غدیر
اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بيانتها
اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب
غدير نقطه عطفي به وسعت دنياست
غدير بهر ملل شور مجلس شوراست
غدير كنگره نشر عزت دين است
بزرگ فلسفه ساز عقوبت عقباست
بگفتم با تو آن سر جلي را
نشان دادم مقامات علي (ع) را
به عالم از علي (ع) بهتر نديدم
كه او را در ولايت برگزيدم
پس از اتمام حج از امر ذوالمن
نبي (ص) احرام بيرون كرد از تن
وداعش در حقيقت ديدني بود
گل از گلزار رويش چيدني بود
كليد قفل سير درك و بينش
ولايت چيست ؟تحصيل تعهد
صراط ما پس از اياك نعبد
ولايت چيست ؟معراج تكامل
ولايت چيست؟ اصل آفرينش
كليد قفل سير درك و بينش
ولايت چيست؟ تحصيل تعهد
صراط ما پس از "اياك نعبد"
چون پيمبر رفت حج آخرين
آمد از دربار حق روح الامين
با پيمبر (ص) گفت اي سلطان دين
جلسهاي بايد كني اينجا بپا
امروز كردگار بود روز رحمتش
بر بندگان پديد همي كرد نعمتش
امروز دين و داد كمالي تمام يافت
اسلام سود بر سر عيوق رايتش
بهار آمد و ز گل به باغ و راغ زد رقم
شد از صفا و خرمي جهان چو گلشن ارم
هوا به مشگ شد فرو صبا وزيد دمبدم
سرودهاي دلنشين ترانههاي زير و بم
باز به بستان نمود گل چو منوچهر چهر
لاله بر افروخت رخ چو آفتاب از سپهر
شد ز گل و لاله باغ سپهري از ماه و مهر
تطاول دي گذشت طبيعت آمد به مهر
نوبهار آمد و نو گشت جهان ديگر بار
خيمه زد لاله و گل در چمن و در گلزار
سال نو آمد و شد باز جوان عالم پير
سال نو آمد و گل چهره برافروخت چو پار
فصل بهار آمد و شد آشكار گل
افراشت خيمه در چمن و لالهزار گل
افراخت طرف باغ بهر گوشه سرو قد
افروخت چهره در چمن از هر كنار گل
شب رفت و صبح ديد كه فرداست
پلكي زد و ز خواب به پا خاست
از شرق آبهاي كف آلود
خورشيد بر دميده و پيداست
فلك امشب مگر ماهي دگر زاد
زماه خويش ماهي خوب تر زاد
غلط گفتم كه خورشيد درخشان
كه مه يابد زنورش زيب و فر زاد
حق به مركز نشست روز غدير
پشت باطل شكست روز غدير
وادي جحفه از گل ايمان
حجله در حجله بست روز غدير
باده امروز ناب ميگردد
هر كه نوشد خراب ميگردد
باز هم از شراب خم غدير
جام ما پر شراب ميگردد
منت خداي را كه بشكرانه غدير
گشتم دوباره مست ز پيمانه غدير
وقتي گشوده شد در ميخانه غدير
مستان زدند باده مستانه غدير
از غدير خم علي را نيست خوشتر كان امام
تاج عزت بر سر از دست پيمبر مي زند
وه از آن روز همايون، وه ازين عيد سعيد
كز فضيلت طعنه بر اعياد ديگر مي زند
در روز غدير ، عقل اول
آن مظهر حق ، نبيِّ مرسل
چون عرش تو را كشيد بر دوش
آن گاه گشود لعل خاموش
باز تابيد از افقْ روزِ درخشانِ غدير
شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدير
موج زد درياي رحمت در بيابان غدير
چشمه هاي نور جاري شد ز دامان غدير
برسرم باراني از آئينه ريخت
بند تسبيحم برايش دانه شد
مسجد قلبم كبوترخانه شد
آيه اي آورده سنگين و ثـقيل
گرفت عهد از اشيا دو روز رب قدير
يكي به روز الست و يكي به روز غدير
پس از فراغت اعمال حج بازپسين
رسيد خواجه لولاك چون به خم غدير
اگر هزار بشير آمد و نذير آمد
محمد است كه بى مثل و بى نظير آمد
ز آسمان رسالت بتافت ختم رسل
كه چرخ معدلت از طلعتش منير آمد
تبارك الله از اين شور و جذب روحاني
كه عشق خوانده محبان خود به مهماني
چه محفلي است خدايا كه ميزند پهلو
به عرش رحمت تو از بلند ايواني
امروز شد حقيقت حق خلق را عيان
شد آشكار بر همه گنجينه نهان
در جام كن شراب طهور اي نديم عشق
كامروز شد زمانه به دلخواه عاشقان
امروز روز نصب وصي پيمبر (ص) است
اندر خم غدير يكي طرفه محضر است
از چشم دل ببين كه نبي (ص) فوق منبر است
روحش قرين وجد ز پيغام داور است
خاتم انبيا بخم غدير
ز امر خالق بخلق گشت بشير
منبري ساخت از جهاز شتر
بر نشست آن خديو عرش سرير
براي امري دوشين بحربگاه خيال
ميان عقل من و جهل من فتاد جدال
چنان جدال شديدي كه محو شد ز ضمير
جدال كردن پور پشنگ و رستم زال
دهر پير امروز، باز از نوجواني ميكند
ذرهسان خورشيد، رقص از شادماني ميكند
بر فراز، از سدره با پيك خدا روح الامين
مرغ بخت خاكيان هم آشياني ميكند
زهي عيد همايون سعيدي
كه چون او بجهان نامده عيدي
خهي روز نشاط آور فيروز
كه ناديده چو آن چشم جهان روز