتُنا لَما شَكُّوا فِى فَضلِنا»(371): «اگر شيعيان ما در قرآن تدبّر مى ‏كردند؛ فضل و مقام ما را به خوبى مى ‏دانستند و در آن شك نمى ‏كردند.
بيان شد كه «علم الكتاب» به پيامبرصلى الله عليه وآله وحى شده و اين مطلبى است كه در آيات متعددى بيان شده است. مثلاً فرمود: «وَ الَّذى اَوحَينا اِلَيكَ مِنَ الكِتابِ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يَدَيهِ اِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبيرٌ بَصيرٌ»(372): «آنچه از آن كتاب از راه وحى به تو رسانديم، آن حقيقت است و تصديق كننده آنچه كه پيش از آن آمده است: زيرا خداوند به بندگانش البته خبردارى بيناست».
نكته قابل توجه اينكه بلافاصله در آيه بعد خداوند مى ‏فرمايد بعد از وجود مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله اين علم به عده‏ اى به ارث رسيده است: «ثُمَّ اَورَثنَا الكِتابَ الَّذينَ اصطَفَينا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سابِقٌ بِالخَيراتِ بِاِذنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الفَضلُ الكَبيرُ»(373): «سپس آن كتاب را به آن عده از بندگانمان كه برگزيديم به ميراث داديم. پس بعضى از ايشان ستمكار نفس خويش است و بعضى از ايشان ميانه ‏رو، و ديگرى به اجازه خداوند پيشرو در نيكى هاست. اين همان فضل بزرگ است».
با دقت در آيه ملاحظه مى ‏شود كه خداوند بندگان برگزيده خود را وارث علم الكتاب قرار داده است؛ همان كتابى كه به پيامبرصلى الله عليه وآله وحى شده است. اما سؤال اين است كه بندگان برگزيده خدا چه كسانى هستند؟
قرآن كريم صريحاً ايشان را معرفى كرده، آنجا كه فرمود: «اِنَّ اللَّهَ اصطَفى‏ آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبراهيمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَى العالَمينَ، ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعضٍ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»(374): «خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برگزيده است. فرزندانى كه بعضى از آنان از نسل بعضى ديگرند، و خداوند شنواى داناست».
در اين آيه، آدم و نوح و آل‏ ابراهيم و آل‏ عمران به عنوان بندگان برگزيده الهى معرفى شده‏ اند. ممكن است اشكال شود كه اگر همه افراد آيه فوق مصطفاى الهى هستند، پس بايد جميع ايشان وارث علم الكتاب قرار گيرند، در حالى كه قبلاً بيان شد كه تمام علم الكتاب فقط نزد پيامبر خاتم‏ صلى الله عليه وآله است و انبياء قبل فقط بعضى از اين علم را واجد بوده‏ اند!
در جواب بيان مى‏ گردد چون در آيه 32 سوره فاطر «ثُمَّ اَورَثنا» را بعد از «وَالَّذى اَوحَينا اِلَيكَ» در آيه 31 بيان كرده، مشخص مى ‏گردد منظور آن دسته از بندگان مصطفاى خدا هستند كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏آيند. لذا حضرت آدم و نوح ‏عليهما السلام از اين دايره خارج مى ‏گردند.
همچنين با توجه به آيه «اَم يَحسُدونَ النّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ فَقَد آتَينا آلَ اِبراهيمَ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ آتَيناهُم مُلكاً عَظيماً»(375): «يا اينكه آنها به مردم (به پيامبر و خاندانش) به خاطر آنچه خداوند از فضلش به آن ها داده حسد مى ‏ورزند؟ همانا ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و آنها را فرمانروايى بزرگى عطا كرديم»؛ مشخص مى ‏شود كه بندگان برگزيده ‏اى كه خداوند ايشان را وارث الكتاب گردانده همان آل ابراهيم ‏عليه السلام هستند. البته دلايل ديگرى وجود دارد كه آل ‏عمران از اين دايره خارج هستند، و ما به جهت رعايت اختصار از آن خوددارى مى ‏كنيم.

بندگان برگزيده خدا چه كسانى هستند؟

سؤال بعدى اينكه آل ابراهيم‏ عليه السلام چه كسانى هستند؟ تا قبل از اين سؤال به فضل خداوند اثبات شد كه آن بندگانى كه مصطفاى خدا هستند بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله وارث علم الكتاب هستند؛ همان علم الكتابى كه خداوند علم كل شى‏ء را در آن قرار داده و به بيان خود قرآن علم كلّ شى‏ء را در آن احصاء كرده است. «وَ كُلَّ شَى‏ءٍ اَحصَيناهُ كِتاباً»(376) : «و حال آنكه هر چيزى را برشمرده به صورت كتابى در آورده ‏ايم».
اما همين تعبير «اِحصاء كُلِّ شَى‏ء» در مورد «امام مبين» نيز آمده است: «اِنّا نَحنُ نُحىِ المَوتى‏ وَ نَكتُبُ ما قَدَّموا وَ آثارَهُم وَ كُلَّ شَى‏ءٍ اَحصَيناهُ فى اِمامٍ مُبينٍ»(377): «ما هستيم كه مرده‏ ها را زنده مى ‏كنيم و آثار از پيش تهيه شده آنان را مى نويسيم و همه چيز را در امامى آشكار شماره كرده ‏ايم»؛ معلوم مى ‏شود كه علم الكتاب در وجود امام مبين ‏عليه السلام احصاء شده است. اتفاقاً رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله در خطبه روز غدير خم استناد نموده و فرمودند: «مَعاشِرَ النّاسِ، ما مِن عِلمٍ اِلاّ وَ قَد اَحصاهُ اللَّهُ فِىَّ وَ كُلُّ عِلمٍ عَلِمتُهُ فَقَد اَحصَيتُهُ فى اِمامِ المُتَّقينَ وَ ما مِن عِلمٍ اِلاّ وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِيّاً وَ هُوَ الاِمامُ المُبينُ»(378): «اى مردم، هيچ علمى نيست مگر اين كه خداوند آن را در وجود من احصاء و جمع فرموده و من هم تمام علمى را كه دانستم در پيشواى پرهيزكاران جمع نمودم. هيچ علمى نيست اِلاّ اينكه به على ‏عليه السلام آموختم و او امام مبين است».
پس معلوم مى‏ شود منظور از آل ‏ابراهيم‏ عليه السلام كه از بندگان مصطفاى خدا هستند و وارث علم الكتاب، كسانى هستند كه امام باشند؛ يعنى خداوند به ايشان منصب امامت داده باشد.

حامل علم الكتاب ظالم نمى ‏شود

در آيه «وَ اِذِ ابتَلى‏ اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قالَ لا يَنالُ عَهدِى الظّالِمينَ»(379): «و به ياد آوريد زمانى را كه خداى ابراهيم او را به امورى گوناگون امتحان كرد و او همه را به جا آورد. خداوند فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: امامت در فرزندانم نيز هست. فرمود: عهد من به ستمگران نمى‏ رسد». خداوند بيان مى‏ كند كه امامت را در آن دسته از ذريّه ابراهيم قرار داده كه ظالم نيستند. پس امام حتما بايد از نسل ابراهيم خليل الرحمن ‏عليه السلام باشد؛ و در نتيجه «آل‏ ابراهيم» كه «وارث الكتاب» هستند همان «ذريه ابراهيم ‏عليه السلام» هستند كه خداوند ايشان را امام قرار داده است.
ثانياً كسى مى‏ تواند امام باشد كه از اول عمر حتى براى يك لحظه ظالم نبوده باشد و از او ظلمى سر نزده باشد، چرا كه الف و لام بر سر كلمه «الظالمين» الف و لام جنس است كه تمام ظالمين را در برمى ‏گيرد. يعنى اگر كسى در طول دوران زندگيش، حتى فقط يك ظلم از او سر بزند نمى ‏تواند واجد منصب امامت باشد.
اما ظلم چيست؟ قرآن كريم در موارد متعدد ظلم را تعريف كرده و ظالم را معرفى نموده است. مثلاً شريك آوردن براى خداوند متعال را بزرگترين ظلم معرفى مى‏ كند: «وَ اِذ قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَىَّ لا تُشرِك بِاللَّهِ اِنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٌ»(380): «به ياد آور زمانى را كه لقمان به فرزندش در حالى كه او را موعظه مى ‏كرد گفت: پسرم! چيزى را شريك خدا قرار مده كه شرك به خدا ظلم بزرگى است». در جاى ديگر كافران را به عنوان ظالمان معرفى مى‏كند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَنفِقوا مِمَّا رَزَقناكُم مِن قَبلِ اَن يَأتِىَ يَومٌ لا بَيعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الكافِرونَ هُمُ الظّالِمونَ»(381): «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از آنچه به شما روزى داده ‏ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى؛ و كافران ستمكارانند». پس اگر كسى حتى براى يك لحظه كافر به خداوند باشد يا براى خدا شريك آورد، به نص قرآن او نمى‏ تواند در منصب امامت قرار گيرد، لذا عالم به علم الكتاب نيست.
دليل بسيار مهم ديگرى در آيات قرآن وجود دارد كه ارتباط بين عالم به علم الكتاب بودن و ظالم نبودن را بيان مى‏ كند: «وَ كَتَبنا عَلَيهِم فيها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ وَ العَينَ بِالعَينِ وَ الاَنفَ بِالاَنفِ وَ الاُذُنَ بِالاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَ مَن لَم يَحكُم بِما اَنزَلَ اللَّهُ فَاوُلئِكَ هُمُ الظّالِمونَ»(382): «در تورات برايشان مقرر كرديم كه جان در ازاى جان و چشم در برابر چشم و بينى در مقابل بينى و گوش در ازاى گوش و دندان به جاى دندان و زخم ها به مانندش، پس كسى كه آن را ببخشد اين كار كفّاره‏اى براى اوست، و كسى كه به حكم آنچه خدا فرو فرستاد داورى نكند پس ستمكاران همينان باشند». طبق اين آيه كسانى كه طبق ما اَنزَل اللَّه حكم نكنند ظالم هستند. پس كسى كه عالم به ما انزل اللَّه باشد مى‏ تواند بر طبق آن حكم كند و ظالم نباشد.
در بين كسانى كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادعاى جانشينى پيامبر و امامت كردند، كدام يك میتوانند ادعا كنند كه براى يك لحظه كافر و مشرك به خدا نبوده ‏اند؟! كدام يك مى‏ توانند ادعا كنند كه عالم به تمام ما انزل اللَّه هستند تا بر طبق آن حكم كنند؟! گواه تاريخ در اين مورد چيست؟!

اعلميت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام‏

در اعلميّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به ما انزل اللَّه بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله در هيچ كدام از فرق اسلامى ترديدى نيست. همه اذعان دارند آن كسى كه بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله تمام علم الكتاب نزد اوست، كسى نيست جز اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام كه خداوند صريحاً بيان فرموده تمام علم الكتاب نزد ايشان است.
«وَ يَقولُ الَّذينَ كَفَروا لَستَ مُرسَلاً قُل كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَينى وَ بَينَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ»(383): «كسانى كه كافر شدند مى‏ گويند: تو فرستاده نيستى. بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد».

وارثان علم الكتاب بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله‏

همان طور كه بيان شد اين علم به وجود مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله از طريق وحى رسيده و بعد از ايشان به ائمه هدى ‏عليه السلام به ارث رسيده كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اولين ايشان و حضرت بقية اللَّه ‏عليه السلام آخرين ايشان هستند. اين مطلب در روايات اهل بيت‏ عليهم السلام به وفور مشاهده مى‏ گردد.
ما به عنوان نمونه دو حديث را ذكر مى ‏كنيم:

حديث اول: (از شيعه)
عبد الرحمان بن كثير از حضرت صادق‏ عليه السلام نقل مى ‏كند كه درباره آيه «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ» فرمودند: «ما را قصد كرده و على ‏عليه السلام اول و افضل و بهترين ماست».(384)

حديث دوم: (از شيعه)
ابن بُكَير از حضرت صادق‏ عليه السلام نقل مى‏ كند و مى ‏گويد: من خدمت آن جناب بودم و سخن از علم سليمان‏ عليه السلام به ميان آمد و قدرتى كه به او داده شده بود. فرمود: به سليمان بن داوودعليه السلام چه چيز داده شده؟ به او يك حرف از اسم اعظم داده بودند ولى امام شما كسى است كه خداوند در اين آيه مى ‏فرمايد: «قُل كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَينى وَ بَينَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ». به خدا قسم نزد على ‏عليه السلام تمام علم كتاب بود. عرض كردم: صحيح مى ‏فرماييد، فدايتان شوم.(385)

حديث سوم: (از اهل سنت)
سعيد بن جبير نقل كرده است: ابن عباس صحابى پيامبر درباره قول خداوند «وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ»، بيان كرد كه منظور على ‏عليه السلام است كه علم الكتاب نزد اوست.(386)
قبلاً بيان شد كه جناب آصف بن برخيا وزير حضرت سليمان‏ عليه السلام كه آن قدرت خارق العاده را از خود نشان داد، تنها يك حرف از علم الكتاب را نزد خود داشت. حال وقتى به نص قرآن كريم و روايات، اميرالمؤمنين و ائمه بعد از ايشان تمام علم الكتاب نزدشان است، اگر روزى قرار شود تمام اين علم را براى مردم دنيا مكشوف سازند چه اتفاقى خواهد افتاد؟!

چرا امامان علم الكتاب را ظاهر نكردند؟

سؤالات زيادى در اينجا مطرح است، مثل اينكه چرا ائمه هدى ‏عليه السلام اين علم را مكشوف نساختند؟ و آيا در اين دنيا زمانى خواهد آمد كه اين علوم مكشوف شده و مردم از آن بهره ‏مند گردند؟ آيا ظرف دنيا براى پذيرش آثار اين علوم گنجايش دارد؟ و سؤالات فراوان ديگر ....
اينكه چرا اهل بيت‏ عليهم السلام اين علوم را مكشوف نساختند و در ظاهر از آن بهره نمى‏ بردند، ساده‏ ترين دليلى كه براى آن مى ‏توان بيان كرد اين است كه مردم ايشان را رها كرده و به سراغ جاهل ‏ترين افراد امت رفتند و خلافت آنها را پذيرفتند، و صد البته ظرفيت و توان پذيرش اين علوم را نداشتند و هنوز به بلوغ فكرى و قلبى پذيرش علم الهى نرسيده بودند، تا جايى كه اگر كسى ادعا مى‏ كرد مثلاً يكى از ائمه ‏عليهم السلام علم غيب مى ‏داند، مدعى و بقيه شيعيان را واجب القتل مى ‏دانستند، و اگر خود امام‏ عليه السلام از روى تقيه انكار نمى ‏كردند ايشان را نيز به شهادت مى ‏رساندند.
تا جايى كه ائمه هدى‏ عليهم السلام دستور به كتمان اين امر داده مى ‏فرمودند: «احدى قدرت تحمل پذيرش اين مطلب را ندارد جز ملائكه مقرب و انبياى مرسل و مؤمنينى كه قلوبشان را خدا مورد امتحان قرار داده است».
شاهد اين مطلب در روايات فراوان ديده می‏شود كه به چند مورد اكتفا مى ‏كنيم:

حديث اول:
وهب بن وهب قرشى گفت: از حضرت صادق ‏عليه السلام شنيدم كه مى ‏فرمود: گروهى از اهل فلسطين بر حضرت باقرعليه السلام وارد شدند و او را از مسائلى چند سؤال كردند و ايشان جواب داد. ... سپس فرمود: جدم امير المؤمنين‏ عليه السلام حاملانى را از براى علم خويش نيافت تا آنجا كه آه سرد از سينه پر درد مى‏ كشيد و بر سر منبر مى ‏فرمود: از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد. در ميان سينه من علم بسيارى است. آه! آه! آگاه باشيد كه كسى را نمى ‏يابم كه آن را تحمل كند، و آگاه باشيد كه من بر شما از جانب خدا حجت رسايم. پس دوست مداريد گروهى را كه خدا بر ايشان خشم كرده است. آنان از آخرت نوميد شده‏ اند چنان كه كافران از صاحبان قبرها كه مردگانند نوميد شده ‏اند.(387)

حديث دوم:
امام صادق ‏عليه السلام فرمود: روزى نزد على بن الحسين‏ عليه السلام سخن از تقيّه پيش آمد. آن حضرت فرمودند: به خدا اگر ابوذر مى‏ دانست آنچه در دل سلمان بود او را مى ‏كشت، در صورتى كه پيامبرعليه السلام ميان آن دو برادرى برقرار كرد! پس درباره مردم ديگر چه گمان داريد؟ همانا علم علماء صعب و مستصعب است، و جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرب يا بنده مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده طاقت تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: از اين رو سلمان از جمله علما شد. او مردى از ما خانواده است، و از اين جهت او را در رديف علماء آوردم.(388)

حديث سوم:
امام صادق‏ عليه السلام فرمود: حديث ما صعب و مستصعب است. تحمل آن را ندارد جز سينه‏ هاى نورانى يا دل‏هاى سالم يا صاحبان اخلاق نيكو. همانا خدا از شيعيان ما پيمان (به ولايت ما) گرفت، چنان كه از بنى ‏آدم (به ربوبيت خود) پيمان گرفت و فرمود: «آيا من پروردگار شما نيستم»؟ پس هر كه نسبت به ما (به پيمان خويش) وفا كند، خدا بهشت را به او پاداش دهد، و هر كه ما را دشمن دارد و حقّ ما را به ما نرساند، هميشه و جاودان در دوزخ است.(389)

حديث چهارم:
امام باقرعليه السلام فرمود: رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: حديث آل محمد عليهم السلام صعب و مستصعب است، جز فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا بنده‏اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده، به آن ايمان نياورد. پس هر حديثى كه از آل محمد عليهم السلام به شما رسيد و در برابر آن آرامش دل يافتيد و آن را آشنا ديديد، بپذيريد، و هر حديثى كه دلتان از آن رميد و ناآشنايش ديديد، آن را به خدا و پيامبر و عالم آل محمد عليهم السلام رد كنيد. همانا هلاك شده كسى است كه حديثى را كه تحمل ندارد برايش بازگو كنند، و او بگويد به خدا اين چنين نيست! به خدا اين چنين نيست! و انكار مساوى كفر است.(390)

حديث پنجم:
شعيب حداد گويد: از امام ششم جعفر بن محمد عليه السلام شنيدم كه مى‏ فرمود: «حديث ما سخت است و تحمل آن را ندارد جز فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا بنده ‏اى كه خدا دلش را با ايمان آزموده يا مدينه حصينه (شهرى كه دژ و قلعه محكم دارد).
عَمرو شاگرد شعيب از او پرسيد: اى شعيب مدينه حصينه كدام است؟ گفت: من خود معنى آن را از امام صادق‏ عليه السلام پرسيدم. به من فرمودند: قلب مجتمع (قلبى كه با قلوب ديگر بر سر ايمان به خدا و اطاعت امر او اتحاد دارد) است.(391)

امامان علم الكتاب را چه زمانى ظاهر مى‏ كنند؟

در پاسخ به اين سؤال كه اين علوم در چه زمانى مكشوف خواهد شد، ارتباط اصلى غدير و ظهور و تجلّى غدير در ظهور روشن می‏گردد. دوران ظهور همان دوران باشكوه ظهور علم آل محمد عليهم السلام است كه خداوند وعده آن را داده و اين وعده در متن قرآن كريم بارز است:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا مِنكُم وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الاَرضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُم دينَهُمُ الَّذِى ارتَضى‏ لَهُم وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمناً يَعبُدونَنى لا يُشرِكونَ بى شَيئاً وَ مَن كَفَرَ بَعدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الفاسِقونَ»(392): «خدا به كسانى از شما كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند وعده داده كه آنان را در زمين جانشين كند همان گونه كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند جانشين كرد و البته دينشان را كه براى آنان پسنديد به مصلحت ايشان اقتدار بخشد و ترسشان را به ايمنى بدل كند تا مرا بپرستند و چيزى را شريك من نگيرند، و هر كس پس از آن كافر گشت چنين كسانى همان زشتكاران باشند».

خلافت در علم جزئى از خلافت است‏

اين خلافت و جانشينى براى علم خداوند نيز هست و ما اين مطلب را از روايت استفاده مى ‏كنيم:

حديث اول:
امام محمد تقى ‏عليه السلام فرمودند: خداى جلّ ذكره شب قدر را در ابتداى خلقت دنيا آفريد و در آن شب نخستين پيامبر و نخستين وصيّى كه بايد باشد را آفريد و حكم فرمود كه در هر سال شبى باشد كه در آن شب تفسير و بيان امور تا چنان شبى در سال آينده فرود آيد. هر كس آن شب را انكار كند علم خداى عز و جل را رد كرده، زيرا پيامبران و رسولان و محدثان جز به وسيله حجتى كه در آن شب به آنها مى ‏رسد با حجتى كه جبرئيل‏ عليه السلام (در غير آن شب) براى آنها مى ‏آورد، قائم نشوند و بپا نايستند (زيرا برنامه رهبرى خلق و علم بدون اختلاف را در آن شب به دست مى‏ آورند).
راوى مى‏ گويد: عرض كردم: جبرئيل يا ملائكه ديگر نزد محدثان هم مى ‏آيند؟ فرمود: اما نسبت به پيامبران كه شكى نيست، و نسبت به غير ايشان ناچار بايد از نخستين روز آفرينش زمين تا پايان جهان حجّتى براى اهل زمين باشد كه خداى تعالى تفسير امور را در آن شب بر محبوب‏ترين بندگانش نازل فرمايد. به خدا سوگند كه جبرئيل و ملائكه در شب قدر آن امر را براى آدم آوردند، و به خدا سوگند كه آدم نمرد مگر آنكه براى او وصيّى بود، و براى همه پيامبران پس از آدم امر خدا در شب قدر مى ‏آمد؛ و براى وصى پس از او هم مقرر شد. به خدا سوگند كه هر پيامبرى از آدم تا محمدصلى الله عليه وآله در آن شب مأمور مى ‏گشت كه به فلان كس وصيت كند (و شخصى را وصى خود قرار دهد).
خداى عزّوجل در قرآنش نسبت به خصوص واليان امر بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله می‏فرمايد: «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده ‏اند، وعده كرده كه در زمين جانشينشان كند، چنان كه پيشينيان ايشان را جانشين كرد». تا آنجا كه مى ‏فرمايد: «و دينى را كه براى ايشان پسنديده استقرار دهد و از پى ترسشان امنيت به دل آنان آورد، تا تنها مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند. آنها كه پس از اين كافر شوند خود گنه پيشگانند». يعنى شما را پس از پيامبرتان جانشين علم و دين و عبادت خود كنم، چنان كه اوصياء آدم‏ عليه السلام پس از او جانشين مى ‏شدند تا پيامبر بعد مبعوث مى‏ گشت. «تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند»، يعنى مرا عبادت كنند با ايمان به اينكه پيامبرى بعد از محمدصلى الله عليه وآله نيست. كسانى كه جز اين گويند خودشان گنه پيشگانند. خدا هم واليان امر را بعد از محمدصلى الله عليه وآله در علم استقرار بخشيد و ما هستيم آن واليان.
پس از ما بپرسيد، كه اگر به شما راست گفتيم، اعتراف كنيد؛ ولى شما اعتراف نخواهيد كرد. اما علم ما ظاهر است (زيرا اگر شما از ما نپرسيد، ديگران مى ‏پرسند و اگر شما از روى لجاج و عناد اعتراف نكنيد، مردم بى ‏غرضِ چيز فهمِ ديگر هستند. (و اما زمانى كه دين خدا به وسيله ما در آن ظاهر گردد به طورى كه ميان مردم هيچ گونه اختلافى نباشد، آن را مدتى است كه با گذشت شبانه روزها سپرى شود، و چون وقتش رسد آشكار گردد و امر يكى شود (اختلاف از ميان مردم رخت بر بندد).
به خدا سوگند كه فرمان خدا جارى شده كه ميان مؤمنين اختلافى نباشد و به همين جهت ايشان را گواه مردم قرار داده است. بدين ترتيب كه محمدصلى الله عليه وآله گواه ما باشد و ما گواه شيعيان خود و شيعيان ما گواه مردم ديگر. خداى عزوجل هرگز نخواسته كه در حكم او اختلافى باشد و ميان اهل علمش تناقضى وجود داشته باشد. سپس امام‏ عليه السلام فرمودند:
برترى مؤمنى كه «اِنّا اَنزَلناهُ» را با تفسيرش باور كند، بر كسى كه در ايمانش به آن سوره چون او نيست، مانند برترى انسان است بر چهارپايان! و خداى عزّ و جلّ به وسيله مؤمنانِ به آن سوره از منكرين آن در دنيا برمى ‏دارد آنچه را (يعنى تسلط كفار را بر مسلمين را) كه به وسيله جهادكنندگان از خانه نشستگان بر مى ‏دارد، تا عذاب آنهايى كه خدا مى ‏داند از انكار خود توبه نمى ‏كنند در آخرت كامل باشد، و (چون سخن از جهاد به ميان آمد، براى اينكه گمان نكنى در اين زمان هم جهادى واجب است مى ‏گويم: «من در اين زمان جهادى جز حج و عمره و همسايگى خوب سراغ ندارم».(393)

حديث دوم:
ابوبصير از امام صادق‏ عليه السلام نقل مى‏ كند كه در مورد آيه 152 خداوند به آنانى كه از شما ايمان آورده و كارهاى پسنديده انجام داده ‏اند وعده مى‏ دهد كه در روى زمين جانشينشان كند، همان طور كه پيشينيان را جانشين كرد؛ و دينشان را كه براى آنها پسنديده مستقر سازد، و بعد از نگرانى ها ترس آنان را به امنيت مبدل خواهد نمود. مرا بندگى كنيد! هيچ چيز را شريك من قرار ندهيد، و اگر كسى بعد از اين كافر شود از فاسقين است»، فرمودند: اين آيه درباره مهدى موعودعليه السلام و ياران او نازل شده است.
ادله و شواهد ديگرى نيز بر اين مطلب دلالت دارد كه در زمان ظهور علوم آل اللَّه ‏عليهم السلام مكشوف شده و مردم به خاطر كامل شدن عقول تحمل و ظرفيت پذيرش آن را دارند(394)، از جمله اينكه خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: «وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِى الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ»(395): «ما اراده كرده ‏ايم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم».

ائمه هدى‏ عليهم السلام وارثان زمين‏

در روايات مصداق مستضعفين در زمين كه خداوند اراده كرده ايشان را وارث گرداند، ائمه هدى ‏عليهم السلام معرفى فرموده ‏اند كه اين وراثت زمان ظهور شروع گشته و در زمان رجعت ادامه خواهد داشت. در غيبت شيخ طوسى از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام روايت شده كه در تفسير اين آيه «ما اراده كرده ‏ايم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم»، فرمودند: اينان كه در زمين ضعيف گشته ‏اند آل پيامبرند كه خداوند مهدىِ آنها را برانگيزد تا آنان را عزيز و دشمنانشان را ذليل گرداند.(396)
و چه زيبا رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله وجود مبارك امام مهدى ‏عليه السلام را در خطبه غدير وصف نمودند:
... بدانيد كه فرد آخرين از ما امامان قائم مهدى است. اوست كه بر عموم اديان پيروز مى ‏شود و از ستمگران انتقام مى‏ گيرد. اوست كه حصار مملكت‏ها را فتح مى ‏كند و مرزهاى كشورها را از بين مى ‏برد. اوست كه هر طائفه ‏اى از اهل شرك را مى ‏كشد، و هم اوست كه براى اولياء خدا خونخواهى مى ‏كند. ياور دين خداست و هم وى از درياى شگرف دانش مشت مشت علم برداشت مى ‏كند.
بدانيد او كسى است كه مقام هر صاحب فضيلتى را تثبيت مى ‏كند و هر جاهل و نادانى را در مرحله جهل خود مى‏ نشاند. اوست كسى كه خدا وى را براى اين مقام اختيار فرموده و وارث علم و دانش است و بر جميع علوم احاطه دارد. اوست كسى كه از طرف خدا خبر مى ‏دهد، و آگاه كننده مردم در مورد ايمان به خداست.
اى مردم! بدانيد اوست رشيد محكم، و امر بشريّت از طرف خدا بدو تفويض شده است. عموم پيشينيان و افرادى كه در زمان وى خواهند بود، مژده رسان قيام و ظهور اويند. او حجّت باقى خداوند است و پس از وى حجتى نخواهد بود. حقى در جهان جز با او وجود ندارد و روشنايى و نورى در عالم جز نزد وى موجود نيست. هيچ كس بر او پيروز نمى‏ شود، و احدى در آسيب رساندن به وى يارى نخواهد شد. او ولىّ خدا در كره خاك و فرماندار پروردگار در ميان مردم و امين آفريننده در امور آشكار و نهان خلقت است.(397)

كشف علوم آل محمدعليهم السلام در عصر ظهور

به عنوان حُسن ختام روايتى از وجود مبارك باقرالعلوم ‏عليه السلام بيان مى ‏گردد كه حضرت صريحاً بيان مى ‏كنند كه در زمان ظهور وجود مبارك امام مهدى ‏عليه السلام اين علوم را مكشوف خواهند ساخت.
ابى ‏جارود مى ‏گويد: از امام باقرعليه السلام شنيدم كه مى ‏فرمود: «حديث آل پيامبرصلى الله عليه وآله صعب مستصعب، سنگين، پوشيده، بدون زوائد و نورانى است، و تحمل آن را ندارد جز فرشته مقرب يا پيامبر مرسل يا بنده ‏اى كه خدا دلش را با ايمان آزموده يا مدينه حصينه (شهرى كه دژ و قلعه محكم دارد)، زمانى كه قائم ما قيام كند نطق مى ‏كند و قرآن او را تصديق مى ‏نمايد».(398)

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر