غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تقويم شيعه : پانزدهم ماه شوال المكرم:جنگ احد و شهادت حضرت حمزه , رد الشمس , جنگ بنى قينقاع

پانزدهم شوال

1 - جنگ احد و شهادت حضرت حمزه عليه السلام:

در سال 3 ه ق در روز جنگ احد، حضرت سيّد الشّهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسيدند.

(مسار الشيعة: ص 15 - 17. بحار الانوار: ج 20، ص 18. توضيح المقاصد: ص 27. سيره ابن هشام: ج 3، ص 68. الموسوعة الكبرى فى غزوات النبى الاعظم صلّى الله عليه و آله و سلّم: ج 2، ص 110. تقويم المحسنين: ص 12)

بعضى جنگ احد را در 17 شوال نقل كرده ‏اند.

(بحار الانوار: ج 97، ص 168)

در اين جنگ مسلمانان هزار نفر بودند كه به نوشته عده ‏اى سيصد نفر در بين راه برگشتند، و براى جنگ 700 نفر باقى ماند. كفار 3000 نفر بودند، و 2000 نفر و 4000 نفر و 5000 نفر هم گفته ‏اند. تعداد كشته‏ هاى كفار 22 يا 23 يا 28 نفر، و تعداد شهدا 70 نفر بود.

(مسار الشيعة: ص 15)

در اين روز دندان و پيشانى پيامبر صلّى الله عليه و آله را شكستند.

(بحار الانوار: ج 20، ص 18)

................................

- فداكارى ‏هاى امیرالمومنین عليه السلام در احد:

در اين روز بر اثر فداكاري ها و شجاعت هائى كه امیرالمومنین عليه السلام در دفاع از وجود شريف خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحت هاى زيادى بر بدن مباركش رسيد. اين در حالى بود كه ديگران فرار كرده بودند، و پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: يا على، آيا می ‏شنوى كه از آسمان مدح تو را می ‏كنند. يكى از ملائكه به نام رضوان می ‏گويد: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على». امیرالمومنین عليه السلام می ‏فرمايد: از خوشحالى گريستم و خداوند سبحان را بر اين نعمت حمد كردم.

(ارشاد: ج 1، ص 87. اسد الغابة: ج 4، ص 21. مسار الشيعة: ص 16. مصباح كفع می : ج 2، ص 600)

- در اين جنگ پيروزى در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولى مقدارى كه به تعقيب دشمن رفتند و ميدان خالى شد، بازگشتند و مشغول جمع غنائم شدند و اكثر نگهبانان مخالفت دستور پيامبر صلّى الله عليه و آله نمودند، و محل نگهبانى خود را رها كردند و مانند بقيه مشغول جمع غنائم شدند.

- خالد بن وليد كه از سر دسته ‏هاى كفار در اين جنگ بود از همان قسمت با كفار حمله كردند. تعداد اندكى از نگهبانان دره كه نرفته بودند شهيد شدند و كفار از پشت سر به مسلمانان حمله كردند. فراريان كفار هم تا اين وضع را ديدند بازگشتند و حمله به مسلمين شدّت گرفت. جراحتهاى فراوانى بر بدن مبارك پيامبر صلّى الله عليه و آله‏ رسيد و شيطان فرياد بر آورد كه محمّد كشته شده است ! مسلمانان با شنيدن اين ندا فرار كردند، و فقط چند نفرى از وجود مبارك پيامبر صلّى الله عليه و آله محافظت می ‏كردند كه عبارت بودند از امیرالمومنین عليه السلام و ابودجانه كه شهيد شد و زنى به نام نسيبه و انس بن نضر كه تازه از مدينه رسيده بود.

.................................

ابوبكر و عمر در جنگ احد:

عمر بن خطاب می ‏گويد: در احد با پيامبر صلّى الله عليه و آله بيعت كرده بوديم بر اينكه كسى فرار نكند، و هر كس از ما كه فرار كند ضال و گمراه است، و هر كس از ما كشته شود شهيد است.

(بحار الانوار: ج 20، ص 53 - 54)

- احمد بن حنبل می ‏گويد: ابوبكر و عمر در اين جنگ فرار كردند. هنگامی كه امیرالمومنین عليه السلام در تعقيب فرارى‏ ها بود، عمر در حالى كه اشك چشمانش را پاك می ‏كرد برگشت و به امیرالمومنین عليه السلام عرض كرد: مرا ببخشيد ! امیرالمومنین عليه السلام فرمود: «آيا تو نبودى كه صدا زدى: محمّد كشته شده است، به دين قبلى خود برگرديد ؟!! عمر گفت: اين كلام را ابوبكر گفته است ! در اينجا بود كه اين آيه نازل شد: «ان الذين تؤلوا منكم يوم التقى الجمعان انما استز لهم الشيطان» !.

(سوره آل عمران: آيه 155. اثبات الهداة: ج 2، ص 364 - 365)

- امام صادق عليه السلام می ‏فرمايد: در جنگ احد امیرالمومنین عليه السلام در حال دفاع از پيامبر صلّى الله عليه و آله بودند، و ديگر اصحاب فرار می ‏كردند. آن حضرت همچون شير غضبناك از قفاى گريختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسيد كه به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده ‏اى ديگر به سرعت فرار می ‏كردند. حضرت فرياد بر آورد: اى جماعت، بيعت شكستيد و پيامبر صلّى الله عليه و آله را تنها گذاشتيد و به سوى جهنّم می ‏گريزيد ؟

عمر بن خطاب می ‏گويد: على را ديدم يا شمشير پهنى كه مرگ از آن می ‏چكيد و چشمانش از خشم مانند دو قدح خون بود، يا مانند دو كاسه روغنى كه آتش در او افروخته باشند می ‏درخشيد، و فهميدم كه اگر به ما برسد به يك حمله ما را خواهد كشت. اين بود كه جلو رفتم و عرض كردم: «يا اباالحسن، تو را به خدا سوگند می ‏دهم كه دست از ما بردارى، كه عرب را عادت است كه گاهى می ‏گريزد و گاهى حمله می ‏كند. زمانى كه حمله می ‏كند تلافى گريختن را می ‏نمايد». پس آن حضرت ما را رها كرد، و به خدا قسم چنان ترسى از آن حضرت در دل من افتاد كه تاكنون از دلم خارج نشده است.

(بحار الانوار: ج 20، ص 53 - 54. قلائد النحور: ج شوال، ص 77)

-در اين جنگ بر بدن مبارك امیرالمومنین عليه السلام هنگام حمايت از پيامبر صلّى الله عليه و آله 90 جراحت بر صورت، سر، سينه ، شكم، دست و پاى مبارك رسيد. جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «يا محمّد، به خدا قسم اين عمل على بن ابى طالب مواسات است». پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: «اين بدان جهت است كه من از اويم و او از من است. جبرئيل عرض كرد: و من از شما دو بزرگوارم ».

(بحار الانوار: ج 20، ص 54)

..................................

- بانوئى به نام نسيبه در جنگ احد:

در اين روز يكى از كسانى كه جانفشانى كرد فرار نكرد، بلكه مانع از فرار ديگران نيز شد، بانوئى به نام نسيبه دختر كعب بن مازنيه بود و به او امّ عماره می ‏گفتند. او با شوهر و دو پسر خود در جنگ احد شركت داشتند. نسيبه مشك آبى به دوش داشت و سقايت لشكر اسلام را می ‏نمود. هنگامی كه موقعيت را چنان ديد كه مسلمين در حال فرار هستند، مشك را به كنارى انداخت و خود را پيش روى پيامبر صلّى الله عليه و آله سپر كرد، به گونه ‏اى كه جراحات زيادى بر او وارد شد، كه مداواى يكى از آنها تا يك سال بعد ادامه داشت.

اين زن فداكار دست به شمشير برد، و چنان ضربه ‏اى بر ابن حميه كه قصد كشتن پيامبر صلّى الله عليه و آله را داشت زد كه او فرار كرد. عبدالله فرزند نسيبه خواست فرار كند كه مانع او شد و او را تشويق به جنگ و دفاع از پيامبر صلّى الله عليه و آله نمود و او قبول كرد. پيامبر صلّى الله عليه و آله به نسيبه فرمود: «بارك الله عليك يا نسيبه». در اين حال پيامبر صلّى الله عليه و آله ديد يكى از مهاجرين فرار می ‏كند در حالى كه سپرش را به پشتش بسته است. آن حضرت فرمودند: «اى صاحب سپر، سپرت را بيانداز و خودت به جهنّم برو». سپس آن حضرت به نسيبه فرمود: «سپر او را بردار». او آن را برداشت و مشغول جنگ با مشركين شد. در اين هنگام حضرت فرمود: «مقام نسيبه از مقام فلان و فلان و فلان افضل است، چه اينكه آنان فرار كردند».

(بحار الانوار: ج 20، ص 54)

..................................

- شهادت حضرت حمزه:

در اين روز جناب حمزة بن عبدالمطلب عليه السلام عموى پيامبر صلّى الله عليه و آله به شهادت رسيد. آن حضرت برادر رضاعى پيامبر صلّى الله عليه و آله بود، چون هر دو بزرگوار از زنى به نام ثويبه شير خورده بودند.

(بحار الانوار: ج 15، ص 281)

آن حضرت مردى شجاع و با هيبت بود و در اين جنگ به دست وحشى و به دستور هند همسر ابوسفيان كشته شد. هند به خاطر كشته شدن پدر و برادر و عمويش در جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پيامبر صلّى الله عليه و آله را داشت، ولى كفار قريش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند. اين بود كه او وحشى را با وعده هائى به كشتن پيامبر پيامبر صلّى الله عليه و آله يا على مرتضى عليه السلام و يا حمزه تحريك كرد. وحشى گفت: «از كشتن پيامبر پيامبر صلّى الله عليه و آله‏ و پسر عمويش على عليه السلام عاجزم، ولى براى كشتن حمزه كمين می ‏كنم».

- او در ميدان جنگ با نيزه‏اى بر سينه و يا شكم مبارك آن حضرت زد و آن حضرت را شهيد كرد. وقتى خبر به هند دادند، آن خبيث دستور داد سينه آن حضرت را بشكافد و جگر مبارك آن حضرت را بيرون آورد. وقتى خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهاى نحسش كارگر نشد. همچنين هند با خنجرى گوش ها، بينى و. .. آن حضرت را جدا كرد و به گردن انداخت.

- پيامبر پيامبر صلّى الله عليه و آله هنگامی كه حمزه را با آن وضع ديدند، گريستند و عباى مبارك را روى او كشيدند كه خواهرش صفيه او را به آن حال نبيند و فرمودند: «يا عم رسول الله و اسدالله و اسد رسوله. .. يا فاعل الخيرات، كاشف الكربات. ..». امیرالمومنین و فاطمه زهرا عليهماالسلام و صفيه و ديگران بر آن حضرت گريستند.

(بحار الانوار: ج 20، ص 55. حمزه سيّد الشّهداء عليه السلام: ص 28 - 29)

- پيامبر پيامبر صلّى الله عليه و آله بر بدن مبارك او نماز خوانده و او را در احد دفن نمودند. بعد از چهل سال كه معاويه خواست نهرى از احد عبور دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بيلها به پاى حمزه رسيد و فوراً خون جارى شد !

- حضرت رضا عليه السلام به نقل از رسول خدا پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمودند: «بهترين برادران من على عليه السلام و بهترين عموهاى من حمزه است.

(عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج 2، ص 61. رياحين الشريعة: ج 4، ص 350)

2 - رد الشمس:

در اين روز بازگشت خورشيد براى امیرالمومنین عليه السلام به وقوع پيوسته است.

(قلائد النحور: ج شوال، ص 92. مصباح كفع می : ج 2، ص 600. فيض‏العلام: ص 76. تقويم المحسنين: ص 12 . وقايع المشهور: ص 201)

به قولى اين واقعه در 17 شوال بوده است.

(بحار الانوار: ج 97، ص 384، ج 95، ص 189)

- لازم به يادآورى است كه رد الشمس براى امیرالمومنین عليه السلام دو بار اتفاق افتاده است:

يكى در زمان پيامبر پيامبر صلّى الله عليه و آله در نزديكى مسجد قبا، و ديگرى پس از رحلت آن حضرت در سرزمين بابل در نزديكى حلّه.

(فيض العلام: ص 201)

علاّمه امينى رحمة الله به تفصيل احاديث رد الشمس را به طرق مختلف و همچنين كسانى را كه در باره رد الشمس كتاب تأليف كرده ‏اند در الغدير بيان فرموده است.

(الغدير: ج 3، ص 183 - 204)

3 - جنگ بنى قينقاع:

در اين روز بعد از بيست ماه از هجرت نبوى غزوه بنى قينقاع واقع شد

(بحار الانوار: ج 20، ص 5)

و بنابر قولى اين جنگ در صفر به وقوع پيوسته است.

4 - وفات حضرت عبدالعظيم عليه السلام:

در سال 252 يا 255 ه ق

(مراقد المعارف: ج 2، ص 52. مستدركات علم رجال الحديث: ج 2، ص 424 - 426)

حضرت ابوالقاسم عبد العظيم حسنى فرزند عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن على بن ابى طالب عليه السلام‏ وفات يافته است.

(مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 66. وقايع المشهور: ص 201)

ايشان از مشاهير علما و از ثقات و فضلاى محدثين است كه در زهد و ورع زبانزد خاص و عام بوده و از امام جواد و امام هادى عليهماالسلام روايت نقل كرده است.

(سبل الرشاد الى اصحاب الامام الجواد عليه السلام: ص 157. مراقد المعارف: ج 2، ص 54)

كتاب خطب امیرالمومنین عليه السلام و كتاب اليوم و الليله از آثار آن بزرگوار است.

(سبل الرشاد الى اصحاب الامام الجواد عليه السلام: ص 157. مراقد المعارف: ج 2، ص 54)

- جلالت و عظمت شأن آن بزرگوار از عرضه عقائدش خدمت امام زمانش حضرت هادى عليه السلام و تأييد آن حضرت در باره آنها به وضوح پيداست. ايشان به طور ناشناس وارد رى شد و از ترس بنى عباس در ساربانان در خانه يكى از شيعيان زندگى می ‏كرد.

(سبل الرشاد الى اصحاب الامام الجواد عليه السلام: ص 157. مراقد المعارف: ج 2، ص 54)

تا هنگام وفات كسى متوجه نشد آن بزرگوار كيست، تا اينكه بعد از وفات خواستند آن بزرگوار را غسل دهند نوشته ‏اى در لباس او يافتند كه نسب شريف خود را در آن نوشته بود. مرقد مطهرش در شهر رى مشهور است.

- پدر آن حضرت عبدالله مشهور به «عبدالله قافه» است. «قافه» نام مكانى بود كه جناب عبدالله از طرف پدر بزرگوارش جناب حسن بن زيد حاكم آنجا بود.

همسر حضرت عبدالعظيم، خديجه دختر قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام است.

(رياحين الشريعة: ج 4، ص 197)

بعضى امامزاده قاسم شمال تهران را پدر خديجه همسر حضرت عبد العظيم می ‏دانند.

(رياحين الشريعة: ج 4، ص 197، ج 5، ص 106)

دختر آن حضرت سلمی است كه حضرت عبدالعظيم عليه السلام او را به عقد محمّد بن ابراهيم بن ابراهيم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در آورد و ثمره اين ازدواج سه پسر به نام هاى عبدالله و حسن و احمد بود.

(رياحين الشريعة: ج 4، ص 332)

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر