- نسب معاويه:
كلبى نسّابه و ابن روزبهان كه از ثقات نزد علماى اهل سنّت هستند، نقل كرده اند كه معاويه فرزند چهار نفر بوده: عماره، مسافر، ابوسفيان و مردى كه اسم او را نمی برند.
راغب اصفهانى در محاضرات و ابن ابى الحديد از ربيع الابرار زمخشرى نقل می كنند كه معاويه را به چهار كس نسبت می دادند: مسافر بن ابى عمرو، عمارة بن وليد بن مغيره، عباس و صباح كه مغنى عمارة بن وليد بود. مادر معاويه هند با صباح كه جوان خوش روئى بود و كارگر ابوسفيان بود الفتى تمام داشت ! اما به ظاهر او را معاوية بن ابى سفيان بن حرب می گويند.
(تتمة المنتهى: ص ۴٧، ۴٨، ۵۰، ۵٢. منتخب التواريخ: ص ۴۴٨ - ۴۴٩. وقايع الايام: ج رجب، ص ١٧۴)
- ابوسفيان مردى زشت و كوتاه قد بود، و يك چشم او در طائف و چشم ديگرش در يرموك كور شده بود.
(اسد الغابة: ج ٣، ص ١٣)
باطنش كورتر از چشمش بود و نهايت عداوت و دشمنى با پيامبر صلّى الله عليه و آله را داشت. ابوسفيان در هر جنگ و فتنه اى كه بر عليه پيامبر صلّى الله عليه و آله به وجود می آمد دخالت داشت و در سال فتح مكه از ترس اسلام آورد و با نفاق زندگى كرد تا در سن ٨٢ سالگى در سال ٣۰ ه ق به درك رفت.
مخفى نماند كه حمامه يكى از جدات معاويه است كه در بازار المجاز صاحب پرچم و مشهور بود ! و از اين جا نسب ابوسفيان هم معلوم می شود. مادر معاويه هند است كه از ذوات الاعلام است و ميل فراوانى به غلامان سياه داشت و از توضيح حال پدر معاويه وضع مادر او هند روشن می شود.
(آخر ماه ذى الحجه روز مرگ هند است كه احوال او در آنجا ذكر شده است)
- محدث قمی رحمة الله می فرمايد: چون پيامبر صلّى الله عليه و آله در فتح مكه ريختن خون معاويه را مباح شمردند، به اصرار و شفاعت عباس، پنج ماه قبل از شهادت پيامبر صلّى الله عليه و آله اسلام آورد.
(تتمة المنتهى: ص ۴٧. احقاق الحق: ص ٢۶۵. التعجب: ص ١۰۶. نهج الحق و كشف الصدق: ص ٣١۰)
.........................................
- حكومت معاويه در شام:
يزيد بن ابى سفيان از طرف ابوبكر با لشكر مسلمين به طرف شام رفت، معاويه هم همراه آنها بود يزيد در شام مُرد و ابابكر ولايت شامات را به معاويه واگذار كرد و به اين حال بود تا زمان خلافت امیرالمومنین عليه السلام كه طغيان معاويه عليه آن حضرت شروع شد. پس اساس ظلم هاى معاويه را هم ابوبكر بنا نهاد.
- معاويه در سال ۴۵ ه ق براى پسرش يزيد بيعت گرفت. او اول كسى بود كه دشنام بر امیرالمومنین عليه السلام را ترويج كرد و در آخر خطبه نماز جمعه لعن و جسارت بر امیرالمومنین عليه السلام می كرد. او دستور داد در تمام شهرها اين لعن انجام شود و تا زمان عمر بن عبد العزيز ادامه داشت تا اينكه او لعن بر آن حضرت را منع كرد.
(بحار الانوار: ج ٣٣، ص ٢١۴)
......................................
- دشمنى معاويه با امیرالمومنین عليه السلام:
معاويه به صحابه و تابعين دستور داد تا حديث در مذمت امیرالمومنین عليه السلام جعل كنند، و عده زيادى از محبين و ارادتمندان آن حضرت را شهيد كرد مانند جناب مالك اشتر نخعى كه در قلزم مصر به سم شهيد شد.
(مراقد المعارف: ج ٢، ص ٢٢٣)
- امام مجتبى عليه السلام را به دست جعده عيال آن حضرت مسموم و شهيد كرد.
معاويه مردى خوش گذران و پرخور بود، به حدى كه از كثرت خوردن می گفت: «خسته شدم ولى سير نشدم»، و اين به خاطر نفرين حضرت رسول صلّى الله عليه و آله در باره او بود. او در نفاق و عوام فريبى تجربه به سزائى داشت.
- محدث قمی رحمة الله نقل می كند كه دويست خبر از طريق معتمده اهل سنّت در مذمت معاويه نقل شده است.
.....................................
ماجراى مرگ معاويه:
آخر الامر معاويه در مسير مكه به شام بيمار شد، به حدى كه می لرزيد و دهان او بسته نمی شد، تا وارد شام شد و در آنجا جان به مالك دوزخ داد و رهين اعمال خويش گرديد. هنگام مرگ سن او را ٧۵ يا ٨٢ يا ٩٢ سال نقل كرده اند.
- جنايات او زياده از آن است كه در اين مختصر بگنجد ولى در هنگام مرگ به يكى از خواص خود گفت: چند گناه بزرگ كرده ام: حق على بن ابى طالب را غصب كردم، حسن بن على را با فريب دادن جعده به شهادت رساندم، و يزيد را به جانشينى خود انتخاب كردم، و حجر بن عدى و اصحاب او را به قتل رساندم.
(منتخب التواريخ: ص ۴۴٩. وقايع الايام: ج رجب، ص ١٧٣)
- در مرگ معاويه بعضى فقط ماه را ذكر كرده اند (الدرجات الرفيعه: ص ۴٢٣. تاريخ الخلفاء: ص ١٩٨)
- و بعضى ۴ رجب (تاريخ بغداد: ج ١، ص ٢۰۰) و برخى ٢٢ رجب ذكر نموده اند. (زاد المعاد: ص ٣۵. تقويم المحسنين: ص ١٨. فيض العلام: ص ٣١۶) ١٢ رجب ، ١۴ رجب، ١۵ رجب هم نقل شده است كه اين ٣ قول به يكديگر نزديكترند.
(زاد المعاد: ص ٣۵. مصباح كفع می : ج ٢، ص ۵٩٨. فيض العلام: ص ٣١۶. تتمة المنتهى: ص ۴٧، ۴٨، ۵١۵۰ ، ۵٢. منتخب التواريخ: ص ۴۴٨ - ۴۴٩. وقايع الايام: ج رجب، ص ١٧۴)
٢ - ورود امیرالمومنین عليه السلام به كوفه:
در اين روز در سال ٣۶ ه ق امیرالمومنین عليه السلام بعد از واقعه جمل وارد كوفه شدند و آن شهر را به عنوان مقر حكومت انتخاب نمودند، و اولين خطبه را در شهر كوفه در اين روز ايراد فرمودند.
(وقايع الايام: ج ١، ص ١١٨ - ١٧٨. قلائد النحور: ج رجب، ص ١۰۴. بحار الانوار: ج ٣٢، ص ٣۵٢)