چاپ کردن این صفحه
پنج شنبه, 14 دی 1396 06:51

اگر تراست به سر شور عشق حي قدير/ثقفي تهراني

اگر تراست به سر شور عشق حي قدير
بنوش جام مي‌معرفت ز خم غدير

ز غير دوست نگردد دل تو پاك، مگر
به آب مهر ولي خدا شود تطهير

علي عالي اعلي كه نام او به ازل
ز نام حق مشتق بر ساق عرش شد تحرير

امام بر حق بود و به حكم حق گرديد
ولي امر قضا و قدر گه تقدير

خدا چو خواست كند آشكار شانش را
نمود امر نبي (ص) را و اين چنين تحذير

كه گر به خلق نسازي عيان مقام علي (ع)
بدان در امر رسالت نموده‌اي تقصير

چو شد نبي (ص) مكرم به حكم حق ملزم
روا نديد در ابلاغ آن دگر تاخير

گرفت بازوي مولا و پس بلند نمود
به روي دست خود آنگه براي خلق كثير

ز بعد حمد خدا و گرفتن اقرار
بر اولويت خود كرد اين چنين تقرير

كه من به هر كه بدم صاحب اختيار و ولي
پس اين عليست (ع) به او صاحب اختيار و امير

دعا نمود از آن پس به دوستانش و كرد
به دشمنانش نفرين كه بد بشير و نذير

عدوش بخ بخ گفتا و رخ ز حكم بتافت
كه بد به ظاهر تعظيم و باطنش تحقير

به مر حق چو علي كار كرد، تلخ آمد
به كام خلق ولايش، خصوص نفس شرير

ولي مطلق حق آن بود كه در همه عمر
نكرد سجده بجز بهر كردگار قدير

عليست (ع) مظهر اسماء حق به وقت ظهور
عليست (ع) مخزن اسرار حق به سر ضمير

عليست (ع) اسعد و اتقي و ز هر سعيد و تقي
عليست (ع) اعلم و اشجع ز هر عليم و دلير

علي وصي رسول و عليست (ع) زوج بتول
ابوالايمه و بر مومنان يگانه امير

علي ولي و علي والي و علي مولا
عليست (ع) ساقي كوثر، قسيم خلد و سعير

به وقت مهر، علي مهربان و خاتم بخش
به گاه قهر، علي قهرمان و افسرگير

فزود رونق اسلام چون گرفت علم
زدود كفر ز گيتي كشيد چون شمشير

گشود باب معارف چو رفت بر منبر
ببست راه مظالم نشست چون به سرير

عليست (ع) مالك ملك وجود و منبع جود
براي طاعت او گشته مهر و مه تسخير

ببين به وقت نمازش نمود شمس رجوع
بدان گرفته ز حق اختيار هر تدبير

خداش مي‌نتوان خواند و از خداش جدا
مدان كه قابل بخشش نباشد اين تقصير

نكرده احصا فضلش بجز خدا در ذكر
از آن شده است امام مبين بدو تفسير

اگر چه قرآن در مدح اوست يكسره ليك
عطا بما نشود از كثير، غير يسير

ز حق كسي ننموده‌ست چون علي تقديس
چو حق كسي ننموده‌ست از علي تقدير

علي ز بعد نبي (ص) اشرف است از همه خلق
اطاعتش شده مفروض بر صغير و كبير

به نص «انفسنا» شد ز انبيا افضل
ز عيب و نقص مبري به آيه‌ي تطهير

علي معين همه انبيا بدي در سر
چنانكه بهر محمد شد آشكار نصير

علي ز روز ازل بود با نبي (ص) توام
شدند خلق ز يك نور، پادشاه و وزير

نبي براي علي بد مربي و استاد
علي براي نبي بود پشتبان و ظهير

نبي به نص نبي منذر است و او هادي
مزيتي نبود بيش از اين به نزد بصير

به حب او شده تعيين، شخص پاك نژاد
ز بغض او شده تشخيص، هر پليد شرير

شبي به جاي نبي خفت و حيرت‌آور گشت
چو شد به چشم ملايك مصور آن تصوير

به روز خندق زد ضربتي به عمرو كه شد
فزون ز طاعت جن و بشر به نص شهير

علي بود اسد الله و حيدر كرار
نمود حمله به دشمن چو شير بر نخجير

سه روز از خود و اهلش طعام باز گرفت
از آن نمود يتيم و اسير و مسكين سير

غذا نخورد و غزا كرد و از قضا گرديد
حبيب خاص خدا و امير خيبرگير

چو پا نهاد به دوش رسول در كعبه
نمود مولد خود را ز لوث بت تطهير

ثناي او شده واجب به هر وضيع و شريف
عطاي او شده واصل به هر غني و فقير

اگر چه نيست در انظار دوستان ظاهر
بشو به او متوسل كه حاضر است و خبير

به خاك درگه او نه جبين و دل خوش دار
كه بهتر است ز آب حيات در تاثير

مس وجود خود از آن طلا نما و بدان
كه جز مودت او نيست در جهان اكسير

بگير از در فضلش سعادت دو جهان
كه هست در بر افضال او متاع حقير

مرا اميد شفاعت از اوست در محشر
كه خاك من شده با آب مهر او تخمير

من آن كسم كه جوان بودم و ثنا گويش
چگونه دم نزنم حاليا كه گشتم پير

ولي ز مدحش يك از هزار گفته نشد
كه بود فضلش بي‌انتها و عمر قصير