غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارشنبه, 30 فروردين 1402 13:11

صبر در كلام صاحب غدير

اميرالمومنين علي عليه السلام فرمودند:

اَلصَّبْرُ عَلَى ثَلاَثَةِ أَوْجُهٍ فَصَبْرٌ عَلَى اَلْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ اَلْمَعْصِيَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى اَلطَّاعَةِ .

صبر و بردبارى سه گونه است:

صبر بر مصيبت،صبر بر گناه و نافرمانى،صبر بر اطاعت و فرمانبردارى.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد  ,  جلد۱  ,  صفحه۳۰۲

*********

صبر و ملحقات آن

صبر در لغت

نفس حبس است از بیتابی و جزع در اموری که ناگوار است و منع می کند باطن را از اضطراب و ظاهر را ازحرکات غیر عادیه ناصواب .
صبر بر سه قسم است :
اول: صبر عوام است و آن کنترل نفس وخویشتنداری بر وجه چالاکی واظهارثبات وبیباکی درحوادث روزگاروخورسندندکه عوام ازمردم صورت حالشان راپسنده دارند: (روم/7) « يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»
می بینند ظاهری از زندگانی دنیا را و ایشان از آخرت غافلانند
دوم: صبر عباد و زهاد است و پرهیزگاران و ارباب دانش تا به ثواب آخرت نائل شوند و ذخیره طاعت حاصل نمایند
(زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»
به درستی که مزد ایشان بیرون از حساب کاملا داده می شود
(مثنوی مولوی رومی درمورد صبر میگوید) صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد

پر منفعت
سوم ، صبر عارفان
بسیاری از ایشان از آنچه ناگوار طبائع است لذتها می برند و آنچه را خدای عزوجل به آن مخصوص شان دارد ، به چشم رضا می نگرند : (بقرة/156/157) « وَبَشِّرِالَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون- أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»
بشارت رسان ای پیغمبر من صاحبان صبری را که چون مصیبتی به آنها رسد ، می گویند انالله و انالیه راجعون ما برای حضرت حقیم بازگشت ما همه به اوست ایشانند که از پروردگارشان برایشان صلوات ورحمتهاست وایشانند پویندگان راه هدایت وراست رفتاری.
توضیح :
صبر عوام : به خاطر حرف مردم است و تظاهر به صبر میکنند نه بخاطر خدا هیچ ثوابی برای او مترتب نیست. چرا که هرچه از جنس ریا باشد مورد قبول خدا نخواهد بود.
صبر صابرین : درمواقع مصیبت مردم به بزرگان خود نگاه میکنند واز آنها الگو میگیرند. و از آنها یاد میگیرند که جزع و فزع نکنند و درمصیبتی بیتابی از خود نشان ندهند. چون انسان همیشه از اطرافیان خود خلق و خوی به ارث میبرد . ولذا با صبر صابرین یاد میگیرند تا رذائل اخلاقیشان را از بین ببرند و تربیت میشوند تا آنها نیز در مواقع مصیبت صبوری کنند. لذا ثواب بسیاری از برای صابرین بشارت داده شده است. وصابرین را الگو و اسوه مردم قرار داده است وخداوند کریم از70 موضع صابرین را معرفی فرموده است .

مقام وارزش صابران

1- الگو بودن صابرین : (سجدة/24) « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا
صفحه ۷۸وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون»
2- کسب لیاقت برای گرفتن اسم اعظم خدابخاطرصبوری
(اعراف/137) « وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا»
3- زیباترین عمل را از خود نشان میدهند لذا همیشه درتاریخ میمانند
(نحل/96) « ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»
4- چندبرابر پاداش خواهند گرفت : (قصص/54) « أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا. . . »
5- پاداش بیحساب و بی حد به صابرین داده خواهدشد. (زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»
چون برای صابران بلاهای نازله بسیاری میباشد درروز قیامت نیز اجرصابرین خارج از حساب وکیل و وزن و مزد خودشان است
و هیچ امری از نظرتقرب الی لله وهیچ عملی ازاطاعت نیست جزآنکه اجر وثوابش رااندازه وحسابی مقرراست بجزصبرکه اجرومزدش بیحساب است
6- مقام معیت باصابران :
پس نسبت داده است روزه را به سوی خود ازمیان سایر عبادتها و وعده نهاده است صابران را به اینکه او با ایشان است (بقرة/153) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»
(انفال/46) « وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»
7- تمام فتوحات و پیروزی هارامنوط به صبردانسته است (آل عمران/125) « بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا ُیمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمين»
بلی اگر صبر و پرهیزکاری نمایید و بیایند شما را مشرکان در این ساعت مدد می رساند شما را پروردگار شما به پنج هزار از ملائکه که صاحبان علامت باشند
8- درود
صفحه ۷۹وصلوات خاصه خداوند بر صابرین است. « (بقرة/157) « أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»
ایشانند که بر ایشان است صلوات از پروردگارشان و زحمت از خدای عزوجل برای صابران فراهم است.


مصادیق صبر در روایات و عبادات

1- روزه : روزه نیمه ای از صبر است مزدش از جز خداوند تبارک و تعالی کفالت نتواند نمود .
(مصباح الشریعه/83) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) : « قَالَ الله تَعَالَى الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي بِهِ وَ الصَّوْمُ يُمِيتُ مُرَادَ النَّفْسِ وَ شَهْوَةَ الطَّبْعِ وَ فِيهِ صَفَاءُ الْقَلْبِ وَ طَهَارَةُ الْجَوَارِحِ وَ عِمَارَةُ الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ وَ الشُّكْرُ عَلَى النِّعَمِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْفُقَرَاءِ وَ زِيَادَةُ التَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ الْبُكَاءِ وَ حَبْلُ الِالْتِجَاءِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ سَبَبُ انْكِسَارِ الْهِمَّةِ وَ تَخْفِيفِ السَّيِّئَاتِ وَ تَضْعِيفِ الْحَسَنَاتِ وَ فِيهِ مِنَ الْفَوَائِدِ مَا لَا يُحْصَى وَ كَفَى بِمَا ذَكَرْنَاهُ مِنْهُ لِمَنْ عَقَلَهُ وَ وُفِّقَ لِاسْتِعْمَالِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»
خداوند فرموده است : روزه از من است و من خود کفیل اجر و ثواب روزه ام . .
فوايد روزه :
1- (يُمِيتُ مُرَادَ النَّفْسِ ) مى ميراند و برطرف مى كند خواهشهاى نفس را و لذّتّهاى بدنى را.
چرا كه منبع همه فتنه ها و مصدر همه شرّها، شكم است. و هر گاه شكم پر شد و از حرام و شبهه استيفاى حظّ خود كرد، فرج به حركت در مى آيد و خواهشهاى باطل و تخيّلات عاطل در نفس خطور مى كند.
چنان كه حديث است كه: « انّى اخاف عليكم من البطن و الفرج»
و شهوت فرج از شهوت بطن ناشى
صفحه ۸۰مى شود، كه اگر بطن عفيف باشد و به قدر ضرورت اكتفا كند و از حرام و شبهه اجتناب نمايد، بلا شكّ فرج نيز عفيف مى شود. و هر گاه هر دو عفيف باشد، حيات دل، كه عبارت از صفا و جلاى باطن است، حاصل خواهد شد. و ممكن است كه ضمير مجرور راجع به «صوم»
باشد. يعنى: صوم موجب حيات دل است. و اين معنى نيز، نزديك به معنى اوّل است.
2- (و طهارة الجوارح) پاكى اعضا و جوارح است.
چرا كه روزه كامل، چنان كه مذكور شد، مشتمل است بر حفظ جوارح و اعضا، از ديدن ناملايم و شنيدن نامناسب و تناول ناموافق.
3- (وعمارة الظّاهروالباطن) تعمير ظاهر و باطن است.
امّا اشتمال روزه بر تعمير ظاهر، يا به واسطه اشتمال روزه كامل است بر حفظ اعضا و جوارح از حركات ناملايم، چنان كه دانستى. و يا به واسطه آنكه تعمير ظاهر، عبارت از مشغول بودن به ذكر بارى تعالى است و به ياد او بودن. و اين معنى در روزه اهمّ است. چرا كه آدمى در غير روزه در بعضى اوقات، به واسطه اشتغال به امور عاديّه: مثل اكل و شرب و نكاح و امثال اين ها، ممكن است كه في الجمله از ذكر خدا فارغ شود و از اين فيض عظيم محروم ماند. و اين اسباب در روزه دست بهم نمى دهد، و امّا اشتمال روزه بر تعمير باطن، ظاهر است. چرا كه هر گاه روزه دار به اوصاف مذكوره، موصوف شد و از مخلاّت و منافيات، احتراز نمود، به عمارت دل كه عبارت از پاكى او است از لوث افكار
صفحه ۸۱باطله و مخاطرات زائفه، موصوف خواهد شد.
4- (والشّكرعلى النّعم) شكرگزارى نعمتهاى الهى است.
چرا كه به سبب روزه و گرسنگى، قدر تنعّمات وافيه ماضيه بر او ظاهر خواهد شد، و شكر او را بجا خواهد آور
5- (والاحسان إلى الفقراء) احسان نمودن است به فقرا و ارباب حاجت.
چرا كه به سبب روزه و ادراك گرسنگى، حال فقرا و اهل مسكنت، بر او ظاهر مى شود، و مى داند كه ايشان چه مى كشيده اند و چه مى كشند. و اين باعث رقّت قلب و احسان نمودن به ايشان مى شود.
6- (وزيادة التّضرّع والخشوع والبكاء) زياد شدن تضرّع و خشوع است.
چرا كه روزه، باعث قلّت كدورت و تخفيف تيرگى دل است و جلاى دل، موجب تضرّع و خشوع است.
و تضرّع و خشوع، موجب قرب الهى است. و نيز باعث زيادتى رسوخ التجا است به حضرت حق « وحبل الالتجاء إلى اللَّه»
چرا كه روزه موجب صفا وجلاى دل است، و جلاى دل، موجب انس به بارى و قطع از مخلوق است.
چنان كه مى فرمايد: « وحبل الالتجاء إلى اللَّه»
7- « وسبب انكسارالشّهوة»
سبب شكستن شهوت و خواهشهاى نفسانى است.
8- « و تخفيف الحساب، و تضعيف الحسنات»
موجب سبكى حساب روز قيامت است و دو چندان شدن حسنات است.
چرا كه در روزه، نعمت الهى كمتر صرف مى شود، و از خوردن و آشاميدن روز فارغ است. پس حساب او در روزه، سبك تر است.
يا آنكه به بركت اين ماه، حساب او را سبكتر كنند. و وجه تضعيف حسنات يا از جهت همين وجه است،
صفحه ۸۲يا از جهت توابع روزه كه روزه كامل، مشتمل به آنها است. مثل زيادتى خضوع و خشوع در عبادات، و اتيان به مستحبّات، و احسان به فقرا، و زيادتى اذكار و تلاوت قرآن، و مانند اين ها.
9- « وفيه من الفوائدمالايحصى، وكفى ماذكرنا منه لمن عقل و وفّق لاستعماله»
و در روزه، از فوايد آن قدر هست كه به حيطه ضبط درنمى آيد و آنچه بيان كرده شد، كافى است از براى هر كه صاحب عقل و هوش است، وتوفيق عمل دارد .
خداوند فرمود : روزه برای من است و منم آنکه پاداش آن را توانم داد .

و اما اخبار

(بحار/ج79/ص 137) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « مِنْ أَقَلِّ مَا أُوتِيتُمُ الْيَقِينُ وَ عَزِيمَةُ الصَّبْرِ وَ مَنْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنْهُمَا لَمْ يُبَالِ مَا فَاتَهُ مِنْ قِيَامِ اللَّيْلِ وَ صِيَامِ النَّهَارِ وَ لَأَنْ تَصْبِرُوا عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُوَافِيَنِي كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمِثْلِ عَمَلِ جَمِيعِكُمْ وَ لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ ظَفِرَ بِكَمَالِ ثَوَابِهِ ثُمَّ قَرَأَ ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا»
پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
از كمياب ترين چيزهايى كه به شما داده شد يقين و صبر است (يعنى يقين و صبر در بين شما از هر چيز كمتر است) و هر كس حظ و بهره اى از اين دو به او رسد باك نداشته باشد از آنچه از بيدارى شبها و روزه روزها از او فوت شود (يعنى اگر از
يقين و صبر برخوردار باشد و لو اين كه به شب زنده دارى و مناجات با خدا و روزه هاى مستحبى موفق نشود غصه نخورد) و اگر شما بر آنچه هستيد صبر كنيد (در برابر فقر و بى چيزى تحمل نماييد) در نزد من بهتر است از اين كه هر يك از شما به اندازه همه، عمل انجام دهد (يعنى هر يك از شما به اندازه عبادات همه شما عبادت كند) ولى مى ترسم بعد از من دنيا بر شما گشوده شود آنگاه يك ديگر را انكار نماييد. (يعنى به خاطر تعلق و دلبستگى به دنيا به هم بدبين شويد و برعليه يك ديگر توطئه كنيد) در آن وقت اهل آسمان شما را انكار نمايند (از شما بدشان آيد) پس هر كه در راه خدا صبر كند به كمال ثواب و پاداش خويش نايل مى گردد. .
سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود (نحل/96) « ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ »
آنچه نزد شما است فانى مى شود، اما آنچه نزد خداست باقى است، و كسانى را كه صبر و استقامت پيشه كنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد. يعنى صبر و استقامت از بهترين اعمال آدمى است.
(کتاب سلیم بن قیس/ج2/ص614) قال علی (علیه السلام) « وَ الصَّبْرُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَعْرِفَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَالْفِطْنَةَ تَبَيَّنَ فِي الْحِكْمَةِ وَ مَنْ تَبَيَّنَ فِي الْحِكْمَةِ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ تَأَوَّلَ الْحِكْمَةَ وَ مَنْ تَأَوَّلَ الْحِكْمَةَ أَبْصَرَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ أَبْصَرَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِين»


بر بر چهار شعبه است:

1- بصيرت در فهم 2- درك تأويل و تبيين حكمت، 3- شناخت عبرتها 4- سنن پيشينيان.

نصيحت گرفتن از عبرتها.

هر كس در فهم و درك بصيرت داشته باشد در حكمت جستجو و تبيين مى كند،
و هر كس در حكمت تبيين كند عبرتها را مى شناسد
و هر كس عبرت را بشناسد حكمت را تأويل و تفسير مى كند،
و هر كس حكمت را تفسير كند عبرت را مى بيند، و هر كس عبرت را ببيند گويا همراه پيشينيان بوده است.
(مصباح الشریعه/189) قال علی (علیه السلام) « وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِالصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَمَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَصَبَرَعَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَمِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»
( (مصباح الشريعة/ص185) قَالَ الصَّادِقُ ع « الصَّبْرُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ يَدَّعِيهِ كُلُّ أَحَدٍ وَ مَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْيَنُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِيبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْكَاذِبِ وَ تَفْسِيرُ الصَّبْرِ مَا يَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا كَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا يُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِيرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَيُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَيُّرُ الْحَالِ وَ كُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَيْرُ صَابِرٍ وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»
حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد كه:
بلاهاى دنيا از بابت فقر و مرض و مصيبت و امثال اين ها، زينت مؤمن است و عزّت است از براى مؤمن در دنيا، و اين معنى واضح است از براى صاحبان عقل، چه در مباشرت بلا و صبر بر بلا و ثبات در بلا و عدم تزلزل و اضطراب در هنگام ورود بلا، دليل قوّت عقل و كمال ايمان است.
صبر، ظاهر مى كند آنچه در باطن آدمى است از نور و صفا، و جزع، ظاهر مى كند آنچه در باطن وى است از ظلمت و وحشت. يعنى: صبر در
بلا و محنت، نشانه نور باطن است و جزع و اضطراب نشانه كدورت و تيرگى باطن است
همه كس دعوى صبر مى كنند و مى گويند: ما در سختيها صبور هستيم و صبر داريم، و انكار جزع و اضطراب مى كنند و در دعوى خود صادق نيستند مگر نيكوكاران و پاك طينتان.
جزع و اضطراب در هنگام نزول بلا، بر منافقين ظاهرتر است از غير منافقين، چرا كه نزول بلا خبر مى دهد از راستگو و دروغگو. يعنى: از نزول بلا و مصيبت، حال كس ظاهر مى شود كه صادق است در دعواى خود، كه مى گويد: من صبر دارم، يا كاذب. اگر در وقت نزول بلا و محنت، صبر كرد و از رذيله جزع و اضطراب احتراز كرد، معلوم مى شود كه صادق است و از صمت كذب و نفاق مبرّا است و إلّا كاذب. معنى صبر، هر چيزى است كه تلخ مزه باشد و مقارن اضطراب نباشد، چه، هر چه تلخ باشد و مقارن اضطراب باشد او را صبر نمى نامند و معنى جزع اضطراب دل است با اظهار حزن و تغيير حال و تغيير لون. حاصل آنكه اگر در حال نزول مكروه، رنگ كسى تغيير كند، يا حال او ديگرگون شود، يا به زبان اظهار شكوه كند، او از جمله صابران نيست و از سلك صابران بيرون است. هر گاه مصيبتى و حادثه اى بر كسى فرود آيد و آن كس در اوّل آن حادثه، ملازم صبر و شكيبائى نشود و انابه و رجوع به حضرت بارى عزّ اسمه، ننمايد هر آينه آن كس از اهل جزع است، نه از اهل صبر و هر كه شناخت قدر صبر را و راه
صفحه ۸۷به فوايد صبر برد، هرگز از نزول حادثه و نازله جزع نمى كند. چنان كه خداوند عالم در قصّه حضرت موسى و خضر عليهما السّلام مى فرمايد: اى موسى! چون صبر مى توانى كرد بر چيزى كه علم تو فرا نگرفته است او را؟ نام خضر «ارميا»
است و پدرش «ملكا»
و لقبش خضرا است. چه هر جا كه او مى نشست، آن زمين سبز مى شد. پس هر كه صبر كرد از روى كراهت و لب به شكوه نگشود و بيتابى و جزع بخود راه نداد و پرده ستر را ندريد، هر چند اين صبر در مرتبه اعلى نيست و به واسطه كراهت باطن از مرتبه اعلى افتاده است، امّا باز ممدوح است و مستحقّ ثواب است. و ثواب او را حضرت بارى در قرآن ياد كرده
و گفته: « وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»
اى بالجنّة و المغفرة
يعنى: بشارت ده اى حبيب من جماعتى را كه اهل صبرند و در سختيها صبر مى كنند و جزع نمى نمايند به آمرزش گناهان و به داخل شدن بهشت.
مصباح الشریعه/184) قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ رَأْسُ الصَّبْرِ الْبَلَاءُ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَامِلُون»
(بحار/ج68/ص 89) قال الرضا (علیه السلام) « أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْهُ عَنِ الْمَحَارِم»
(بحار/ج68/ص 90) قال الرضا (علیه السلام) « أَنَّ الْيَقِينَ فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَاحِدَةٍ وَ الصَّبْرَ فَوْقَ الْيَقِينِ»
(بحار/ج32/ص 567) قال علی (علیه السلام) « اسْتَعِينُوا بِالصِّدْقِ وَ الصَّبْرِ فَإِنَّهُ بَعْدَ الصَّبْرِ يَنْزِلُ النَّصْر»
(بحار/ج79/ص 137) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « الصَّبْرُ كَنْزٌ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّة»
(مجموعه ورام/ج1/40) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « الصَّبرُنِصفُ الاِیمَان »
شکیبایی یک نیمه از ایمان به خدا و پیغمبران و آخرت است
(مسکن العباد/ص58) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « سئل مرة ما الايمان فقال الصبر»
جابر (علیه السلام) سئوال کردایمان چیست؟ فرمود: صبر
حضرت داود (علیه السلام) را خدای عزوجل وحی فرموده که (بحار/ج79/ص 137) « تخلق باخلاقی و ان من اخلاقی الصبر»
به خوبها و روشهای من ، خوی و عادت گمار و از جمله خویهای من صبر و شکیباییست
(مسکن العباد/ص42) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَى الْأَنْصَارِ فَقَالَ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَسَكَتُوا فَقَالَ رَجُلٌ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا عَلَامَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا نَشْكُرُ عَلَى الرَّخَاءِ وَ نَصْبِرُ عَلَى الْبَلَاءِ وَ نَرْضَى بِالْقَضَاءِ فَقَالَ مُؤْمِنُونَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر انصار وارد شد، فرمود آيا شما اهل ايمانيد؟ پس ساكت شدند. مردى گفت: آرى اى پيغمبر خداى. فرمود: علامت ايمان شما چيست؟ گفت: در زمان وسعت و رخاء، خداى را شكر مى گزاريم و در نزول رنج و بلا، صبر مى آوريم و رضاى خاطر به قضاى الهى مى سپاريم. فرمود: به اين صفات، از اهل ايمانيد قسم به پروردگار كعبه.
(کافی/ج15/ص 478) قال الحسین (علیه السلام) « فَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ؛ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي الصَّبر»
صبر پيشه كردن از بزرگوارى است، و بى تابى مكن كه بى تابى سودت نبخشد
(بحار/ج79/ص 137) قَالَ الْمَسِيحُ (علیه السلام) « إِنَّكُمْ لَا تُدْرِكُونَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِصَبْرِكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُون»
حضرت مسيح (علیه السلام) به حواريون فرمود: به آنچه دوست داريد نمى رسيد مگر اين كه در برابر ناراحتى ها صبر كنيد
(مجموعه ورام/ج1/94) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « لَوْ كَانَ الصَّبْرُ رَجُلًا لَكَانَ كَرِيما»
اگر صبر به هیات وزی مردی در میان مردم می آمد ، مردی که کریم بود و کرامت خود را مشهور می نمود .
(مسکن العباد/ص42) قال علی (علیه السلام) فرمود: اسلام بر چهار پایه بنا شده است : نخست یقین است ، دویم صبر است سیم جهاد و چهارم عدالت است
(مصباح الشریعه/ص84) قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ رَأْسُ الصَّبْرِ الْبَلَاءُ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَامِلُون»
ایمان درمنزلت سری نسبت به بدن است و بدنی نیست آن را که سر دربدن ندارد و بر این دستور آن را که صبر نباشد ، ایمان نمی تواند داشت
(مسکن العباد/ص43) قَالَ عَلِيٌّ ع « عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ بِهِ يَأْخُذُ الْجَازِمُ وَ بِهِ يَعُودُ الْجَازِع»
بر شما باد به شکیبایی ! به درستی که آن که همت به امری گمارد ، باید صبرداشته باشد و آنکه از حادثه بیتاب شود ، باید بازگشت به شکیبایی نماید
(بحار/ج68/ص 92) قَالَ (علیه السلام) « إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»
اگر شکیب آوری قدرهای الهی بر تو جاری می شود و اجر شکیب و صبر برای تو خواهد بود و اگر شکیبایی ننمایی ، قدرهای خداوندی بر سرت خواهد رفت و وبال ناشکیبی برای خود خواهی گذاشت (بحار/ج79/ص 137) عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « قَالَ إِنَّ فِي الْجَنَّةِ شَجَرَةً يُقَالُ لَهَا شَجَرَةُ الْبَلْوَى وَ تُؤْتَى لِأَهْلِ الْبَلَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَا يُرْفَعُ لَهُمْ دِيوَانٌ وَ لَا يُنْصَبُ لَهُمْ مِيزَانٌ يُصَبُّ عَلَيْهِمُ الْأَجْرُ صَبّاً وَ قَرَأَ (علیه السلام) (زمر/10) ( إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»
به درستى كه در بهشت درختى است كه شجره بلوى نام دارد و مخصوص اهل بلاء است و در روز قيامت برداشته نمى شود براى ايشان ديوانى و نصب نمى شود براى ايشان ميزانى و مى ريزد بر ايشان اجر را ريختنى در خور بليّه كه بر آنها وارد آمده است و بعد آيه كريمه (زمر/10) را تلاوت فرمود كه معنى چنين مى دهد : اجر صابران وافى مى شود بيرون از حساب .
(مجموعه ورام/ج1/124) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَا جَرَعَ عَبْدٌ جُرْعَةً أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ كَظَمَهَا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»
جرعه ای درنزدخدای عزوجل محبوبتر نیست ازجرعه خشمی که مرد آن را فرو خورد یا جرعه صبری که درمصیبت آن را متحمل شودوقطره ای محبوبتر نیست درنزدخدای تعالی از قطره اشکی که ازترس خدای جاری می شودیا قطره خونی که در راه خدای ریخته شود.
(بحار/ج79/ص 122) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « اَلمَصائِبُ مَفَاتِیحُ الاَجرِ»
مصیبتهای کلیدهای اجر و ثواب است.
(وسائل الشیعه/ج16/ص167) عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ (علیه السلام) « إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ الصَّابِرُونَ لِيَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلَى أَيْنَ يَا بَنِي آدَمَ فَيَقُولُونَ إِلَى
صفحه ۹۱الْجَنَّةِ فَيَقُولُونَ وَ قَبْلَ الْحِسَابِ فَقَالُوا نَعَمْ قَالُوا وَ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا الصَّابِرُونَ قَالُوا وَ مَا كَانَ صَبْرُكُمْ قَالُوا صَبَرْنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ صَبَرْنَا عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ حَتَّى تَوَفَّانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالُوا أَنْتُمْ كَمَا قُلْتُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِين»
چون خدای تعالی مردم اولین و آخرین را جمع نماید ، منادی ندا می دهد که کجا هستند؟ صابران تا بدون حساب داخل بهشت شوند ؟ پس جماعتی از مردم بر می خیزند و ملائکه ایشان را پذیرایی میکنند و میگویند : کجا میرویدای فرزندان آدم ؟
میگویند : به سوی بهشت می شتابیم . گویند: آیا پیش از حساب واردمیشوید ؟ میگویندآری میگویند : شما چه کسان هستید ؟ میگویند: ما صابران هستیم . میگویند صبر شماچه بوده است ؟ میگویند: ماصبر درطاعت خدای کردیم واز عصیان و سرکشی با او شکیب آوردیم تا خدای عزوجل ما را میراند. میگویند: شما چنانید که میگویید ، داخل بهشت شوید وچه نیکوست پاداش عمل کنندگان به صبر.
(جامع الاخبار (شعیری) /ص116) قال رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « حَاكِياً عَنِ اللَّهِ تَعَالَى إِذَا وَجَّهْتُ إِلَى عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مُصِيبَةً فِي بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِكَ بِصَبْرٍ جَمِيلٍ اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِيزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِيوَانا»
چون متوجه کنم به بنده ای از بندگان خود مصیبتی را در بدن یا اموال یا فرزندانش و پذیرایی کنند آن را به شکیبایی نیکو شرم می دارم از او در روز رستخیز که برای او میزانی بر افرازم یا دیوانی باز نمایم.
(بحار/ج79/ص 138) عَنِ
صفحه ۹۲النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ: « ثَلَاثٌ مَنْ رُزِقَهُنَّ فَإِنَّهُ رُزِقَ خَيْرَ الدَّارَيْنِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءَ فِي الرَّخَاء»
سه چيز است كه نصيب هر كس شود خير دنيا و آخرت نصيبش شده است و آن سه عبارتند از:
1-خشنودى از قضا و قدر خدا. 2- صبر و بردبارى در برابر بلاها . 3- دعا كردن در حال خوشى (بيشتر مردم كه فقط هنگام ناخوشى و گرفتارى دعا مى كنند.
(مسکن العباد/ص45) از امام باقر (علیه السلام) پرسيدندصبرجميل چيست؟
فرمود: يعنى صبرى كه در آن شكايت به مردم نباشد (يعنى از بلاهائى كه برش وارد مى شود نزد مردم شكوه نكند.
(بحار/ج79/ص 138) وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ يَا غُلَامُ أَوْ يَا غُلَيْمُ أَ لَا أُعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ يَنْفَعُكَ اللَّهُ بِهِنَّ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْكَ احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَكَ تَعَرَّفْ إِلَيْهِ فِي الرَّخَاءِ يَعْرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ وَ إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّه و اعلم ان اللصبر علی ما تکره خیرا کثیرا و ان النصر مع الصبر و مع الصبر و ان الفرج مع الکرب و ان مع العسر یسرا »
ابن عباس (ره) گفت : درخدمت حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بودم فرمود : ای پسر یا ای پسرک آیا نیاموزم تو را سخنانی که خدای تبارک و تعالی تو را به آنها فایده بخشد ؟ عرض کردم : بلی ای پیغمبر خدای فرمود :
1- پاس دار خدای را تا او را در پیش روی خود بیابی
2- و بشناس خدای را در وسعت تا بشناسد تو را درسختی
3- و چون مسالتی از کسی خواهی کرد از خدای مسالت کن
4- و چون یاری و مددکاری جویی از خدای جوی
5- و بدان که در صبر بر آنچه ناخوش می داری فایده بسیار است و پیشرفت و نصر در ثبات و صبر است
بقول شاعر : ایزد دردی نیافرید به گیتی کز پی آن دارویی نکو نفرستاد
(مسکن العباد/ص112) وَ عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « يُؤْتَى الرَّجُلُ فِي قَبْرِهِ بِالْعَذَابِ فَإِذَا أُوتِيَ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ دَفَعَهُ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ وَ إِذَا أُوتِيَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ وَ إِذَا أُوتِيَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيْهِ دَفَعَ مَشْيُهُ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ الصَّبْرُ حَجَزَهُ يَقُولُ أَمَا لَوْ رَأَيْتُ خَلَلًا لَكُنْتُ صَاحِبَهُ وَ فِي لَفْظٍ آخَرَ إِذَا دَخَلَ الرَّجُلُ الْقَبْرَ قَامَتِ الصَّلَاةُ عَنْ يَمِينِهِ وَ الزَّكَاةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ الْبِرُّ يُظِلُّ عَلَيْهِ وَ الصَّبْرُ بِنَاحِيَةٍ يَقُولُ دُونَكُمْ صَاحِبِي فَإِنِّي مِنْ وَرَائِهِ يَعْنِي إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَدْفَعُوا عَنْهُ الْعَذَابَ وَ إِلَّا فَأَنَا أَكْفِيكُمْ ذَلِكَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُ الْعَذَاب»
پيامبر (صلی الله علیه و آله) هم چنين فرمود: چون مردرا درقبرش مى گذارندعذاب داخل قبراو مى شود وقتى مى خواهد از طرف سرآن مرد وارد شود تلاوت قرآن جلوى عذاب را مى گيرد، وقتى مى خواهد از طرف صورتش وارد شود صدقه جلوى عذاب را مى گيرد وآن را برمى گرداند. وقتى مى خواهد از طرف پاهاى آن مرد وارد شودراه رفتن او به سوى مسجد جلويش را مى گيرد و صبر نيز جلوى عذاب را مى گيرد و مى گويد: اگر ببينم كه شما نتوانيد از صاحبم حمايت كنيد خودم به تنهايى از او حمايت و دفاع مى كنم.
و در حديث ديگر آمده است كه چون مرد داخل قبرمى شود، نماز طرف راست و زكات طرف چپش مى ايستند و احسان بر سرش سايه مى افكند و صبر در طرفى دورتر از آنها است (چون دو فرشته اى كه متصدى سؤال از آن مرد هستند وارد مى شوند) صبر به نماز و زكات و احسان مى گويد: مواظب رفيق خود باشيد و اگر نتوانستيد عذاب را از او دور كنيد من به تنهايى از او دفاع مى كنم و عذاب را از او بر طرف مى سازم
ازنبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: در امر مومن جای عجب است به درستی که تمام امرش برای او خیر و فایده است و چنین صرفه جز برای مؤمن نیست که اگر نعمتی به او رسد سپاس می گزارد و برای او خیر است و اگر سختی و بلایی او را دچار شود صبر می آورد پس برای او خیر است
ازنبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: آیا به عجب نیاورم شما را ؟ به درستی که مومن هرگاه چیزی را دریابدشکرمی گزاردوخدای را سپاس می دارد و اگرمصیبتی او را درک نماید خدای را می ستاید و صبر می نماید . پس مومن اجر می برد حتی با لقمه ای که به سوی دهان خود بردارد. ویا بخوراند.
همانا حکیم از روی این حدیث گفته است: ( نیکبخت است آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت)
(بحار/ج66/ص 414) قَالَ النبی (صلی الله علیه و آله) : « الرِّفْقُ كَرَمٌ وَ الْحِلْمُ زَيْنٌ وَ الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَب»
(بحار/ج66/ص 414) قَالَ النبی (صلی الله علیه و آله) « الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَبٍ مَا رَزَقَ اللَّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لَا أَوْسَعَ مِنَ الصَّبْر»
صبر بهترین مرکبی است و روزی نفرموده است خدای تعالی بنده را مبارکتر و فراخ کام تر از آن که او را به سر منزل کرامت رساند
(محاسن برقی/ج2/ص641) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « الْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة »
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اسب حيوانى است كه تا روز قيامت خير بر پيشانيش بسته است
(بحار/ج79/ص 139) وَ سُئِلَ عن النبی (صلی الله علیه و آله) : « هَلْ مِنْ رَجُلٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ نَعَمْ كُلُ رَحِيمٍ صَبُور»
و از آن حضرت سئوال شد آیا مردی بدون پرسش و حساب داخل بهشت میتوان شد ؟
فرمود آری . آن که دارای رحم ومروت و مهربانی و صاحب شکیبایی وصبر باشد
(أصول الكافي/ج 3/ص142) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ « إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاكَّتْ عَلَيْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَكْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْيُسْرِ عُسْراً كَمَا كَانَ يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الْأَمِينُ (صلی الله علیه و آله) لَمْ يَضْرُرْ حُرِّيَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِيَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ كَانَ لَهُ مَالِكاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمَّةً وَ كَذَلِكَ الصَّبْرُ يُعْقِبُ خَيْراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى الصَّبْرِ تُوجَرُوا»
ابوبصير گويد شنيدم امام صادق (علیه السلام) ميفرمود: آزاد مرد در همه احوال آزاد مرد است اگر گرفتارى برايش پيش آيد، صبر كند، و اگر مصيبتها بر سرش ريزد. او را شكسته نكند، اگر چه اسير شود و مغلوب گردد و سختى جايگزين آسايشش شود، چنان كه يوسف صديق امين (علیه السلام) را بردگى و مغلوبيت و اسارت زيان نبخشيد، و تاريكى و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد زيانش نزد تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سركش را بنده او كرد، بعد از آنكه مالك او بود، خدا او را برسالت فرستاد و بسبب او بامتى رحم كرد، صبر اين چنين است، و خير در پى دارد، پس شكيبا باشيد و دل بشكيبائى دهيد تا پاداش بينيد .
.
(كافي/ج 2/ص89) ٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: « الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكَارِهِ فِي الدُّنْيَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَمَنْ أَعْطَى نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّار»
امام باقر (علیه السلام) فرمود: بهشت در ميان ناگوارى ها و شكيبائى است، پس هر كه در دنيا بر ناگوارى ها صبر كند ببهشت رود و دوزخ در ميان لذتها و شهوتهاست، پس هر كه هر لذت و شهوتى را كه دلش خواهد بخود رساند بدوزخ در آيد .
(أصول الكافي/ج 3/ص145) قَالَ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ
صفحه ۹۷مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْش»
موالا فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: ، صبر برسه قسم است: صبر در مصيبت و صبر برطاعت و صبر از گناه، پس هر كه بر مصيبت صبر كند تا آن را با تسلى خوبى رد كند، خدا برايش 300 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان آسمان و زمين باشد و هر كه بر طاعت صبر كند خدا برايش 600 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان قعر زمين تا عرش باشد و هر كه از گناه صبر كند، خدا برايش 900 درجه نويسد كه ميان هر دو درجه باندازه فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش باشد.
(کافی/ج2/ص92) قَالَ الصادق (علیه السلام) « مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَعَلَيْهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِأَلْفِ شَهِيدٍ»
ازابوحمزه ثمالی که حضرت صادق فرمود هر مومنی گرفتار بلیه شود و صبرنماید برای او اجر هزار شهید است
و از عبدالله بن سنان (که گفت ) حضرت ابو عبدالله ذکر نمود که پیغمبر خدا فرمود که خدای تعالی می فرماید : ٍ (كافي/ج 2/ص92) ٍ قال الصادق (علیه السلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ « إِنِّي جَعَلْتُ الدُّنْيَا بَيْنَ عِبَادِي قَرْضاً فَمَنْ أَقْرَضَنِي مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَيْتُهُ بِكُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْراً إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ مِنْ ذَلِكَ وَ مَنْ لَمْ يُقْرِضْنِي مِنْهَا قَرْضاً فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَيْئاً قَسْراً فَصَبَرَ أَعْطَيْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَيْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِكَتِي لَرَضُوا بِهَا مِنِّي قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)
قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (بقره/156) « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»
فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ وَ رَحْمَةٌ اثْنَتَانِ« وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »
ثَلَاثٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) هَذَا لِمَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئاً قَسْراً»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداى عز و جل فرمايد:
من دنيا را ميان بندگانم براى اينكه بمن قرض دهند قرار دادم قطعه قطعه كردم و ميان آنها تقسيم نمودم پس هر كه از آن بمن قرضى دهد (مانند صدقه و هديه و صله بامام) بهر واحدش ده تا هفتصد برابر و آنچه خواهم عطا كنم. و هر كه بمن قرض ندهد و چيزى از او بر خلاف ميلش بگيرم و او صبر كند سه خصلت باو دهم كه اگر يكى از آنها را بفرشتگانم دهم. از من راضى شوند،
سپس امام صادق (علیه السلام) اين قول خداى عز و جل را تلاوت فرمود: (بقره/156) آنها كه چون مصيبتى بديشان رسد، گويند: ما متعلق بخدائيم و بسوى او باز ميگرديم، براى آنها رحمتهائى از پروردگارشانست اين يكى از آن 3 خصلت است و (رحمت) دومى آنها و ايشانند هدايت شدگان سومى آنهاست.
(مسکن العباد/ص67) عَنْ الصادق (علیه السلام) « الضَّرْبُ
صفحه ۹۹عَلَى الْفَخِذِ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ يُحْبِطُ الْأَجْرَ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى أَعْظَمُ وَ عِظَمُ الْأَجْرِ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ وَ مَنِ اسْتَرْجَعَ بَعْدَ الْمُصِيبَةِ جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهَا كَيَوْمَ أُصِيبَ بِهَا وَ سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) مَا يُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَعَلَيْهِ السَّخَط»
امير المؤمنين (علیه السلام) فرمود: در مصيبتها دست بر ران كوبيدن، اجر انسان را ضايع مى كند. و صبر در مصيبت، اولى و بهتر است و بزرگى اجر به قدر بزرگى مصيبت است و كسى كه بعد از مصيبت بگويد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. خداوند دوباره همان اجر را براى او تجديد مى كند. همچون روزی که مصیبت زده شده باشد.
(بحار/ج79/ص 93) وَ سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « مَا يُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَعَلَيْهِ السَّخَط»
و مردی از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) سوال کرد در نزول مصیبت بر مردم چه چیز اجرا ایشان را می کاهد ؟ فرمود : زدن دست راست به دست چپ است و حقیقت صبر در نزد صدمه اولی است . پس اگر کسی خشنود باشد و به قضای الهی رضا دهد ، پاداش خشنودی بیند و اگر نارضایی آورد ، از ثواب رضا و خشنودی محروم ماند
(مسکن العباد/ص68) عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِيِّ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ
صفحه ۱۰۰وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي عَلَى مُصِيبَتِي وَ اخْلُفْ لِي خَيْراً مِنْهَا إِلَّا آجَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي مُصِيبَتِهِ وَ أَخْلَفَ لَهُ خَيْراً مِنْهَا قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّيَ
(مسکن العباد/ص68) أَبُو سَلَمَةَ قُلْتُ كَمَا أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَأَخْلَفَ لِي خَيْراً مِنْهُ رَسُولَ اللَّه- وَ فِي لَفْظٍ آخَرَ إِنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ مَا مِنْ مُسْلِمٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي فِي مُصِيبَتِي وَ اخْلُفْ لِي خَيْراً مِنْهُ ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى نَفْسِي فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ لِي خَيْرٌ مِنْ أَبِي سَلَمَةَ فَلَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتِي اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَنَا أَدْبُغُ إِهَاباً فَغَسَلْتُ يَدِي مِنَ الْقَرَظِ وَ أَذِنْتُ لَهُ فَوَضَعْتُ لَهُ وِسَادَةَ أُدَيْمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَقَعَدَ عَلَيْهَا فَخَطَبَنِي إِلَى نَفْسِهِ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مَقَالَتِهِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا بِي إِلَّا أَنْ يَكُونَ بِكَ الرَّغْبَةُ وَ لَكِنِّي امْرَأَةٌ فِيَّ غَيْرَةٌ شَدِيدَةٌ فَأَخَافُ أَنْ تَرَى مِنِّي شَيْئاً يُعَذِّبُنِي اللَّهُ بِهِ وَ أَنَا امْرَأَةٌ قَدْ دَخَلْتُ فِي السِّنِّ وَ أَنَا ذَاتُ عِيَالٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ السِّنِّ فَقَدْ أَصَابَنِي مِثْلُ الَّذِي أَصَابَكِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ الْعِيَالِ فَإِنَّمَا عِيَالُكِ عِيَالِي قَالَتْ فَقَدْ سَلَّمْتُ نَفْسِي لِرَسُولِ اللَّهِ فَتَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَدْ أَبْدَلَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَبِي سَلَمَةَ خَيْراً مِنْهُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) و از ام سلمه زوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) است که گفت : ام سلمه زن پيغمبر گويد: از رسول اللَّه شنيدم كه فرمود هر بنده اى مصيبتى به او برسد و بگويد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»
خدا يا مرا در اين مصيبت اجر ده و بهتر از آن را به من عنايت كن. خداوند در آن مصيبت به او اجر مى دهد و بهتر از آن را به او عنايت مى كند. بعد ام سلمه گويد: وقتى شوهرم ابو سلمه از دنيا رفت، اين جمله را گفتم سپس نزد خود فكر كردم بهتر از شوهر خودم ابى سلمه كيست؟ تا زمان مهاجرت پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) رسيد وقتى او به مدينه رسيد، اول خانواده اى كه مهاجرت كردند به مدينه، من بودم. خداوند، پيغمبر را به عوض ابو سلمه به من عنايت كرد. سپس ام سلمه جريان ازدواج خود را با رسول اللَّه بيان مى كند. كه پيغمبر اكرم، حاطب بن ابى بلتعه را به خواستگارى من فرستاد. من گفتم: به رسول اللَّه عرض كن: من دو مانع دارم، يكى آنكه دخترى دارم، از ابو سلمه. دوم آنكه من غيورم، يعنى نمى توانم ببينم كه زنان متعدد داشته باشى. پيغمبر اكرم فرمود: من دعا مى كنم اولا: دخترت را خداوند از تو بى نياز كند- دوم آنكه غيرت را از تو بگيرد. يعنى همان حالت را.
خداوند مرا در مصيبت من اجر بخش و خليفه گردان براى من بهتر از او را»
بعد از آن به نفس خود باز گشت كردم كه كجا از ابى سلمه براى من بهترى خواهد بود چون زمان عده من سپرى شد، پيغمبر خداى- صلى الله عليه و آله و سلم- اجازه تشريف فرمايى به خانه من خواست و من پوستى را دباغت مى كردم دستم را از فرط شستم و اجازت دادم  و بالشى از چرم كه درونش ليف خرما بود نهادم و بر آن نشست و مرا براى خود خواستگارى نمود و چون از سخن فارغ شد، گفتم: يا رسول الله! مرا حقى نيست كه اختيار شوهر نمايم جز آنكه اختيار تو است، ولى من زنى هستم كه بر طبيعت من رشك و غيرت غلبه دارد و مى ترسم حالتى در من نگرى كه خداى تعالى مرا بدان عذاب فرمايد و نيز زنى هستم كه عمرى كرده ام و صاحب گرانبارى فرزندانم. آن حضرت فرمود: آنچه ذكر كردى از سن خود، مرا به اندازه تو دريافته است و آنكه از عيال ميگويى، فرزندان تو فرزندان من هستند.
ام سلمه گفته است خود را به اختيار آن حضرت، تسليم دادم و مراتزويج فرمود وخداى تعالى درعوض ابو سلمه پيغمبر خد (صلی الله علیه و آله) بهتر از او به من عطا فرمود.
درونش لیف خرما بود نهادم و بر آن نشست و مرا برای خود خواستگاری نمود و چون از سخن فارغ شد گفتم : یا رسول الله ! مرا حقی نیست که اختیار شوهر نمایم جز آنکه اختیار تو است ! ولی من زنی هستم که بر طبیعت من رشک و غیرت غلبه دارد و می ترسم در حالتی در من نگری که خدای تعالی مرا بدان عذاب فرماید : و نیز زنی هستم که عمری کرده ام و صاحب گرانباری فرزندانم . آن حضرت فرمود : آنچه ذکر کردی از سن خود مرا به اندازه تو دریافته است و آنکه از عیال میگویی ، فرزندان تو فرزندان من هستند .
(بحار/ج79/ص141) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِنَّ لِلْمَوْتِ فَزَعاً فَإِذَا أَتَى أَحَدَكُمْ وَفَاةُ أَخِيهِ فَلْيَقُلْ عِنْدَهُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ اللَّهُمَّ اكْتُبْهُ عِنْدَكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ وَ اجْعَلْ كِتَابَهُ فِي عِلِّيِّينَ وَ اخْلُفْ عَلَى عَقِبِهِ فِي الْآخِرِينَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَه»
و از ابن عباس است که گفت : پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود :
به درستی که مرگ را ترس است و هنگامی که یکی از شما خبر فوت برادرش برسد باید کریمه (انا لله و انا الیه راجعون و انا الی ربنا لمنقلبون) را متذکر شود و معنی کریمه و دعا چنین است که ما برای خدائیم و بسوی او بازگشت می نماییم و ما به سوی پروردگارخودهرآینه بر می گردیم . خداوندا مقرر فرمای او را در نزد خود از جمله نیکوکاران و قرار ده کتاب او و نامه عملش را در علیین و جانشین دار در نسل او از آخرین. خداوندا ما را از اجر مصیبت او محروم مساز پس از او ما را به فتنه در مینداز .
(بحار/ج79/ص141) وَعَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ: « مَنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَقَالَ إِذَا ذَكَرَهَا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهَا مِثْلَ مَا كَانَ لَهُ يَوْمَ أَصَابَتْهُ»
کسی که به او مصیبتی بر خورد و هر وقت به یاد آورد بگوید انا الله و انا الیه راجعون ، خداوند کریم اجر او را تازه گرداند چنان که در ابتدای مصیبتش ، اجر به او بخشیده بود (مسکن العباد/ص69) و از یوسف بن عبدالله بن سلام است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) هرزمان سختی و شدتی به اهلش روی می آورد. آنها را امر به اقامه نمازمیکرد و این ایه را تلاوت میفرمود : (وَ امُر اَهلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبَرَ عَلَیهَا) اهل خود را امر به نماز کن و در نماز صبر و شکیبایی آور.
(مسکن العباد/ص69) و از ابن عباس (علیه السلام) است که خبر رحلت برادرش قثم بن عباس را به او دادند و او در سفر ( وانا لله و انا الیه راجعون) گفت و از راه کناری گرفت و شترش را خوابانید و دو رکعت نماز به جای آورد و جلوس او طولی یافت و برخاست و برشتر نشست و همی قرائت می کرد « واستعینوا بالصبر و الصلاه و آنهالکبیره الاعلی الخاشعین »
طلب یاری و مددکاری نماییدازخدای تعالی به شکیبایی و نماز و به درستی که این بزرگ است جز به صاحبان خضوع و فروتنی
(مسکن العباد/ص69) از ابن عباس (علیه السلام) است و از اوست که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) را هر وقت مصیبتی می نمود برمی خاست و وضو
می گرفت و دو رکعت نماز به جای می آورد و می گفت (وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ أَلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا) خداوندا به جای آوردم آنچه را امر نمودی ما را و وفا کن برای ما انچه را وعده فرمودی ما را .
(مسکن العباد/ص69) و از عباده بن محمد بن صامت است که گفت : چون عباده به
صفحه ۱۰۵حالت احتضار درآمد گفت بستر مرا به صحن خانه بیرون برید بستر او را به فضای خانه بردند و گفت دوستان و خدام مرا با آنانی که در جوار من هستند فراهم آورید و هر کس می خواهد مرا ببیند وارد نمایید. و گفت امروز را جز آخر روزی برای خود از روزهای دنیا و اول شبی از شبهای آخرت نمی بینم و شاید از دست و زبان من چیزی نسبت به شماها صادر شده باشد و قسم به آن خداوندی که جان عباده در قبضه قدرت اوست در قیامت مستوجب قصاص شوم .
هر یک بر نفس خود جوزی از من می دانید در مقام قصاص بر آیید و کینه سینه خویش را فرو نشانید از آن پیشتر که جانم از تن بر آید و مرغ روحم از آشیان بدن پرواز نماید . همه گفتند تو برای ما آموزگار و پدر بزرگوار بودی ، به خادمی بدی نگفته و با ماها جز به راه نیکی و احسان نرفته ای در می گذرید ؟ گفتند : آری . پس روی به آسمان کرد و گفت : اللهم اشهد خداوندا گواه باش که بندگان تو بر من بخشودند و تو به صفح و بخشایش اولی می باشی . پس آنها را گفت وصیت مرا بشنوید و به خاطر سپارید : کسی از شما بر من گریه نکند و نوحه نسرایید و چون روحم از بدن مفارقت کند ، همه شما وضویی نیک بگیرید و به مسجدی در آیید و برای عباده درخواست آمرزش و مغفرت نمایید به درستی که خدای عزوجل
می فرماید : (و
صفحه ۱۰۶استعینوا بالصبر و الصلاه ) یاری کنید به شکیبایی و نمازبعد از آن جنازه مرا برگیرید و بشتابید و به سوی قبرم برید و به خاکم سپارید و آتش در پی من میفروزید و در زیر پهلوی من چوب ارغوان نگذارید
(كافي/ج 3/ص222) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْجَزَعُ قَالَ أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَيْلِ وَ الْعَوِيلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ مِنَ النَّوَاصِي (علیه السلام) وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَكَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِي غَيْرِ طَرِيقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ جَرَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِيمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَى أَجْرَهُ»
و از جابر است از حضرت باقر (علیه السلام) که فرمود : سخت تر بیتابی فریاد به کلمه وای و سیلی زدن بر صورت و سینه و برکندن موی است و آن که نوحه سرایی بر پای دارد ، سیرت صبر را فرو گذاشته است و آن که صبر کند و انا لله و انا الیه راجعون بگوید و خدای تعالی را حمد نماید ، به قضای الهی رضا داده است و اجر او با خدای عزوجل است و آن که صبر نکند و حمد الهی نگزارد و بازگشت به خدای تعالی نیاورد و به امر الهی رضا ندهد ، قضا بر او جاری شده و زشت و نکوهیده است و خدای عزوجل اجر او را پست و هدر می دارد .
(كافي/ج 3/ص223) ِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: « إِنَّ
صفحه ۱۰۷الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَان إِلَى الْمُؤْمِنِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ إِلَى الْكَافِرِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ »
از ربعی بن عبدالله است که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: صبر و شكيبائى از يكسو و درد و بلا از سوى ديگر به مسابقه مى شتابند تا بنده مؤمن را در بر بگيرند، اما درد و بلا موقعى سر مى رسد كه صبر و شكيبائى، بنده مؤمن را در بر گرفته است. شيون و زارى ازيكسو و درد و بلا از سوى ديگر به مسابقه مى شتابند تا مرد كافر را فرا بگيرند، اما درد و بلا موقعى سر مى رسد كه شيون و زارى، مرد كافر را در ربوده است
(کافی/ج3/ص224) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « ضَرْبُ الْمُسْلِمِ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ إِحْبَاطٌ لِأَجْرِهِ. »
فرمود: مسلمان مصیبت زده اگر دست برزانوی خود کوبد اجر وپاداش خودش را بهدر داده است.
(کافی/ج3/ص225) عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: يَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَ مُصِيبَةً أُعْطِيتَ عَلَيْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَيْهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِيبَةُ الَّتِي يُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ يَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا»
ازموسی بن بکیر است که حضرت کاظم (علیه السلام) فرمود: ای اسحاق ! هر مصيبتى كه در برابر آن صبر و تحمل پيشه كنى و از جانب الله به اجر و پاداش لازم برسى، آن را مصيبت مشمار. مصيبت موقعى تلخ و ناگوار است كه در برابر آن، صبر و تحمل را از دست بدهى و از اجر و پاداش الهى
صفحه ۱۰۸محروم بمانى.
(کافی/ج1/ص56) قال الصادق (علیه السلام) « تَرِدُ عَلَيْنَا أَشْيَاءُ لَيْسَ نَعْرِفُهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سُنَّةٍ، فَنَنْظُرُ فِيهَا؟ فَقَالَ: لَا، أَمَا إِنَّكَ إِنْ أَصَبْتَ لَمْ تُوجَرْ، وَ إِنْ أَخْطَأْتَ كَذَبْتَ عَلَى اللَّهِ»
و از ابی میسر است که گفت : درخدمت حضرت صادق (علیه السلام) بودیم . مردی وارد شد و از مصیبتی که به او رسیده بود ، شکایت نمود . آن حضرت فرمود : به درستی که اگر صبر و خویشتنداری کنی ذخیره پاداش نیک گذاری و اگر خودداری ننمایی و بیتابی آوری قدر الهی بر تو جاری می شود و تو نکوهیده و بی مزد خواهی بود
(مصباح الشريعة/ص183) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : « الْبَلَاءُ زَيْنٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ كَرَامَةٌ لِمَنْ عَقَلَ لِأَنَّ فِي مُبَاشَرَتِهِ الصَّبْرَ عَلَيْهِ وَ الثَّبَاتَ عِنْدَهُ تَصْحِيحُ نِسْبَةِ الْإِيمَانِ»
بلا زینت مومن و کرامت است مر صاحبان عقل را زیرا که در مباشرت بلا و صبر بر آن و ثبات در نزدش حقانیت نسبت ایمان است
(مصباح الشريعة/ص185) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) « الصَّبْرُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ يَدَّعِيهِ كُلُّ أَحَدٍ وَ مَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْيَنُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِيبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْكَاذِبِ وَ تَفْسِيرُ الصَّبْرِ مَا يَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا كَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا يُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِيرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَيُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَيُّرُ الْحَالِ وَ كُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ
صفحه ۱۰۹وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَيْرُصَابِرٍ وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ
لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»
صبر آنچه در نهان انسان است، از نور و صفا آن را كشف مى كند و جزع و بى تابى آنچه از تاريكى و وحشت است، در باطن انسان، آن را ظاهر مى كند. سپس حضرت مى فرمايد: همه مردم ادعاى صبر مى كنند، و كسى بجز مخبتين يعنى عاشقان خدا داراى آن نيستند و همه مردم جزع و بى تابى را انكار مى كنند، در حالى كه منافقين داراى آن هستند. معنى صبر آنست كه چشيدن آن تلخ است و جزع و اضطراب قلب و اندوه و بى تابى است، در وقت نزول بلا پس هر بلائى و مصيبتى كه هنگام ورودش عشق به خدا و تضرع و انابه بسوى خدا نباشد، صاحبش در نهايت بى تابى و جزع است.
صبراول آن تلخ است، و آخر آن شيرين. كسى كه در اول صبر وارد شود، از آن بيرون مى رود يعنى تحمل آن نمى كند،
صفحه ۱۱۰و كسى كه در آخر آن وارد شود، آن را تحمل مى كند. و كسى كه قدر و ارزش صبر را بداند، از صبر كردن منصرف نمى شود. يعنى دست بردار صبر نيست. خداى تعالى در قصه موسى و خضر مى فرمايد: (کهف/68) ( وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً )
يعنى: خضر به موسى گفت: چگونه صبر كنى بچيزى، كه اطلاع از آن و نتيجه آن ندارى.
بعد حضرت صادق (علیه السلام) مى فرمايد: كسى كه صبر را نپذيرد و مكروه شمرد و جزع و بى تابى نمايد، اين خصوصيات عموم مردم است، تا آنجا كه مى فرمايد: و كسى كه استقبال بلا نمايد، با شرح صدر و سكينه و وقار او، جزء خاصان خداست، و نصيب و بهره او چيزى است كه خداى تعالى فرموده است: (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ) يعنى: خدا با صبركنندگان است.
و تفسیر صبر این است که مذاقش تلخ و ناگوار می نماید و آنچه از آن اضطراب خیزد صبرش نتوان شمرد ،
و تفسیر جزع : اضطراب دل است و اندوهناکی تن و پریدن رنگ و تغییر حال .
پس هر حادثه که اوائلش از خضوع و فروتنی و رجوع به حق و تضرع به سوی خدا خالی باشد ،
صاحبش جزوع غیر صابر و بیتاب ناخویشتن دار است و صبر چیزی است که برای قومی بدایتش تلخ و عاقبتش شیرین است آن که از اواخرش درآید به او رسیده و آن که از اوایلش درآید. از آن رمیده است .
مولوی رومی گفت است:
عشق ، اول سرکش و خونی بود
صفحه ۱۱۱تا گریزد آنکه بیرونی بود.
و آن که قدر صبر دریافت
جز به سوی صبر نتوان شتافت.
( کتاب الزهد/النص/93/17 باب الحشر و الحساب و الموقف بين يدي الله تعالى و الصراط)
مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:
« قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ مَا كَانَ فَضْلُكُمْ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا فَيَقُولُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ جِيرَانُ اللَّهِ فِي دَارِهِ فَيَقُومُ عُنُقٌ آخَرُ مِنَ النَّاسِ فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ بِمَ جَاوَرْتُمُ اللَّهَ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَتَبَادَرُ فِي اللَّهِ نَتَبَاغَضُ فِي اللَّهِ وَ نَتَحَابَبُ فِي اللَّهِ وَنَتَشَارَكُ نَتَبَاذَلُ فِي اللَّهِ وَ نُحَاسِبُ فِي اللَّهِ وَ نَتَبَارَكُ فِي اللَّهِ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُ عَلَى مَا كُنْتُمْ تَصْبِرُونَ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نُصَبِّرُ أَنْفُسَنَا عَنْ مَعَاصِيهِ فَيُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ. »
(محاسن/برقی/ج 1/262) عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ:
« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مَنْ كَانَتْ لَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ يَدٌ فَلْيَقُمْ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيَقُولُ مَا كَانَتْ أَيْدِيكُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصِلُ أَهْلَ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَيُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا فَطُوفُوا فِي النَّاسِ فَمَنْ كَانَتْ لَهُ عِنْدَكُمْ يَدٌ فَخُذُوا بِيَدِهِ فَأَدْخِلُوهُ
صفحه ۱۱۲فِي الْجَنَّةِ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ وَصَلَنَا وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَنْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَدْ وَصَلَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»
(محاسن/برقی/ج 1/264) عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَالَ:
« إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ قَامَ مُنَادٍ يُنَادِي بِصَوْتٍ يَسْمَعُ النَّاسُ فَيَقُولُ أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلَى أَيْنَ فَيَقُولُونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَيَقُولُونَ أَيُّ حِزْبٍ أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ فَيَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ قَالُوا وَ أَيُّ شَيْ ءٍ كَانَتْ أَعْمَالُكُمْ قَالُوا كُنَّا نُحِبُّ فِي اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِي اللَّهِ قَالَ فَيَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ»
(مسکن العباد/ص70) خدای تعالی در قصه موسی و خضر (علیه السلام) میفرماید :
و چنین معنی می دهدکه چگونه صبر توانی بر آنچه احاطه دانشمندی باطن بر آن نداری پس آنکه از روی کراهت صبر کند و شکایت به سوی خلق نبرد و به اظهار بیتایی ، پرده خود ندرد ، صبر او عام است و بهره و نصیبش آن که خدای تعالی در آیه کریمه می فرماید و چنین معنی می دهد که صابران را بشارت ده. یعنی به آمرزش و بهشت و آن که پیشباز بلا کند و آن را مرحبا گوید و صبرش از روی سکینه و وقار است صبر او صبر خاص است و بهره و نصیبش آن خدای عزوجل فرمود و معنی چنین می دهد که خدای با صاحبان صبر است.
در برخی از حالات پیشینیان است
صفحه ۱۱۳در نزد مرگ فرزندان و دوستان آنها :
(مسکن العباد/ص70)
مردم عرب در زمان جاهلیت نه امید ثواب داشتند و نه بیم عقابی می پنداشتند . با این حالات ، حفظ مراتب صبر را می نمودند و بزرگی و فضل آن را می شناختند و اهل جزع و بیتابی را سرزنش می کردند و از شرایط حزم می شمردند و زینت حلم بر خود می بستند و جلوه رادی و جوانمردی می دادند و فرار از خواری و گرفتاری خویش را به حسن تسلی ، پناه می جستند؛ به این پایه و مایه که چه بسیار کس که فرزند و پدر و برادرش به هلاک می رسید و نام از او نمی برد . چون اسلام آوردن و به ثواب صبر و خویشتنداری پی بردند ، بر ثبات و پایداری و تحمل خود افزودند و بری خود مزید ارتفاع و رتبت و ذخیره ذکر جمیل و اجر جزیل شناختند .
(مسکن العباد/ص70) ابوالاحوص گفته است :
بر ابن مسعود داخل شدیم و سه فرزندش حاضر و جوانانی چون زر خالص و دیبای فاخر بودند . چنان که از جمال و بها و وقار و حیای آنها ، بشگفت فروماندیم . گفت : همانا از این پسران بر من غبطه بردید و برای خود از خدای تعالی چنین فرزندان می خواهید . گفتیم : آری قسم به خدای ، مرد مسلم تمنای فرزند به مثل اینان برای خود می کند . پس سر به سوی سقف خان بلند کرد و بر آن سقف پرستوک ها آشیانه بسته و بیضه گذاشته بودند .
صفحه ۱۱۴گفت : قسم به خدائی که جانم در قبضه قدرت اوست ، هر آینه اگر دست از خاک قبور این فرزندان بیفشانم ، دوست تر می دارم از اینکه یک بیضه از آشیان این مرغان فرو افتد در هم و بشکند . این سخن را از روی حرص و شوق بر ثواب صبر و احتساب در فوات فرزندان بر زبان آورد .
و عبدالله بن مسعود
(مسکن العباد/ص70)
در مسجد ، قران بر مردم تلاوت می نمود و بر دو زانوی خود نشسته بود . ناگاه مادر فرزندی از او به مسجد درآمد و فرزندش را به سوی پدر رها کرد و نام داشت مردم را شکافته در کنار پدر قرار گرفت . ابن مسعود گفت : مرحبا به سمی آن که آن کس بهتر از اوست و او را همی بوسید و نزدیک بود که آب دهان او را فرو خورد . پس گفت : به خدا قسم هرآینه مرگ تو و برادرانت سهلتر از شمار شما فرزندان است . در این زمان گفتندش این چه تمنایی است که می کنی ؟ گفت : اللهم عفوا ، به درستی که شما سوالی کردید و جز اینکه شما را خبر بازدهم چاره ندارم و از اینکه گفتم اراده خیر داشتم اما من در فوت آنها به اجر صبر فایز می شوم و از حیاتشان بر آنهابیم دارم
از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود : روزگاری بر شما خواهد آمد که مرد را بخفت حال حسد و غبطه برند چنان که مردم به فزونی مال و
صفحه ۱۱۵فرزند بر یکدیگر غبطه و حسد می برند
(مسكن الفؤاد/ص55) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ يَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُغْبَطُ الرَّجُلُ بِخِفَّةِ الْحَالِ كَمَا يُغْبَطُ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْوَلَد»
(مسكن الفؤاد/ص71) ابوذر غفاری (علیه السلام)
را پسر نمی ماند . او را گفتند : تو مردی هستی که پسری برای تو نمی ماند. گفت : حمد خداوندی که آنها را از دار فنا می ستاند و ذخیره دار بقا می دارد.
(مسكن الفؤاد/ص71) و از عبدالله بن عامر المازنی:
هفت پسر به طاعون عام درگذشتند گفت : من مردی مسلمانم و صبر و تسلیم را در مقام قبول و اذعان
(مسكن الفؤاد/ص78) از عبدالرحمن است که گفت :
برمعاذ وارد شدیم و بر سر فرزندی از خود ایستاده بود که جان می داد پس ما گریستیم دیده ها گریان شد و اشکها جریان یافت و بعضی از ما زمام اختیار و خویشتنداری نتوانستیم ، اصطبار و عنان از دست داده صدا بلند کردیم. معاذ منع نمود وگفت : ساکت باشید قسم به خدای تعالی رضای مرا می داند و مرگ این فرزند را دوست تر می دارم از هر جهادی که در رکاب حضرت رسالت حضور یافتم . به درستی که از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود : عَنْ مُعَاذٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ كَانَ لَهُ ابْنٌ وَ كَانَ عَلَيْهِ عَزِيزاً وَ بِهِ ضَنِيناً وَ مَاتَ فَصَبَرَ عَلَى مُصِيبَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَبْدَلَ اللَّهُ الْمَيِّتَ دَاراً خَيْراً مِنْ دَارِهِ وَ قَرَاراً خَيْراً مِنْ قَرَارِهِ وَ أَبْدَلَ الْمُصَابَ الصَّلَاةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ
صفحه ۱۱۶وَ الرِّضْوَان»
کسی که او را فرزندی عزیز باشد و دل نتواند داد که از دست او برود و ان فرزند بمیرد و پدرصبرو احتساب در مصیبت او پیش گیرد ، خداوند کریم رئوف و رحیم عطوف فرزند را خانه ای بهتر از خانه دنیا و آرامگاهی نیکوتر ارزانی دارد و پدر او را رحمت و رضوان و روح و ریحان و آمرزش و غفران ذخیره فرماید . ماندیم تا پسر در گذشت در این اثنا بانگ نماز بر آمد و رفتیم که نماز ظهر بگزاریم . چون باز آمدیم پسر را غسل داده و حنوط کرده و کفن نموده بود و مردی جنازه برگرفته انتظار حضور اخوان و جیران نکشیده بود به معاذ ملحق شدیم و گفتیم خدایت رحمت کناد و حسن عافیت دهد!
ای ابا عبدالرحمن چه منتظر ما نشدی که نماز بگزاریم و به جنازه فرزند برادر خود حاضر شویم ؟
گفت : ما ماموریم که اموات را در ساعتی که جان به جان آفرین سپارند برگیریم خواه غنی باشد و خواه درویش به قبردرآمد و دیگری هم با او داخل قبر شد. چون خواست بیرون آید، دراز کردم که مددش کنم تا از قبر بر آید ابا کرد و گفت : ترک ادب خود را در شکر مدد تو برای اظهارات قوت خویش نمی کنم ولی کراهت دارم که جاهلی در من عجزی شناسد و جزعی از من ترا اندیشد و فتور حالت مصیبت پندارد. پس به مجلس خود درآمد و روغن خواست و برموی خود مالید وسرمه طلبید وبرچشم خودکشید و اشارت کرد بردی را حاضر آوردند و
صفحه ۱۱۷در پوشید و بیشتر از روزش را به تبسم گذرانید و همی گفت: « انا لله و انا الیه راجعون فی الله خلف من کل هالک هلک و عزا من کل مصیبه و درک لکل ما فات»
ما برای خداییم و به سوی او باز می گردیم و در وجهه الهی جای نشین از هر هالکی است که هلاک شده باشد و صبر است بر هر مصیبتی (و) تلافی است آنچه را فوت شود
و روایت شده است
(بحار/ج79/ص142) عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) « فَأَصَابَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) لَمَّا رَأَى ابْنَهُ مَيِّتاً قَالَ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى أَمَا إِنَّكَ لَمْ تَتَعَمَّدْهُ ثُمَّ أَخَذَ فِي جَهَازِ ابْنِه»
قومی درحضورحضرت علی بن الحسین (علیه السلام) بودند خادمی را که گوشت بریان می نمود امر بشتاب فرمود: خادم گوشت بریان را به شتاب آورد و سیخ به آتش تافته از دست او بر سر فرزندی از آن حضرت رها شد و به آن صدمه در گذشت. آن حضرت برخاست و فرزند را مرده یافت. به خادم فرمود: تو در راه خدای آزادی و عمدی نیندیشیده بودی پس از آن تجهیز فرزند پرداخت.
(مسكن الفؤاد/ص78) و از احنف بن قیس است که گفت :
بیاموزید علم را و حلم را و صبر را ، به درستی که من آموختم . گفتندش از که آموختی ؟
گفت : از قیس بن عاصم گفتند حلمش در چه پایه بود و به کدام اندازه مایه داشت ؟
گفت : نزد او نشسته و سخن از هر جنس در پیوسته بودیم
صفحه ۱۱۸ناگاه پسر او را کشته به خون آغشته آورند و در پیش روی او گذاشتند و قاتل را نیز بسته بند و خسته کند حاضر کردند حلقه دستها را از زانوان باز نکرد و قطع سخن ننمود و چون سخنش تمام شد ، به قاتل فرزند خود روی آورد و گفت ای فرزند برادر! ترا چه برداشت که این کار را کردی ؟
گفت غضبناک بودم و از من این نارده صادر شد . گفت : آیا هر وقت برتو خشمی غالب آیدخود را به خواری درمی اندازی و خدای عزوجل را عصیان می آوری و از عدد خویش می کاهی ؟ برو ازادت کردم و دیه فرزند خویش را به تو بخشیدم پس از آن روی به پسران خود آورد و گفت : ای فرزندان من برادر خود را غسل دهید و کفن بپوشانید و چون فراغت یافتید جنازه را نزد من بیاورید که بر او نماز گزارم وچون دفن شد، فرزندان را گفت : مادر فرزند مقتول من از شما نیست و از قومی دیگر است و گمان ندارم که به آنچه شما از در فرمان من تمکین دارید رضا دهد دیه فرزند او را از مال من به او بپردازید .
(مسكن الفؤاد/ص78) و مرحوم صدوق (ره) فقیه آورده است که :
چون جناب ذر پسر ابوذرذرغفاری (ره) وفات یافت . ابوذر برسرقبراو ایستاده و روی قبر را به دست خود مسح نمود و گفت :
ای ذر خدایت رحمت کند! به خدای قسم تو برای من نیکو فرزند بودی و اکنون که از این دار فانی رخت
صفحه ۱۱۹بر بسته و رشته زندگانی دنیا را گسسته ای من از تو خشنودم و از من مفقود نیستی و تو را از خود کاسته نمی دانم بلکه ذخیره من شده ای و مرا جز به خدای عزوجل حاجتی نیست و اگر نه از ورود قبر بیم دارم مسرور می شدم که به جای تو باشم و حزنی که برای تو دارم مرا مشغول کرده است از حزنی که بر توام باشد . به خدای که بر تو نگریستم. بلکه برای تو گریه کردم و کاش می دانستم که چه گفته ای و چه شنفته ای (من لايحضره الفقيه/ج 1/ص186) اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَهَبْتُ لَهُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّي فَهَبْ لَهُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِالْجُودِ مِنِّي وَ الْكَرَم»
خداوندا حقی را که از من بر او واجب داشته ای به او بخشیدم ، پس آنچه از حق خود بر او واجب فرموده ای ، بر او ببخشای و تو به جود و بخشایش سزاوارتر از منی .
(مسكن الفؤاد/ص79) جناب دینوری این داستان را که برای جناب ابی ذر غفاری گفته شده است را نسبت داده به ذر بن عمر بن ذر . وَ أَسْنَدَ الدِّينَوَرِيُّ إِلَى ذَرِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ ذَرٍّ ( لَمَّا مَاتَ وَقَفَ أَبُوهُ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا ذَرُّ مَا عَلَيْنَا مِنْ بَعْدِكَ مِنْ خَصَاصَةٍ وَ مَا بِنَا إِلَى أَحَدٍ مَعَ اللَّهِ مِنْ حَاجَةٍ وَ مَا يَسُرُّنِي أَنْ أَكُونَ الْمُقَدَّمَ قَبْلَكَ وَ لَوْ لَا هَوْلُ الْمُطَّلَعِ لَتَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ مَكَانَكَ وَ قَدْ شَغَلَنِي الْحُزْنُ لَكَ عَنِ الْحُزْنِ عَلَيْكَ فَلَيْتَ شِعْرِي مَا ذَا قُلْتَ وَ مَا
صفحه ۱۲۰ذَا قِيلَ لَكَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَهَبْتُ لَهُ حَقِّي فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ فَاغْفِرْ لَهُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَأَنْتَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِينَ وَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ قَالَ فَارَقْنَاكَ وَ لَوْ أَقَمْنَا مَا نَفَعْنَاك) چون ذر پسر عمر ازدنیا رفت. پدرش عمر بر سر قبر او ایستاده و گفت : ای ذر رحمت خدای بر تو باد پس از تو ما را سختی و فقری نیست و ما را جز خدای تعالی حاجت به احدی نیست و چه خوش بود که باقی نمانده و پیش از تو مرده بودم و اگر وحشت قبر نبودی ، آرزو می کردم که به جای تو باشم و مرا مشغول کرده است اندوهی که برای توست از حزنی که بر تو باشد کاش دانستمی که چه گفته ای و چه با تو گفتند . پس سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت بار خدایا من بخشیدم به او حقی را که میانه من و او بود پس تو نیز بیامرز گناهانی را که از او در میانه تو و اوست و تو بخشنده تربخشندگان هستی . بعد از آن از قبر او منصرف شد و گفت : جدا شدیم از تو و اگر بر قبر تو اختیار اقامت می کردیم فایده ای به تو نمی توانستیم رساند
(مسكن الفؤاد/ص79) و مبرد روایت کرده است
چون ذر بن عمر وفات یافت ، پدرش بر سر او ایستاده و او را به جامه پوشانیده بودند و گفت : ای پسرک من از فوت تو بر ما کاستی نیست و جز
صفحه ۱۲۱به سوی خدای تعالی حاجتی نداریم چون دفن شد، برسر قبرش بایستاده و گفت : ای ذر خدایت بیامرزد ما را اندوه برای تو از اندوه بر تو مشغول می دارد زیرا که نمی دانیم چه گفته ای و با تو چه گفته اند . ای خدای من بخشیدم برای او آنچه را از حق من بر او واجب فرموده بودی ، پس ببخش برای او آنچه را در حق تو تقصیر کرده و قرار ده ثواب صبر و احتساب مرا برای او و فضل خود را برای من بیفزای ، به درستی که رغبت من از دنیا و آخرت به سوی توست. از او سوال شد که ذر با تو چگونه می زیست؟ گفت : شب هرگز با او به راهی نرفتم جز اینکه در پیش روی من رفتی و روز هرگز با او حرکت نکردم جز این که در قفای من سیر نمودی و هرگز به بامی بر نیامد که من در زیر سقف آن باشم.
(مسكن الفؤاد/ص79) داستانی عجیب : از قومی به نام بنی عبس:
بر بعضی از خلفا وارد شدند و در میان ایشان مردی کور بود خلیفه از سبب کوری او سوال نمود .
گفت : در بطن وادی فرود آمده بودیم و همانا در بنی عبس کسی که در مکنت و مال بر من فزونی داشته باشد نبود
بنا گاه بارانی شدید شبانه باریدن گرفت و همه را هلاک نمود سوای کودکی که تازه متولد شده بود و شتری که صعب و سرکش بود و از من فرار کرد. طفل را بر زمین گذاشتم
صفحه ۱۲۲و به عقب شتر رفتم ، چندانی نرفته بودم که صیحه کودک به گوشم رسید برگشتم و سبعی دیدم که شکم کودک را دریده و او را طعمه خود کرده است خود را به شتر رساندم که او را به تمکین در آوردم لگد به رویم افکند و در هم شکست و چشم من کور شد و صبح کردم در حالی که نه مال داشتم و نه عیال و نه فرزند و نه چشم.
(مسكن الفؤاد/ص80) مترجم گوید
در این موقع اتفاقا به تاریخ قاضی ابن خلکان مروری شد و ترجمه عروه بن الزبیر از فقهای سبعه مدینه به نظر درآمد و ربطی تمام با قصه شیخ داشت ، لهذا نقل و ضمیمه می نماید چنان آورده است که عروه به شام آمد و بر ولید بن عبدالملک اموی وارد شد و پسرش محمد با او همراه بود .
محمد به اصطبل اسبان درآمد و اسبی توسن لگدی بر او انداخت که فورا قالب از جان شیرین بپرداخت و مرض شقاقلوس پای عروه را فرا گرفت و او را از طاعات عادیه خود باز نماند ولید گفت : جزو فاسد را به قطع رضا دهد . رضا نداد مرض سرایت به ساق کرد و ولید تاکید نموده گفت: بدنت را فاسد خواهد کرد. عروه لاجرم اجازه قطع پا دادو پای او را به اره از ساق جدا کردند
عروه با وجودیکه پیرمردی بود ولی آهی بر نیاورد و کسی او را نگاه نداشت
و این آیه کریمه بر زبان راند (كهف/62) « فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا
صفحه ۱۲۳هذا نَصَبا»
و بعد از آن قاضی ورود شیخ عیسی و حکایه حادثه اش را بر ولید می نویسد که ولید او را حاضر نمود و نزد عروه فرستاد که بلیه خود را باز گوید و عروه بداند که بلا دیده تر از او یافت می شود و هم قاضی گوید بهتر کسی که عروه را تسلیت داد ،
ابراهیم بن محمد بن طلحه بود که گفت : پیشی گرفته عضوی از اعضا و فرزندی از فرزندانت به سوی بهشت و کل در پی جزو است و به درستی که باقی گذاشت خدای تعالی از تو برای ما آنچه را ما به آن محتاجیم و از غیر آن بی نیاز و آن علم و رای توست که خداوند تو را و ما را به آن سود بخشد و خدای است ولی ثواب و ضمین حساب توست .
(مسكن الفؤاد/ص80) روایت شده است
از عیاض بن عقبه فهری پسری وفات یافت چون او را به قبر نهاد مردی گفت : اگر سید جیش او را به وسیله صبر برای خود سرمایه اجر قرار دهد می تواند گفت چه مانع دارم که نکنم ؟ دیروز برای من زینت زندگانی دنیا بود و امروز برای من از باقیات صالحات عقبی گردید فنعم عقبی الدار
(مسكن الفؤاد/ص81) و ابوعلی رازی گفته است
سی سال با فضیل بن عیاض مصاحبت ورزیدم و او را متبسم و خندان ندیدم ، جز روزی که علی پسر او وفات یافت . گفتم : تو هرگز تبسم ننمودی و امروز به این مصیبت خندانی ؟ گفت : خدای
صفحه ۱۲۴عزوجل امری را دوست داشت و من آنچه او سبحانه و تعالی - دوست داشته است ، دوست می دارم
(مسكن الفؤاد/ص81) عمر بن کعب هندی
در غزای شوشتر شهادت یافت و از پدرش پوشیده داشتند . پس از مدتی آگاهش کردند و اظهار جزعی نکرده دست برداشت و گفت ( الحمدلله الذی جعل من صلبی من اصیب شهیدا ) سپاس خداوندی را که قرار داد از نسل من کسی را که بدرجه شهادت فایز گردید.
پس از آن پسری دیگری از او در غزوه جرجان به شهادت رسید و مطلع شد و گفت : (الحمدلله الذی توفی منی شهیدا آخر ) منت خدای را عزوجل که شهیدی دیگر از نسل من نیز پذیرفت
و روایت کرده است بیهقی :
عبدالله بن مطرف وفات کرد. پدرش مطرف در لباس فاخر بر قوم خود بیرون آمد و استعمال روغن معطر کرده بود
قوم بر او خشمگین شدند و گفتند عبدالله پسرت مرده است درحالیکه تو با لباس فاخر و استعمال بوی خوش بیرون می آیی گفت : در امری که خدای عزوجل مرا سه خصلت بر آن وعده فرموده و برای من بهتر است از تمام دنیا و آنچه در اوست چرا شیون و زاری کنم ؟
به درستی که خدای تعالی می فرماید (بقره/156/157) « الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون»
خداوند متعال صلوات و رحمت و هدایت خود را شامل حالم داشته و مرا جز شکر آیا کار دیگری هم هست؟
(مسكن
صفحه ۱۲۵الفؤاد/ص82) دمادم حقی نیست
مردی از قریش دوستان و برادرانی را که داشت دعوت نمود و مجتمع شدند و برسفره او نشستند و او را پسری بود .
اسبی از آن مهمانها لگدی بر پسر زد پسر جادرجا از دنیا رفت.
قریشی را از مرگ پسرش آگاه کردند. دستور داد این خبر ناگوار را مخفی بدارند تا مهمانها ملتفت نشوند . و به اهل و عیالش دستور داد مبادا جزع و فزع کنند و صدای ناله بلند نمایند. و خودش سریع برای مهانداری به پیش مهمانها رفت تا به آداب مجلس پردازد . و پس از صرف طعام و طی کلام مهمانها متوجه مصیبت صاحب خانه شدند. و بر جنازه پسر آمده بینهایت غمناک شدند و از شکیبایی و کرامت نفس او در عجب ماندند و تحسین و ثنا بر او خواندند
(مسكن الفؤاد/ص82) حکایت است که گویند :
مردی از یمامه سه تن از فرزندان خود را دفن کرد و نشست و دو دست را بر زانوها حلقه کرد و اقوامش راطلب کرد و با آنها به صحبت پرداخت، چنان که همانامصیبتی به او نرسیده است.
گفتندش چرا یادی از فرزندانت که از دنیا رفته اند نمیکنی و برایشان عزاداری ونوحه سرایی نمیکنی؟
گفت : مرگ خاصه آنها نبوده ونیست . هرانسانی مرگ را خواهد چشید و هر صاحب حیاتی روز یخواهد مرد. و نکته دوم: فقط مگر من هستم که دراین دنیا مصیبت زده ام؟ ! چه بسیارند کسانی که همانند من فرزندانی از دست داده اند و میدهند. پس رسم روزگار چنین بوده و هست و خواهد
صفحه ۱۲۶بود. و نکته سوم: در عزاداری و نوحه سرایی برا ی آنها فائده ای نمیبینم. نه آنها را زنده میکند و نه مرا تسکین میبخشد. پس صبر میکنم که خدای من به ما امر به صبر کرده است.
(مسكن الفؤاد/ص82) و اسناد داده است ابوالعباس بن مسورق از اوزاعی که گفت :
یکی از حکما مرا داستانی گفت به سوی رباط بیرون رفتم تا وارد عریش از مصر شدم و خیمه و سایبانی دیدم که در آن مردی است نابینا . و دست و پاهایش فلج واز کار افتاده است. ولی دائم الذکر بود وهمواره این ذکر را تکرار میکرد. ( لک الحمد سیدی و مولای اللهم احمدک حمدا یوافی محامد خلقک کفضلک علی سائر خلقک اذ فضلتنی علی کثیر ممن خلقت تفضیلا»
مر تر است حمد و سپاس و ستایش ای مولای من. الها تو را سپاس می آورم که فزونی کند بر تمام سپاسهای بندگانت چون فزونی خودت بر تمام بندگان زیرا که فضیلت نهادی مرا بر بسیاری از آنان که آفریده ای .
با کمال تعجب به خود گفتم . بروم واز او سوال کنم . با چنین وضع جسمی و اسفناکی که داری به کدام نعمت خدا را شکر میکنی
پس به او نزدیک شدم و سلام کردم . سلام مرا جواب داد گفتم : خدایت رحمت کند! سؤ الی از تو دارم آیا جوابم را میدهی ؟ !
خدا به تو چه احسانی کرده که چنین شکر ش را بجا میاوری ؟ ً!
تا سوالم را مطرح کردم با ناراحتی و تعجب گفت :
صفحه ۱۲۷آیا نمی دانی که چه احسانی به من کرده است ؟
گفتم بگو تا منم بدانم .
گفت به خدای قسم که اگر خدای تعالی آتش بر من فرو ریزد و مرا بسوزاند و کوهها را بفرماید که دمار از نهادم برآورند و دریاها را امر کند که مرا غرق نمایند و زمین را فرمان دهد که مرا به خود فرو برد جز مهر خود را بر او نمی افزایم و او را به جز شکر نمی گزارم.
پیرمرد بعداز پاسخش به من گفت : اکنون که پاسخت را گرفتی ایا اگر از تو خواهشی کنم اجابت میکنی؟ !
گفتم : منت می پذیرم . آنچه اراده کرده ای بگوی :
گفت : مرا پسری است که هنگام نماز. به من قول داده که غذای مرا بیاورد و مددکارم باشد . هرروز روزه میگیرم و او افطار مرا میاورد. ودر وقت افطار ، طعام به من می رساند ، از دیروز او را نیافته ام و نمی دانم به کدام دلیل به سر وقت من نیامده است .
درست بگرد و ببین شاید او را بیابی و به من رسانی . با خود گفتم در قضای حاجت او تقرب به سوی حق است دوثواب دارد .
برخاستم و به طلب پسر برآمدم تا در میان تله ای ریگ حیوان درنده ای را دیدم که پسر را دریده و گوشت و احشای او را خورده است . گفتم ( انا الله و انا الیه راجعون)
چگونه به این بنده صالح خبر مرگ فرزند او را رسانم ؟ برگشتم
صفحه ۱۲۸و سلام کردم و جواب گفت :
گفتم خدایت بیامرزد اگر چیزی سؤ ال کنم مرا خبر خواهی داد ؟ گفت : اگر در نزد من علمی باشد دریغ نمی دارم .
گفتم : آیا تو در نزد خدای گرامی تری یا ابوب نبی ؟ گفت : ایوب نبی البته گرامی تر است و منزلتش افزونتر از من است .
گفتم خدای تعالی او را مبتلا فرمود و او صبر کرد . کار ایوب نبی به جایی رسید که مردم ترسیدند از بیماری او به آنها گزندی برسد ولذا همه اورا ترک کردند و از او دوری نمودند
گفتم پس بدان که فرزند تو را جستجو کردم ولی دیدم شیری او را دریده است و طعمه خود کرده است
پیرمرد نابینا گفت : « الحمدالله الذی لم یجعل فی قلبی حسره من الدنیا»
حمد خدای را که قرار نداد در دل من حسرتی از دنیا را
پس از آن نعره ای زد و با صورت برزمین افتاد . اندکی نشستم و او را حرکت دادم ، دیدم روح از بدنش مفارقت کرده است .
گفتم : انا الله و انا الیه راجعون)
با خود گفتم . خدایا چه کنم ؟ ! اگر بخواهم اورا تجهیز و دفن کنم کیست که مرا در غسل و کفن او یاری دهد و قبر او را حفر نمایدو در دفن او کمکم نماید؟
در این اثنا قافله ای رسید که بر صحرا گذر میکردند. به طرف ایشان رفتند و گفتند کیستی و چه می گویی ؟
ایشان را بر قصه
صفحه ۱۲۹آگاه کردم شتران خود را عقال نهادند و مرا بر غسل او اعانت کردند . به آب دریا غسلش دادیم و با جامه هائی که به ایشان بود ، او کفن کردیم و من پیش شدم و با جماعت بر او نماز خواندم و او را دفن نمودیم.
(مسكن الفؤاد/ص84) شعبی حکایت کرده است
که مردی را دیدم پسری از خود را دفن کرد و چون خاک بر قبر او ریخت ایستاد و گفت : ای پسرک من ! تو برای هبه بزرگ الهی بودی و عطیه خدای یگانه و ودیعه قادر متعال و عاریه خداوند مستقیم بخشنده تو تو را بازگشت خواست و صاحبت تصرفی دیگر گونه در تو نمود و هنده ات تو را باز گرفت . پس در عوض تو مرا صبر بخشد و اجر ارزانی دارد و تو از طرف من در حل باش و خدای تعالی به تفضیل بر تو سزاوارتر از من است
(مسكن الفؤاد/ص84) چون عبدالملک بن عمر بن عبدالعزیز وفات یافت
و برادر (عمر بن عبدالعزیز) سهل بن عبدالعزیز و غلام او مزاحم در ایام متتابعه مردند ، یکی از اصحاب او بر او وارد شد که تعزیت گوید و تسلیت دهد و از جمله کلماتش گفت : فرزندی چون و تو و برادری چون برادر تو و غلامی چون غلام تو ندیده ام . عمر سر به زیر انداخته گفت : آنچه گفتی بازگوی . آن مرد سخن خود را اعاده کرد .
عمر گفت نه چنین است قسم به خدای که آنها را میرانید چه قدر دوست می داشتم که چیزی
صفحه ۱۳۰از این نمایشها در آنها نمی بود
(مسكن الفؤاد/ص84) و گفته شده است که :
روزی عمر بن عبدالعزیز نشسته بود (فرزند) عبدالملک بر او وارد شد
گفت : بترس از خدای درمظلمه برادرانت فلان و فلان !
به خدای قسم دوست می دارم که دیگها بر من فرور ریزند ولی به مقام خیر احوال برسم!
سوال کردند که خیر احوال چیست ؟
گفت : اینکه فرزندم از دنیا برود و من بر مصیبت او صبر کنم و ذخیره اجر نمایم
چون عبدالملک مریض شد پدرش بر او وارد گردید و گفت : چگونه هستی ؟
جواب داد که مرگ مرا فرا گرفته است و ای پدر بر مصیبت من صبر و احتساب کن ، به درستی که ثواب خدای عزوجل برای تو بهتر از من است .
گفت : قسم به خدای ای پسرک من ! اگر تو در میراث من می بودی ، بر من گواراتر بود از اینکه من در میراث تو باشم . عبدالملک گفت : آن را که تو گوارارتر شماری از آنکه من می خواهم گواراتر می دارم. و چون وفات یافت ، عمر بر سر قبر او ایستاده و گفت : خدایت رحمت کند ای پسرک من ! هر آنچه مایه سرور من بودی و در رشد و جوانی سیرت ابرار گرفتی و چه دوست می دارم که تو را بخوانم و جواب مرا توانی داد.
و پسری دیگر قبل از عبدالملک از عمر بن عبدالعزیز فوت شد . آمد و بالای سر جنازه او نشست و جامه از روی
صفحه ۱۳۱او برگرفت و بر صورت او نظر می کرد و می گریست . عبدالملک وارد شد و گفت : ای پدر ! باز داشته است تو را این مرگ پسر که روی داده از کارهای فوریه ای که ارباب حوائج که در نزد تو دارند یعنی حالت بیتابی و ناشکیبایی تو را از همه کارهای مسلمانان بازداشته و در زمره اموات انگاشته . پس عمر بگریست و گفت : خدایت رحمت کند ! به خدای قسم که برکت تو برای من بزرگ بوده است از زمانی که دانسته و شناخته ام تو را و موعظه ات نیز سودمند است از آن را که موعظه نمایی

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر