چاپ کردن این صفحه
چهارشنبه, 13 دی 1396 10:52

سبحه روح الامين در ثمين نجف آمد/علامه حائرى مازندرانى

سبحه روح الامين در ثمين نجف آمد
دل پيغمبراين در نجف را صدف آمد

نجف استى كه بگسترده همه پر ملك را
معدن هشت بهشت استى كان شرف آمد

معتكف باش در اين خاك و بجوى آبرويت را
كه جز اين روضه رضوان نه تو را معتكف آمد

ديده بگشا دل بشكسته از آن بند به مرهم
روبدان دار كه بگسسته بدان مؤتلف آمد

بر روى طلعت دادار كه اين پرده كشيده ؟
كشف وجه اللّه در دست شه لوكشف آمد

آن كه در هر كه و بر هر چه همى ديده خدا را
رازهر ذره و هر دره بر او منكشف آمد

انبيا گرد ضريحش به طوافند منظم
پى تعظيم ،ملائك سرپا صف به صف آمد

كشف هر راز نشد در خور هر مرد جز آن كو
به لبش گاه سلونى و گهى لو كشف آمد

گه سردوش نبى پاى وى اندر دل كعبه
گه به خم سروقدش همچو علم روى كف آمد

قامتش گشت لوا دست محمد(ص ) يد بيضا
روزخيبر علمش هم به كفش از شعف آمد

شيعه اندر كنف آن علم حمد مهيمن
حمدللّه علم حمد مهيمن كنف آمد

على عالى اعلا شده ميزان عملها
چون ز عدلش سرمويى نه زيان نى سرف آمد

آن كه پرورد خدا با تن وى روح مسيحا
روح وى را چه مقامى ز كمال و شرف آمد

آن امامى كه دمد روح به روح اللّه و مريم
بى نيازاز زر و سيم و خور و خواب و تحف آمد

ما امامت نپذيريم جز از زنده دلى كو
فعل وى عدل و دمش فصل و قضايش نصف آمد

از جهاز شتران منبرى آراسته در خم
عرش برعرشه وز افواج ملائك سه صف آمد

در يمين روح الامين بودى و ميكال يسارش
پشت سر بود سرافيل كه صورش به كف آمد

و آنچه در مولد و مبعث شدى از جلوه ايزد
روزخم بر دل مردان خدا مكتشف آمد

دست بنهاد خداوند روى كتف محمد(ص )
كه خنك دل شد و از عرش برين با شعف آمد

طرفه بر جايگه دست خدا در دل كعبه
پى افكندن بت ، پاى على بر كتف آمد

هدف زندگى مرد خدا راست ولايش
ورنه تيرش به زمين آمده كى بر هدف آمد

كه به جز حجت معصوم كند فصل قضايا؟
نه مگرآنچه زنادان شده جاى اسف آمد

اى شـهـنشه كه سلاطين و ملائك سركويت
جمله صف بسته به خدمت چو گدا در صغف آمد

مشكن اين مدحت ناقابل ازين پير غلامت
كزبهشت نجفت ملتقط و مقتطف آمد

تو بزرگى و در آيينه كوچك ننمايى
نه مگرمور در اردوى سليمان به صف آمد

گر قبولم نكنى خاك به سر ريزم و گويم
مور با،ران ملخ رانده ز شاه نجف آمد

ما همه شيعه ايرانى و هر سنگ خلافى
بر سرشيعه ات اى شه زره مختلف آمد

ليك شك نيست شود دولت ايران مترقى
چون كه از جان و دل او بنده شاه نجف آمد