غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تقويم شيعه :تتمه ماه ذي الحجه:نامه پيامبر اکرم به پادشاهان بزرگ _ رحلت حضرت ابوذر _ مرگ ابوموسى اشعرى_وفات زراره

تتمه ذى الحجة

1 - نامه پيامبر صلّى الله عليه و آله به پادشاهان بزرگ:

در اين ماه در سال 6 ه ق پيامبر صلّى الله عليه و آله نامه هايى به عنوان دعوت به اسلام و يكتاپرستى به پادشاهان كشورهاى مختلف نوشته، همراه با نمايندگانى براى آنها فرستادند.

(بحارالانوار: ج 20، ص 382)

2 - رحلت حضرت ابوذر:

در اين ماه در سال 32 ه ق جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود.

(الغدير: ج 8، ص 322. البداية النهاية: ج 7، ص 185. تتمة المنتهى: ص 15)

او سوم يا چهارم يا به قولى پنجمين كسى بود كه اسلام آورد و سپس به قبيله خود مراجعت نمود. لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود. بعد از اين سه جنگ به خدمت پيامبر صلّى الله عليه و آله رسيد و در كنار آن حضرت بود تا زمانى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله به شهادت رسيد.

مكان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا صلّى الله عليه و آله زياده از آن است كه ذكر شود. پيامبر صلّى الله عليه و آله ابوذر را صديق امت و شبيه عيسى بن مريم عليه السلام در زهد می دانست. آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده می شود آن است كه بعد از رتبه معصومين عليهم السلام در ميان صحابه كسى به جلالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد نبوده است.

امام كاظم عليه السلام می فرمايد: در روز قيامت منادى از جانب رب العزة ندا می كند: «كجايند حواريان و مخلصان محمد بن عبدالله صلّى الله عليه و آله كه بر طريقه آن حضرت مستقيم بودند و پيمان او را نشكستند» ؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خيزند.

هنگامی كه عثمان خلافت را غصب كرد ابوذر در شام بود. او دنياپرستى و ظلم معاويه را می ديد و نمی توانست ساكت باشد. لذا زبان به توبيخ و سرزنش معاويه گشود و مردم را به ولايت خليفه بر حق پيامبر صلّى الله عليه و آله حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فراخواند و مناقب آن حضرت را براى اهل شام بيان كرد، به نحوى كه بسيارى از ايشان را به تشيع مايل گردانيد.

معاويه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد. عثمان در پاسخ او نوشت كه ابوذر را بر مركبى تندرو همراه با راهنمايى تندخو با شتاب به سوى مدينه روانه كن. معاويه ابوذر را كه پيرمردى لاغر و بلند قد بود به ترتيبى كه عثمان گفته بود روانه مدينه كرد.

هنگامی كه ابوذر به مدينه رسيد از شدت راه و بى جهازى شتر رانهايش خونى شده بود و با بدنى كبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارت ها كرد و به كسى كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله او را راستگو خطاب نموده بود نسبت كذب داد.

سرانجام دستور تبعيد او را به ربذه صادر كرد. در ضمن گفت: ابوذر حق ندارد احكام دين را براى مردم بيان كند، و هنگام خروج از مدينه كسى حق ندارد او را همراهى يا با او تكلم كند.

اين خبر به اميرالمؤمنين عليه السلام كه رسيد آن قدر گريست كه محاسن شريفش از اشك چشم مبارك خيس شد و فرمود: «آيا با صحابى رسول خدا صلّى الله عليه و آله چنين میكنند ؟ انا للَّه و انا اليه راجعون» !

سپس حضرت همراه دو نور ديده خود امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عقيل و عمار ياسر به مشايعت ابوذر رفتند و هر يك با كلماتى ابوذر را دلدارى می دادند، اگر چه مروان می خواست مانع شود ولى اميرالمؤمنين او را دور كردند.

به اين صورت ابوذر به همراه خانواده خود به ربذه رفت، و در آنجا فرزندش و همسرش كه دختر عموى پيامبر صلّى الله عليه و آله بود وفات كرده و به دخترش خبر از وفات خود داد كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله در بازگشت از تبوك به او فرموده بود.

بعد از رحلت ابوذر، كاروانى از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند، و به دست مالك اشتر كفن و دفن شد.

(منتخب التواريخ: ص 32. منتهى الامال: ج 1، ص 117 - 118. ابوذر غفارى: ص 30 - 40. مراقدالمعارف: ج 1، ص 101 - 102)

3 - مرگ ابوموسى اشعرى:

در ماه ذى الحجة سال 44 ه ق (و به قولى سال 42 و يا 52) عبدالله بن قيس مشهور به ابوموسى اشعرى به درك واصل شد. او بعد از هجرت در سال هاى آخر عمر رسول خدا صلّى الله عليه و آله به ظاهر اسلام آورد، و آن قدر در نفاق و همدلى با عمر مشهور بود كه او را جزء حزب عمر شمرده ‏اند.

* ابوموسى در ليلة المبيت در شب هجرت و در ليلة العقبة در جنگ تبوك و نيز در بازگشت از غدير در عقبه هرشى، جزء كسانى بود كه قصد قتل پيامبر صلّى الله عليه و آله را داشتند و اقدام كردند، ولى خدا پيامبرش را حفظ كرد.

* او اولين كسى بود كه به عمر «اميرالمؤمنين» خطاب كرد. عمر هم به خاطر اعتمادى كه به ابوموسى داشت او را چهار سال والى بصره قرار داد، با اينكه بيش از يك سال كسى را در رأس كارى قرار نمی داد. ابوبكر به او مسئوليتى نداد و عثمان او را از حكومت بصره عزل كرد.

* او در واقعه جمل مانع از رفتن مردم براى يارى اميرالمؤمنين عليه السلام می شد تا آنكه امام حسن عليه السلام آمده مردم را به يارى حضرت دعوت كردند و مردم هم اجابت نمودند.

سرانجام در ماجراى حكمين در دومة الجندل با عمروعاص تبانى كرده أميرالمؤمنين عليه السلام را از خلافت خلع كرد. بعد از آن از ترس اصحاب أميرالمؤمنين عليه السلام به مكه گريخت و در آنجا به درك واصل شد.

(تاريخ دمشق: ج 32، ص 100. تذكرة الحفاظ: ج 1، ص 24. منتخب التواريخ: ص 63، 214. اغتيال النبى صلّى الله عليه و آله: ص 72 - 78. تتمة المنتهى: ص 41. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد: ج 31، ص 303 - 305. بحار الانوار: ج 28، ص 99)

4 - وفات زراره:

در اين ماه در سال 148 ه ق، دو ماه بعد از شهادت آقا و مولايمان حضرت صادق عليه السلام جناب زرارة بن اعين وفات كرد.

(مسند زرارة بن اعين: ص 23 - 24)

او در روز شهادت امام صادق عليه السلام در بستر بيمارى بود.

(اختيار معرفة الرجال (رجال كشى): ص 133 - 142 )

بعضى وفات زراره را در سال 150 ه ق گفته‏ اند.

(مسند زراره: ص 26)

او از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام بود، و نزد آن بزرگواران داراى منزلت و مقام خاصى بود.

* مردى فقيه، متكلم، شاعر و اديب بود، و مشهور است كه آن بزرگوار از اولين فقهاى اصحاب ائمه عليهم السلام بود.

اسم آن بزرگوار عبد ربه، و لقب او زراره، و كنيه‏ اش ابوالحسن و گاهى نيز ابوعلى خوانده می شود. پدرش اعين بن سنسن نام دارد. اولاد زراره حسن، حسين، رو می ، عبيد، عبدالله و يحيى هستند.

او مردى خوش سيما و جسيم بود، كه آثار عبادت از پيشانى او ظاهر بود و هيبتى خاص و نيكو داشت. مردم براى ديدن او جمع می شدند و انتظار می كشيدند، و گاهى چنان ازدحام بود كه زراره به خانه باز می گشت.

(مسند زرارة بن اعين: ص 29. منتهى الامال: ج 2، ص 171)

* ابن ابى عمير كه از بزرگان شيعه است، می گويد: زمانى كه از محضر جميل بن درّاج رحمة الله استفاده می كردم به او گفتم: «چه نيكوست محضر تو و چه زينت دارد افاده از مجلس تو» ! جميل گفت: «امّا به خدا قسم ما نزد زراره به منزله اطفال مكتبى هستيم، كه نزد معلّم خود باشند».

(منتهى الامال: ج 2، ص 171)

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر