ب: دلائل يگانگي خداوند:
چنانچه معلوم شد، خداوند متعال از اتّخاذ خدايان متعدّد باز مي دارد و در مقابل، امر به بندگي خداوند يكتا مي نمايد:
1. «... وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (1)
و دستور نداشتند جز اينكه خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند؛ او پاك و منزه است از آنچه به او شرك مي ورزند.
بنابراين يگانگي خداوند از نصّ قرآن كريم به عنوان يك دليل نقليِ ما مسلمانان، ثابت مي شود. امّا از آنجا كه قرآن چشمه ي علم و خردمندي است، سرشار از دلائل عقلي نيز مي باشد و انديشمندان مي توانند با تدبّر در آيات به آنها دست پيدا كنند. در اين مقام ما تنها به دو مورد مهمّ مي پردازيم:
دليل فطرت:
خداوند متعال همه ي انسان ها را با يك فطرت ثابت و مشترك آفريده است، چنانچه در آيه ي كريمه فرموده است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها ...» (2)
پس روى خود را به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا همه ي مردم را بر آن سرشته است...»
زراره وقتي از امام صادق (عليه السلام) در مورد اين آيه پرسيد، حضرت فرمودند: « فَطَرَهُمُ جَمِيعاً عَلَى التَّوْحِيدِ.». يعني همه ي مردم را بر اعتقاد توحيدي آفريده است. (3)
وجود چنين فطرتي در نهاد بشر كه خداجوست و ناخود آگاه رو به خدا دارد، خود دليل محكمي بر يگانگي خداوند است و بي شك مي تواند يكي از بارزترين و ساده ترين دليل ها براي اثبات يگانگي خداوند باشد؛ به طوري كه حتّي انسان مشرك و كافر اين اعتقاد را در خود مي يابد و در صورت انصاف به آن پاي بند مي شود.
در آيات زيادي اين حقيقت بيان شده است از جمله:
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون» (4)
و اگر از ايشان (مشركين) بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله»؛ پس چگونه [از حقّ] بازگردانيده مىشوند؟
برهان تمانع:
اگر فرض شود كه در كنار «اللّه» خدايانى باشند كه مانند اللّه قدرت تصرّف در كائنات و خلق داشته باشند، اين امر باعث تباهى و فساد در نظام آفرينش مى شود، چون ممكن است هر كدام از اين خدايان چيزى را اراده كنند كه خداى ديگر آن را نمىخواهد، اگر اراده يكى از آنها و يا هر دو تاى آنها محقّق نشود، در اين صورت هر كدام كه اراده او محقق نشده نمى تواند خدايى باشد كه قدرت تصرّف در كائنات دارد و اگر اراده هر دو طرف محقّق شود، باعث فساد و نابودى جهان مى شود، چون آن چيزى كه اراده خدايان به وجود و عدم آن تعلّق گرفته، بايد در آنِ واحد هم موجود باشد و هم معدوم و اين همان فساد است كه باعث تباهى آسمانها و زمين مىگردد.
اين استدلال عقلاني از كنار هم گذاشتن دو آيه ي زير مي توان حاصل كرد:
«لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا ... » (5)
«اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خدايانى ديگر وجود مي داشت، قطعاً [زمين و آسمان] تباه مىشد.
« ... وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ» (6)
همراه با او هيچ خدايي نيست و اگر جز اين بود، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده [بود] با خود مى برد، و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوّق مىجستند.
امير مومنان و مولاي يكتاپرستان جهان علي (عليه السلام) در وصاياي خود به فرزند برومندش امام مجتبي (عليه السلام) با عبارتي رساتر همين دليل را بيان مي فرمايد:
«وَ اعْلَم يَا بُنَىَّ أنّه لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ» (7)
اگر آفريدگار تو شريكى مي داشت، البتّه تاكنون فرستادگانش به سوى تو آمده، و نشانه هاى ملك و پادشاهيش را ديده، و صفات و افعالش را شناخته بودى، حال كه چنين نيست، بدانكه او خداوندى است يگانه و تنها، او چنانست كه خود را ستوده است.
منبع:
1. توبه : 31
2. روم : 30
3. التوحيد (للصدوق)، ص: 329
4. عنكبوت : 61
5. أنبياء : 22
6. مؤمنون : 91
7. نهج البلاغه، نامه ۳۱