غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارشنبه, 13 دی 1396 06:19

در خانه خود نه قدم ای حامل نور قدم/سازگار

در خانه خود نه قدم ای حامل نور قدم

در بیت شد حق بگذاشت پا دیگر نمیدانم چه شد

شد میهمان کبریا ، دیگر نمیدانم چه شد

آن بیت شد بیت الولا دیگر نمیدانم چه شد

او بود و مولا و خدا دیگر نمیدانم چه شد

آمد بدنیا مرتضی دیگر نمیدانم چه شد

انگشت باید بر دهان خاموش باید لاجرم

برگرد دیوار حرم برپاست شور و ولوله

فوجی ز حیرت خامش و خیلی دگر در هلهله

گفتی که شهر مکه را لرزاند در هم زلزله

رفته است تا پای جنون هوش از سر هر سلسله

یاد زنی بی یاوز و بی همدم و بی قابله

غافل که پبش ذوالنعم غرق است در موج نعم

در مکه کس پیدا نشد کاین راز را افشا کند

ممکن نشد میر حرم باب حرم را واکند

گردون بی گردید کان گمگشته را پیدا کند

میخواست زمزم کعبه را از اشک خود دریا کند

می رفت تا دنیا بپا هنگامه فردا کند

نزدیک بود افتد وجود از غصه در چاه عدم

ناگه ز دیوار حرم نوراله آمد برون

سیاره برج اسد با قرص ماه آمد برون

ماهی که مهرش خنده زن از خاک راه آمدبرون

در اشتیاق دیدنش دل بانگاه آمد برون

یعقوب کو ، تا بنگرد یوسف ز چاه آمد برون

عیسی عیان شد بر فلک موسی برون آمد زیم

بحر شرف زاد از صدف آن گوهر یکدانه را

یکباره در انوار او پوشیده دید آن خانه را

چون جان شیرین در بغل بگرفت آن جانانه را

می دید در سیمای او ، سیمای حق سبحانه را

می خواست بندد در قماط آن بازوی مردانه را

کان بندها را شیر حق بگسست چون تاری زهم

کی زاده یزدان را اسد بستن چرا این دست را

بالله نداند بست کس جز کبریا این دست را

خواندند از صبح ازل دست خدا این دست را

گویند تا شام ابد مشکل گشا این دست را

فرموده ختم الانبیاء صاحب لوا ، این دست را

هر جا خدا فاتح شود آنجا منم صاحب (علم)

این دست اندازدز پا گردان خون اشام را

این دست باید بشکند در یکدیگراصنام را

این دست یاری میکند توحید را اسلام را

این دست دارد از خدا خود اختیار تام را

این دست گرداند همی گردون نیلی فام را

این دست باشد لوح را با عزم ربانی قلم

مادر مبند این دست را کاین دست از حیدر بود

این دست بر جسم علی از ان پبغمبر بود

این دست بر اوج سماء افلاک را رهبر بود

این دست در ویرانه ها ایتام را یاور بود

این دست جندالله را چون ظل حق بر سر بود

این دست  آمد دستگیر افتادگان را از کرم

در خاطرت ناید مگر ای مادر پاکیزه خو

روزی که با شیری شدن در چشمه ساری روبرو

اهریمن وحشت تو راشد حمله ور از چارسو

بهر نجاتت ناگهان آمد جوانی ماه رو

او شیر را رد کرد و تو دادی گلوبند به او

آنکو که دادی هدیه ای ای مهربان مادر منم

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر