چاپ کردن این صفحه

تقويم شيعه : هفدهم ماه رمضان:معراج پيامبر , جنگ بدر , قتل عايشه

هفدهم ماه رمضان
1 - معراج پيامبر صلّى الله عليه و آله:

معراج پيامبر صلّى الله عليه و آله پنج سال بعد از بعثت در چنين روزى واقع شده
(منتخب التواريخ: ص 52. الوقايع و الحوادث: ج 1، ص 194. توضيح المقاصد: ص 24. العدد القوية: ص 234. مصباح كفع مى : ج 2، ص 599. بحار الانوار: ج 18، ص 380، ج 97، ص 168) ،
و آيه «سبحان الذى أسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى. ..»
(سوره اسراء: آيه 1) ،
در اين باره نازل شده است. معراج پيامبر صلّى الله عليه و آله در 21 ماه رمضان نيز نقل شده است.


(توضيح المقاصد: ص 24. العدد القوية: ص 234. مصباح كفع مى : ج 2، ص 599. بحار الانوار: ج 97، ص 168، ج 95، ص 196)

- معراج از جمله ضروريات اسلام است
(حق اليقين: ص 30. منتهى الامال: ج 1، ص 51)،
- و از آيات كريمه و احاديث متواتره ثابت شده است كه خداوند متعال حضرت رسول صلّى الله عليه و آله را در يك شب از مكه معظمه تا مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها تا سدرة المنتهى و عرش اعلى برد، و عجائب آفرينش آسمانها را به آن حضرت نماياند و رازهاى نهانى و معارف نامتناهى را به آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بيت المعمور تحت عرش به عبادت حق تعالى قيام فرمود و با انبياء عليهم السلام ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل اهل بهشت و احوال كسانى كه در عذاب بودند را مشاهده فرمود.
احاديث متواتر دلالت دارد كه عروج آن حضرت به بدن بوده نه به روح، و در بيدارى بوده نه در خواب.
(بحار الانوار: ج 18، ص 289. حق اليقين: ص 30)
..................................

- اقوال ديگر در تعيين روز معراج چنين است:

17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت، 17 ربيع ال‏اول قبل از هجرت، 17 رجب قبل از هجرت، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت، 27 ماه رمضان، 21 ماه رمضان.
.........................................

- درباره مكانى كه آغاز حركت پيامبر صلّى الله عليه و آله به سوى معراج بوده نيز چند قول است:
از منزل خديجه سلام الله عليها، از منزل امّ هانى خواهر امیرالمومنین عليه السلام، از شعب ابى طالب عليه السلام.
(بحار الانوار: ج 18، ص 302 - 319)
- امام صادق عليه السلام فرمودند: حقتعالى حضرت رسول صلّى الله عليه و آله را صد و بيست و چهار مرتبه به آسمان برد، و در هر مرتبه به آن حضرت در باره، ولايت و امامت امیرالمومنین عليه السلام و ديگر ائمه طاهرين عليهم السلام زياده از ساير فرائض تأكيد و توصيه نمود.
(بحار الانوار: ج 18، ص 302 - 319. حق اليقين: ص 30)

2 - جنگ بدر:

در روز جمعه در سال دوم هجرت حنگ بدر كبرى به وقوع پيوست.
(بحار الانوار: ج 19، ص 325، ج 97، ص 168، ج 18، ص 380. الموسوعة الكبرى فى غزوات النبى الاعظم صلّى الله عليه و آله و سلّم: ج 1، ص 138. الوقايع و الحوادث: ج 1، ص 215 - 216)
18 يا 19 اين ماه هم ذكر شده است.
- تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهداى آنان 9 تا 14 نفر، و تعدا كفار 950 نفر بود. مقتولين كفار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسير گرفتند. 35 نفر از 70 نفر كشته‏ هاى كفار به دست امیرالمومنین عليه السلام‏ به قتل رسيدند.
(منتخب التواريخ: ص 48 - 49. الوقايع و الحوادث: ج 1، ص 215 - 216)
در اين جنگ ابوجهل نيز كشته شد.
(نفائح العلام: ص 288. فيض العلام: ص 37 - 38)
- ابوجهل هشام بن مغيره مخزومى از دشمنان سرسخت پيامبر صلّى الله عليه و آله بود. او با اينكه نامش هشام بود ولى از فرط بدجنسى و زشت سيرتى به ابوجهل مكنى شد. ابوجهل كسى بود كه در مكه آزار و اذيت بسيار به رسول اكرم صلّى الله عليه و آله‏ نمود. بچه دان شتر بر سر مبارك حضرت ريخت. خاكستر و خاك بر سر مبارك حضرت ريخت. سنگ به دندان مباركش زد، نسبت كذب و جنون به آن حضرت داد، مادر عمار ياسر جناب سميه را بعد از شكنجه بسيار با نيزه ‏اى كه به ران او زد شهيد كرد.
- در جنگ بدر دو برادر انصارى (معاذ و معوذ) به خاطر سابقه ‏اى كه از او در اذيت پيامبر صلّى الله عليه و آله‏ شنيده بودند تصميم به كشتن او گرفتند. به هر صورت ضربه هائى به او زدند و يكى از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آويزان گرديد، ولى چون ديد دستش مزاحم جنگ با ابوجهل و هواداران اوست، زير پايش گذاشت و دفعتاً آن را از بدنش جدا كرد و سپس ابوجهل را نقش زمين كردند.
- بعد از جنگ، پيامبر صلّى الله عليه و آله فرمود: كسى خبر از ابوجهل بياورد. عبدالله بن مسعود رفت و پا روى سينه او گذاشت. ابوجهل به هوش آمد و گفت: بر جاى بلندى پاى گذاشته‏ اى. اى كاش قاتل من دهقان نبود (كه كنايه ‏اى از انصار بود). عبدالله بن مسعود سر او را از بدن جدا كرد و نزد پيامبر صلّى الله عليه و آله آورد و جلوى پاى آن حضرت انداخت. پيامبر صلّى الله عليه و آله شكر الهى بجا آورد
(منتخب التواريخ: ص 47 - 49. الوقايع و الحوادث: ج 1، ص 215 - 216)
و خداوند نصرت خود را بر پيامبر صلّى الله عليه و آله نازل نمود، و آن حضرت فرمود: امروز روز عيد است و بايد شكر خدا را بر نعمتى كه به اهل ايمان عطا فرموده به جاى آورد.
(مصباح كفع مى : ج 2، ص 599. بحار الانوار: ج 97، ص 383)

3- قتل عايشه:

در شب 17 ماه رمضان در سال 58 ه ق در مدينه، عايشه دختر ابوبكر به دست معاويه كشته شد و به سزاى اعمالش رسيد.
(فيض العلام: ص 36. نفائح العلام: ص 275. مستدرك سفينة البحار: ج 5، ص 214 - 215 سال 58 و 68 ه ق ) دو قول ديگر در اين باره 29 رجب و آخر ذى الحجه است.
پيامبر صلّى الله عليه و آله دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عايشه را ببيند.
(سبعة من السلف: ص 267)
ابن ابى الحديد مى ‏گويد: اگر خليفه دوم به جاى على عليه السلام بود هر آينه عايشه را تكه تكه مى ‏كرد.
(شرح ابن ابى الحديد: ج 17، ص 254)

- معاويه چون خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد، عايشه آن را انكار كرد و معاويه را تهديد كرد و گفت: برادرم محمد را كشتى، و براى يزيد بيعت مى ‏گيرى ؟ معاويه ترسيد كه مبادا او ايجاد فتنه كند. لذا در خانه خود چاهى كند و آن را پر از آهك كرد و فرشى قيمتى بر روى آن پهن نمود و تختى بر آن نهاد و عايشه را وقت نماز عشا به خانه خود خواند. وقتى عايشه وارد شد،
معاويه او را به نشستن بر آن تخت تعارف كرد. همين كه روى آن نشست، فرو رفت و به چاه افتاد و هلاك شد و معاويه در چاه چندين نيزه مسموم تعبيه كرده بود و هنگامى كه عايشه در چاه افتاد فوراً كار او ساخته شد.

- عايشه در زمان حيات پيامبر صلّى الله عليه و آله با آن حضرت رفتار نامناسبى داشت. با امیرالمومنین عليه السلام و حضرت صديقه سلام الله عليها و همسران پيامبر صلّى الله عليه و آله رفتارهاى زشت و كينه توزانه‏ اى روا داشت. واقعه جمل و كشته شدن حدود بيست هزار نفر از مسلمين به خاطر فتنه او از كارهاى معروف اوست.
(مسند احمد، صحيح بخارى، صحيح نسائى، السيرة الحلبيه، صحيح مسلم باب الغيرة من كتاب العشرة)

- وقتى حضرت زهرا سلام الله عليها به شهادت رسيد، همسران رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى سر سلامتى امیرالمومنین عليه السلام آمدند جز عايشه كه اظهار مريضى كرد و سخنى گفت كه دلالت بر خوشحالى او داشت.
(شرح ابن ابى الحديد: ج 9، ص 198. رياحين الشريعة: ج 2، ص 357)

- از مشخص‏ ترين نشانه‏ هاى بغض و كينه او نسبت به امیرالمومنین عليه السلام اين بود كه غلامش را «عبدالرحمن» نام نهاد و گفت: اين نام گذارى را به خاطر محبتم به قاتل على بن ابى طالب يعنى عبدالرحمن بن ملجم انجام دادم.
(رياحين الشريعة: ج 2، ص 357. سفينة البحار: ج 3، ص 741. بحار الانوار: ج 28، ص 194، ج 32، ص 341)