غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارشنبه, 20 دی 1396 09:59

مقاله تجلى عدالت غدير در عصر ظهور / حسين تهرانى

تجلى عدالت غدير در عصر ظهور / حسين تهرانى

چكيده‏

1 . دو نكته مهم در خطبه غدير: تعيين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان اولين امام، معرفى حضرت مهدى ‏عليه السلام به عنوان آخرين امام.
2 . اميرالمؤمنين ‏عليه السلام عدالت را چگونه برقرار كرد و حضرت مهدى ‏عليه السلام چگونه برقرار مى كند.
3 . نمونه‏ هايى از عدالت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام از زواياى مختلف.
4 . نمونه ‏هايى از جوانب عدالت حضرت مهدى ‏عليه السلام.
5 . زدودن پيرايه ‏ها از دين توسط امام زمان‏ عليه السلام.

مقدمه

واقعه غدير خُم يكى از مهم‏ترين حوادث تاريخ اسلام است، كه در واپسين روزهاى زندگى نبى اكرم ‏صلى الله عليه وآله به وقوع پيوست. در عظمت اين روز همين بس كه خداوند كريم درباره آن چنين مى ‏فرمايد: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً»(317) : «امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين (جاودانه) شما پذيرفتم».

تواتر حديث غدير

به اعتراف بسيارى از مورخان و علماى اهل سنت، اين آيه در روز غدير خُم نازل شده است.(318) حديث غدير نه تنها معتبرترين سند در ميان اسناد احاديث را داراست و غالب علماى اهل سنت به آن تصريح كرده ‏اند، بلكه بايد گفت كه هيچ حديثى در اين حدّ از تواتر بر پايه حديث غدير نرسيده است.(319)
با وجود اين همه اسناد و مدارك اگر كسى در واقعه غدير تشكيك ايجاد كند و آن را نپذيرد، بايد گفت: هيچ واقعه ‏اى در اسلام براى وى قابل اثبات نيست.

دو نكته مهم در خطبه غدير

اشاره

خطبه ‏اى كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در غدير ايراد كرد، حاوى نكات ارزنده و مهمى است كه از جمله آنها دو نكته زير است:

1 . تعيين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان جانشين‏

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در اين روز طى خطبه ‏اى غرّا به معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام پرداخت و او را به عنوان جانشين پس از خود به مردم معرفى كرد و فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»: «هر كس كه من مولا و سرپرست او هستم، اين على پس از من همان جايگاه را خواهد داشت».
اهل سنت اصل «حديث غدير» را پذيرفته و بر صحت آن اتفاق نظر دارند، اما براى فرار از واقعيت، موضوع «جانشينى» اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در فرمايش پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را كه فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»، حمل بر «دوستى آن حضرت» مى‏ نمايند، غافل از اينكه «مولى» در عبارت مورد نظر به معناى «اطاعت و فرمانبردارى» است.
بر فرض كه بگوييم «مولى» به معناى «دوستى» است، حقيقت دوستى و محبت چيزى نيست جز اطاعت و فرمانبردارى از فردى كه ما ملزم به دوست داشتن او شده ‏ايم. ابن اثير در كتاب «النهاية» كلمه «مولى» در عبارت «من كنت مولاه ...» را اين گونه معنا كرده است: «اَى مَن اَحَبَّنى وَ تَوَلاّنى فَليَتَوَلَّهُ»(320): «هر كس مرا دوست داشته باشد و از من اطاعت مى ‏نمايد، او (على ‏عليه السلام) را نيز دوست بدارد و از وى اطاعت نمايد».
پس معلوم شد «مولى» در عبارت «من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه» به معناى دوستى توأم با متابعت است، نه فقط دوستى؛ و اين همان نظر و اعتقاد شيعه است، كه خوشبختانه عده ‏اى از علماى اهل سنت جسته و گريخته به آن اشاره نموده ‏اند.
در مورد «آيه غار»(321) كه نه اسم ابوبكر در آن ذكر شده و نه از نظر ظاهر دلالتى به يار غار بودن ابوبكر دارد، عجيب اين است كه اهل سنت به طور قطع و يقين مى ‏گويند يار غار ابوبكر بوده و اين آيه را يكى از فضيلت‏ هاى وى به شمار مى ‏آورند! اما در مورد حديث «غدير» با توجه به اعترافى كه در مورد صحت سند و تواتر آن نموده ‏اند و با عنايت به اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله در مقابل هزاران نفر دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را گرفت و بلند كرد و او را به مردم نشان داد كه فردا مردم به اشتباه سراغ علىِ ديگرى نروند و با صراحت تمام فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»، چنين حقيقت واضح و آشكارى را نمى ‏پذيرند و در مقام توجيه مى ‏گويند: مراد از مولى دوستى است.
يكى از بزرگان مى‏ فرمود: اگر پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در خطبه غدير كلمه «مولى» را به كار نمى ‏برد، و به جاى آن لفظ «خليفه» را استعمال مى ‏كرد و مى ‏فرمود: «اين على بعد از من خليفه است»، باز اهل سنت در مقام توجيه بر مى ‏آمدند و مى‏ گفتند: پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده كه على ‏عليه السلام بعد از من خليفه است و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله خليفه شد و ما هم او را به عنوان خليفه چهارم قبول داريم، زيرا مراد حضرت از استعمال كلمه «خليفه» اِخبار بوده نه إنشاء، يعنى حضرت خواسته خبر از آينده بدهد كه اين على بعد از من خليفه خواهد شد و از فرمايش پيامبرصلى الله عليه وآله استفاده‏اى نمى ‏شود كه آن حضرت فرموده باشد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خليفه بلافصل من است؟!!!
بنابراين موضوع و مفاد خطبه غدير، تعيين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان خليفه و جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله است و مطرح نمودن چنين شبهاتى در اين باره چيزى جز القائات شيطانى و گاه از سر هوا و هوس نيست؛ زيرا آن حضرت به شهادت تاريخ و به دليل دارا بودن جميع فضائل و كمالات و شايستگى ‏ها، بهترين فرد به عنوان خليفه و جانشين بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است.

2 . معرفى حضرت مهدى ‏عليه السلام به عنوان آخرين امام‏

پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز ديگر خطبه، به معرفى آخرين امام و خليفه و جانشين خود مى ‏پردازد و مى‏فرمايد: «اَلا وَ اِنَّ خاتَمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا القائِمَ المَهدِىِ ‏عليه السلام».(322) و در فراز ديگر مى‏فرمايد: «النّورُ مِنَ اللَّهِ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىٍّ ثُمَّ فِى النَّسلِ مِنهُ اِلَى القائِمِ المَهدِىِ ‏عليه السلام».(323)

معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و فرزندانش در غير غدير

معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و فرزندان بزرگوارش به عنوان خليفه و جانشين، اختصاصى به روز هيجدهم ذى الحجه و واقعه غدير خم ندارد؛ بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله در موارد عديده به معرفى خليفه بلافصل خود اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و ساير جانشينان خود تا حضرت مهدى‏ عليه السلام پرداخته است؛ كه اين حديث در اصطلاح محدثين، معروف و مشهور به حديث «اثنى عشر» است، و عامه و خاصه اين حديث را با الفاظ و عبارات مختلف نقل نموده ‏اند.
از جمله حَمَوينى در فرائد السمطين و قندوزى حنفى در ينابيع المودة حديث مورد نظر را بدين شكل نقل نموده ‏اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «اِنَّ اَولِيائى وَ اَوصِيائى وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدى اثنا عَشَرَ، اَوَّلُهُم اَخى وَ آخِرُهُم وَلَدى. قيل: يا رسول اللَّه، مَن اَخوكَ؟ قال: عَلِىُّ بنُ اَبى‏ طالِبٍ. قيل: فمَن وُلدُكَ؟ قال: المَهدِىُّ الَّذى يَملأُها قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً»(324): «خلفاء و اوصياء من و حجت‏هاى خدا بر خلق بعد از من دوازده نفر خواهند بود، كه نخستين آنان برادرم و آخرين آنان فرزندم است.
گفته شد: يا رسول اللَّه، برادر شما كيست؟ فرمود: على بن ابى ‏طالب؟ گفته شد: فرزند شما كيست؟ فرمود: مهدى همان كسى كه دنيا را از عدل و داد پر نمايد، هم چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.
در اين حديث شريف، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به دوازده نفر بودن خلفاء و اوصياء بعد از خود تصريح كرده و اشاره به نام اولين و آخرين آنها نموده است.
حال به مناسبت موضوع اين مقاله، بحث ما پيرامون اين مسئله است كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود عدالت اجتماعى را چگونه برقرار كرد و امام زمان‏ عليه السلام نيز به چه كيفيت عدل و داد را در زمان ظهور خود برقرار مى ‏كند.

عدالت اجتماعى در عصر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام‏

در زمان خلافت عثمان به خاطر بى ‏عدالتى‏ ها و تبعيض‏ها كه توسط وى صورت پذيرفت، موج نارضايتى بين مردم بالا گرفت، در حدى كه مردم اقدام به كشتن او نمودند. بعد از كشته شدن عثمان، در صدد برآمدند كه با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت نمايند. حسن اتفاق عجيبى كه در تكرار تاريخ رخ داده آن است كه جريان غدير خم و ابلاغ امامت از سوى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله، در روز 18 ذى حجه بوده است، و بعد از گذشت 25 سال از اين واقعه، پيشامد قتل عثمان و درخواست بيعت مردم با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان خليفه مسلمين، نيز مصادف با همين روز يعنى 18 ذى حجه بوده است.
سرانجام آن حضرت با اصرار و بيعت آزادانه امت اسلامى روى كار آمد، امّا از همان ابتداى خلافت و امامت جامعه اسلامى، بارها فرمود: مرا رها كنيد و سراغ ديگرى برويد، چرا كه اگر من وزير شما باشم بهتر از آن است كه امير شما باشم، زيرا كه اگر امارت را بپذيرم اسلام واقعى را كه متخَّذ از قرآن و سنّت نبوى و اجتهاد خودم است، به طور حقيقى به اجرا خواهم گذاشت و ملاحظه كسى را نخواهم كرد، و همه حقوق تضييع شده را به مالكان اصلى ‏شان بر خواهم گرداند، اگرچه در كابين همسرانتان باشد. «وَاللَّهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِكَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدتُهُ»(325): «به خدا سوگند! آنچه از عطاياى عثمان و آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده - اگر بيابم - به صاحبش باز مى‏ گردانم؛ اگرچه زنانى را به آن كابين بسته و يا كنيزانى را با آن خريده باشند»!
آن حضرت از همان آغاز حكومتش به شعارهاى خود جامه عمل پوشاند و عدالت را پايه و مبناى كار خود قرارداد. و به قول مورّخان: «قَسَّمَ بِالسَّوِيَّةِ وَ عَدَلَ فِى الرَّعِيَّةِ».(326)
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به خاطر اجراى دقيق عدالت، در محراب عبادت به شهادت رسيد. عدالت آن حضرت زبانزد عام و خاص شده و پس از آن حضرت هم ديگر، جامعه رنگ و بوى عدالت را آن گونه كه بايد و شايد به خود نديد، تا زمانى كه خداوند اراده كند و عدالت گستر جهان، حضرت بقية اللَّه الاعظم امام زمان روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه تشريف فرما شوند و جهان را پر از عدل و داد نمايند.

عدالت اجتماعى در عصر مهدى موعود عليه السلام‏

آن عدالت اجتماعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در طول 23 سال با تحمل رنج و شكنجه در جامعه‏ اى دور از تمام فضايل انسانى ايجاد كرد، متأسفانه به خاطر عدم پذيرش خلافت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام رنگ باخت و با شهادت اسوه عدالت در محراب مسجد كوفه عدالت اجتماعى نيز در خاك پنهان شد.
قتل على ‏عليه السلام يعنى عدم آمادگى مردم براى پذيرش عدالت. بنابراين با همان شمشيرى كه على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام ضربت خورد پيكر امامت نيز دو نيم شد! قتل على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام يعنى عدم پذيرش عدالت اهل بيت معصوم پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم و دوباره خانه نشين شدن همه امامان. قتل على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام يعنى اعلان جنگ با عدالت موعود. اين بود كه ائمه طاهرين‏ عليه السلام به حاشيه برده شدند و يارى رسانى به آنان در مسير اهداف بلندشان، تا روز ظهور موعود تعطيل شد و بشريّت از عدالت خاندان وحى محروم گرديد.
پس از شهادت امام عسكرى ‏عليه السلام، ستمگران قصد جان موعود امم حضرت بقية اللَّه الأعظم ‏عليه السلام را داشتند، اما خداى متعال آن يگانه گوهر واپسينِ امامت را در پشت پرده غيبت مصون داشت، تا با پيدايش انسان‏هايى والا گهر، آن عدالتِ بى ‏نظير در جهان شكل گيرد. از اين رو وقتى مهدى آل محمد عليهم السلام قيام كند عدل و داد را جهانگير مى ‏كند و دامنه عدالت او همه جا را فرا مى ‏گيرد و چنان عدالتى را مى‏ آورد كه جهان نظيرش را نديده باشد.
پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در وصف آن حضرت مى ‏فرمايد: «اَوّلُ العَدلِ و آخِرُهُ»(327): «او آغاز عدالت و هم فرجام آن است». در خطبه غدير در وصف حضرت مهدى ‏عليه السلام فرمودند:
توجه كنيد! خاتم امامان مهدى از ماست. آگاه باشيد! چيره شونده بر همه اديان اوست؛ انتقام گيرنده از ظالمان اوست. فاتح و منهدم كننده دژها اوست. اوست كه سراسر قبايل اهل شرك را نابود مى ‏سازد. اوست كه خون بهاى تمام اولياى حق را مى ‏گيرد. اوست كه از درياى ژرف (دانش) مى ‏نوشاند. اوست كه هر كسى را بر اساس شايستگى عنوان مى دهد. او برگزيده و منتخب خداوند است. او وارث همه علوم و محيط بر آنهاست.
اوست كه از خداوندگارش خبر مى ‏دهد و از حقايقِ ايمانِ به او آگاهى مى ‏دهد. اوست كه داراى رشد و استوارى در رأى و عمل است. امور دين به او واگذار شده و پيامبران قبل و امامان پيشين به او مژده داده ‏اند. او حجت باقى است و بعد از او حجّتى نيست. حقّى نيست مگر با او و نورى نيست جز نزد او، كسى بر او غالب و پيروز نمى‏ شود. او ولىّ خداوند و حاكم الهى بر خلايق و امين خداوندگار در ظواهر و اسرار است.(328)
همچنين در روايت ديگرى رسول خداصلى الله عليه وآله مهدى موعودعليه السلام را چنين توصيف مى ‏كند:
لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا اِلاّ يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى‏ يَبعَثَ اللَّهُ فيهِ رَجُلاً مِن وُلدى يُواطِئُ اسْمُهُ اسمى يَملأها عَدلاً وَ قِسطاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً»(329): «اگر نماند از عمر روزگار مگر يك روز، خداوند آن را طولانى مى ‏كند تا مردى از اولاد من خروج كند كه اسم او اسم من است. زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد».
در اين روايت پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره به ايجاد عدالت اجتماعى بر روى كره زمين به دست حضرت بقية اللَّه‏ عليه السلام دارد.
امام صادق‏ عليه السلام در مورد عدالت فراگير حضرت مهدى‏ عليه السلام می‏فرمايد: «وَ اللَّهِ لَيَدخُلَنَّ عَلَيهِم عَدلُهُ جَوفَ بُيوتِهِم كَما يَدخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ»(330): «به خدا سوگند، عدالت او در خانه‏ هايشان وارد مى ‏شود چنان كه گرما و سرما داخل مى ‏گردد».
در حكومت موعود مردم طعم شيرين عدالت را خواهند چشيد و در ميان همگان داد و دادگرى حاكم مى ‏شود، و حكم داودى در ميان افراد جارى مى ‏گردد. حاكمان و دوستان رعيت، و رعيت دلبستگان فرمانروايان مى ‏گردند. نيكان عزيز مى ‏شوند و شروران خوار. صالحان سربلند مى ‏گردند و فاسدان بدنام. باورمندان آبرومند مى‏ شوند و دوچهرگان بى ‏آبرو.
در حكومت موعود تمام حقوق پايمال شده ملت‏ها باز ستانده مى‏ شود. حق هر صاحب حقى باز پس داده مى ‏شود، گرچه به دست گذشتگان غصب شده باشد. امام ششم حضرت صادق ‏عليه السلام در اين‏باره فرمودند:
لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّى‏ يَخرُجَ واحِدٌ مِنّى يَحكُمُ بِحُكومَةِ آل داوودَ وَ لا يَسأَلُ عَن بَيِّنَةٍ؛ يُعطى كُلَّ نَفسٍ حُكمَها.(331)
اين جهان به اتمام نخواهد رسيد مگر آنكه مردى از تبار من خروج مى‏ كند. او به سان حكومت داوودى حكم مى ‏كند و مدرك و سند نمى ‏طلبد و حكم هر كسى را به حقّ عطا مى ‏فرمايد.
اين سخن بدان معنى است كه اگر حق فردى بر باد رود و تمام مدارك نابود شود و كسى به شهادت به سود وى حاضر نباشد، مهدى موعودعليه السلام با دانش بيكران الهى و الهام يزدانى حقّ را از ناحقّ مى ‏شناسد، اگرچه شاهد و گواهى نباشد. آن حضرت به حق فرمان مى ‏دهد و داد مظلومان ستمديده را از ستمگران باز مى ‏ستاند؛ گرچه حق زن نسبت به شوهر يا حق پدر بر فرزند يا حق حاكم بر رعيت و حق رعيت بر حاكم باشد.
البته شايان ذكر است كه دوران غيبت و طول زمان آن عصر، آزموده شدن مردم براى تحمل چنان عدالتى است كه گردن نهادن بدان كارى بس دشوار است؛ چون عموم مردم، طالب اجراى عدالت در مورد ديگرانند و از حكم عدالت در مورد خود سخت بيم دارند.
از اين رو بايد شيعه در عصر غيبت امام ‏عليه السلام خود را در مسير عدل و داد تربيت كند و نفس خويش را به فشارها و تازيانه‏ هاى ادب رام كند و آماده تحمل عدالت مهدوى شود؛ چنان كه فرموده‏ اند:
اِن رَأَيتَ صاحِبَ هذَا الاَمرِ يُعطى كُلَّ ما فى بَيتِ المالِ رَجُلاً واحِداً فَلا يَدخُلَنَّ فى قَلبِكَ شَى‏ءٌ فَاِنَّهُ اِنَّما يَعمَلُ بِأَمرِ اللَّهِ.(332)
اگر ديدى كه صاحب اين امر (يعنى حضرت مهدى ‏عليه السلام) تمام بيت المال را به يك نفر داد در دلت شك و شبهه ‏اى وارد نشود؛ زيرا كه او در تمام كارهايش به فرمان خدا عمل مى‏ كند.
آن حضرت مركز حكومت خود را مسجد كوفه قرار مى‏ دهد؛ همان جايى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بناى گسترش عدل خويش را نهاد. اين شهر به عنوان پايتخت كشور جهان خواهد بود و حكومت واحد جهانى از اين شهر اداره مى ‏شود. گستره اين كلانشهر فرسنگ‏ها خواهد شد، و همگان آرزو خواهند كرد كه اى كاش در اين شهر زندگى مى‏ كردند.

زدودن پيرايه ‏ها از دين‏

از آنگاه كه مسير خلافت اسلامى از جايگاه اصلى خويش منحرف شد، دوره به دوره دستگاه خلافت غاصب و مدافعان آن بر دين پيرايه‏ ها بستند، و آيين خدا را از آن استوارى و زلالى و سادگى با قوانين نوظهور و فرمان‏هاى شگفت خويش منحرف كردند، و بشريت را از روى آورى به آيين مطابق با فطرت و سرشت سالم بازداشتند. عمر در دوران خلافت خويش اعلام كرد: «دو متعه يكى متعه حج و ديگرى متعه نكاح ممنوع است»!(333)
همچنين همه احكام و مسائل و اصول اعتقادى را دگرگون كردند؛ از توحيد گرفته تا معاد و از كتاب الطهارة گرفته تا كتاب الديات. اينكه بعضى ‏ها مى‏ گويند: ما با اهل سنت مشتركات زيادى داريم تا جايى كه مدعى شده‏ اند كه اشتراكات ما با عامه 95 درصد است و فقط در پنج درصد مسائل ما با اهل سنّت اختلاف داريم، مردود است.
شافعى در كتاب معروف «الاُمّ» از وهب بن كيسان نقل مى ‏كند: «كُلُّ سُنَنِ رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله قد غُيِّرَت حَتَّى الصَّلاةُ»(334): «تمام سنّت پيامبرصلى الله عليه وآله را تغيير دادند حتى نماز را». از ابوحنيفه نقل شده كه گفت: «من نمى ‏دانم جعفر بن محمد (امام صادق‏ عليه السلام) در سجده نماز چشمان خود را مى ‏بندد يا باز نگه مى ‏دارد! براى اينكه در اين مسئله هم با او مخالفتى كرده باشم به پيروانم دستور مى‏ دهم كه در سجده نماز يك چشم خود را ببندند و چشم ديگر را باز نگه دارند!(335)
يعنى از روز اول بناى دشمنان اهل بيت‏ عليهم السلام رويارويى با خاندان رسالت‏ عليهم السلام و تغيير همه مسائل و ضروريات دين بوده است. لذا يكى از رسالت‏هاى امام زمان‏ عليه السلام پيراستن اسلام از اين آلودگى ‏ها و خرافات و پيرايه ‏هاست، و به تعبير ديگر نوسازى بناى شكوهمند اسلام است. از اين رو در پاره‏اى از روايات از اين نوسازى تعبير به «دين جديد» شده است.
امام صادق‏ عليه السلام مى‏فرمايد: «اِذا خَرَجَ يَقومُ بِأَمرٍ جَديدٍ وَ كِتابٍ جَديدٍ وَ سُنَّةٍ جَديدَةٍ وَ قَضاءٍ جَديدٍ»(336): «هنگامى كه قائم خروج كند امر جديد و كتاب جديد و روش جديد و داورى جديدى با خود مى ‏آورد».
و عن عبداللَّه بن عطاء قال: سَألتُ اَباجَعفَر مُحَمَّدِ بنِ عَلِىِّ الباقِرعليه السلام فَقُلتُ: اِذا خَرَجَ المَهدِىُّ بِاَىِّ سيرَةٍ يَسيرُ؟ قالَ: يَهدِمُ ما قَبلَهُ، كَما صَنَعَ رَسولُ اللَّهِ‏ صلى الله عليه وآله وَ يَستَأنِفُ الاِسلامَ جَديداً».(337)
عبداللَّه بن عطاء از امام باقرعليه السلام سؤال كرد: سيره مهدى ‏عليه السلام به هنگام خروجش چيست؟ امام‏ عليه السلام در جواب فرمود: «سيره مهدى ‏عليه السلام سيره رسول خداصلى الله عليه وآله است. به اين صورت كه آنچه ما قبلش از بدعت‏ها هست نابود مى ‏كند و دوباره اسلام را جديداً به سنّت رسول خداصلى الله عليه وآله برپا مى ‏كند». يعنى در آن زمان اسلام را چنان از لابلاى انبوه خرافات و تحريف‏ها و تفاسير نادرست بيرون مى ‏آورد، كه گويى بنايى كاملاً نو و جديد بنا مى ‏نهد. در همين رابطه در دعاى ندبه مى ‏خوانيد:
اَينَ المُدَّخَرُ لِتَجديدِ الفَرائضِ وَ السُّنَنِ؟ اَينَ المُتَخَيَّرُ ِلاِعادَةِ المِلَّةِ وَ الشَّريعَةِ؟ اَينَ المُؤَمَّلُ ِلاِحياءِ الكِتابِ وَ حُدودِهِ؟ اَينَ مُحيى مَعالِمِ الدّينِ وَ اَهلِهِ؟(338)
كجاست آنكه ذخيره شده براى تجديد واجبات و مستحبّات؟ كجاست آنكه اختيار شده براى برگردانيدن آيين و شريعت؟ كجاست آنكه آرزو می‏رود براى زنده كردن قرآن و حدود آن؟ كجاست زنده كننده آثار دين و اهل دين؟
به اميد آن روزى كه منتقم حقيقى به امر پروردگار عالم ظاهر شود و انتقام خون شهيدان را بگيرد، و ظالمين را به سزاى اعمالشان برساند و سراسر گيتى را پر از عدل و داد نمايد، و پيرايه‏ ها را از دين بزدايد و دين واقعى را به مردم ارائه نمايد!
اللَّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَيكَ فى دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَ اَهلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهلَهُ وَ تَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى‏ طاعَتِكَ وَ القادَةِ فى سَبيلِكَ.

تكميل راه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به دست امام زمان‏ عليه السلام‏

هنگامى كه رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله در مدينه پايه‏ هاى حكومت خود را بنا مى ‏نهاد، كوشيد تا فرهنگ جديد و الهى را جايگزين فرهنگ جاهلى نمايد. مردم را از ظلمات به نور آورد و دل‏هاى زمينى آنان را آسمانى كند. آن زمان هم كه آهنگ رحلت به جهان باقى و جايگاه ابديت نمود، در روز هجدهم ذى حجه در مكانى به نام غدير خم، به فرمان خداوند، دست اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بالا آورد و در جمع مردم، با فرياد بلند ندا داد كه پس از او زمامدار و كاروان سالار امت اسلام على‏ عليه السلام است. از او پيرو كنيد تا به سعادت برسيد و نهال نوپاى اسلام تنومند و قوى گردد و به بار بنشيند.
اما مردم پس از شهادت آن بزرگوار، به سمت و سويى ديگر رفتند، و پس از بيست و پنج سال در روز هجدهم ذى حجه ‏اى ديگر به خليفه حقيقى روى آوردند تا زعامت و امامتش را بپذيرند و از تصميم قبلى خود اظهار ندامت نمايند.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در حكومت پنج ساله‏اش كه سرشار از شرارت‏هاى ‏منافقان و دشمنان داخلى بود، كوشيد جامعه ‏اى بر پايه عدالت بنا نهد و مردم را با حكومت عادلانه خدايى آشنا سازد، اما حيف كه باز هم مردم نخواستند و در محراب نماز به جرم عدالت به شهادتش رساندند.
پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در خطبه غديريه، آنگاه كه از آخرين امام حضرت حجت بن الحسن‏ عليه السلام سخن مى ‏گويد، از جمله كارهاى مهمى را كه به دست حضرت صورت مى ‏گيرد، گسترش خانه به خانه عدل برمى ‏شمارد. اعتقاد ما بر آن است كه حضرت مهدى‏ عليه السلام راه نيمه تمام جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به پايان خواهد برد و طعم عدالت را به همه مردم جهان خواهد چشاند. به اميد آن روز.

منابع و مآخذ

1 . قرآن.
2 . نهج البلاغه.
3 . اثبات الهداة، محمد بن حسن حرّ عاملى، ناشر: اعلمى، بيروت، چاپ اول، 1425ق.
4 . استفاده ابزارى از دين، ميكائيل صفايى.
5 . إسعاف الراغبين، محمدالصبان.
6 . الاتقان، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، مكه، 1998 م، 1418ق.
7 . الاحتجاج على اهل اللجاج، احمد بن على ابو منصور طبرسى، ناشر: مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق.
8 . الاستغاثة فى بدع الثلاثة، على ابوالقاسم كوفى، تهران، اعلمى، 1373 ش .
9 . الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابوعمر يوسف ابن عبدالبرّ، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، طبع الاولى، 1412 ق.
10 . الامالى الخميسية، المرشد باللَّه الشجرى، دليل ما، قم، 1389 ش .
11 . البداية والنهاية، ابوالفداء اسماعيل بن عمرو بن كثير دمشقى، مكتبة المعارف، بيروت، 1408 ق .
12 . البيان والتبيين، ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1366 ق.
13 . السُّنة، ابو عاصم.
14 . السيرة الحلبية، على بن برهان الدين الحلبى، دار احياء التراث العربى، بيروت و دارالفكر، بيروت.
15 . العروة لاهل الخلوة، شيخ ابو المكارم علاء الدين سمنانى، تهران.
16 . الغيبة، ابن ابى زينب محمد بن ابراهيم النعمانى، ناشر: نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق.
17 . المواهب اللّدنية، شهاب الدين قسطلانى.
18 . النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن فى على ‏عليه السلام، ابو نعيم.
19 . النهاية، مجد الدين ابى‏السعادات بن الاثير الجزرى، دار ابن جوزى، رياض، 1421 ق .
20 . بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهارعليهم السلام، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربى، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق.
21 . بصائر الدرجات، ابو جعفر محمد بن الحسن الصفّار، محقق و مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية اللَّه المرعشى النجفى، قم، چاپ دوم، 1404 ق.
22 . تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون المغربى.
23 . تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى، دار الكتاب العربى، بيروت، 1424 ق.
24 . تاريخ بغداد، ابوبكر احمد بن على الخطيب البغدادى، مكتبة الخانجى، اهره، ب المكتبة العربية، 1349 ق .
25 . تاريخ مدينة دمشق، ابوالقاسم بن حسن ابن عساكر، دارالفكر، بيروت 1995 م.
26 . تذكرة الخواص، يوسف بن قزغلى سبط ابن الجوزى، منشورات الشريف الرضى، قم، 1418 ق .
27 . تفسير ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل بن عمرو ابن كثير دمشقى، تحقيق: محمد حسين شمس الدين، ناشر: دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، بيروت، چاپ اول،1419 ق.
28 . تفسير الماوردى، ابى الحسن ماوردى.
29 . تفسير المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، قاضى عبدالحق ابن عطيه اندلسى، تحقيق: عبدالسلام عبدالشافى محمد، ناشر: دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1422 ق.
30 . تفسير الدرّ المنثور، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى ‏بكر السيوطى، ناشر: كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى، قم، سال 1404 ق.
31 . تفسير روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، شهاب الدين محمود الآلوسى، تحقيق: على عبدالبارى عطى، ناشر: دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1415ق.
32 . تفسير طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى، ناشر: دار المعرفه، بيروت، چاپ اول، 1412 ق.
33 . تفسير كبير فخر رازى، فخر الدين محمد بن عمر الرازى، اساطير ، تهران، 1371 ش .
34 . تلخيص المستدرك، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى.
35 . حياة الصحابة، محمد يوسف كاندهلوى، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1420 ق.
36 . در فجر ساحل، محمد حكيمى، طباطبائى، قم، 1348 ش.
37 . دعائم الاسلام، ابوحنيفه قاضى نعمان بن محمد تميمى مغربى، محقق و مصحح: فيضى، آصف، ناشر: مؤسسة آل البيت ‏عليهم السلام، قم، چاپ دوم، 1385 ق.
38 . رسالة فى طرق حديث من كنت مولاه، شمس الدين محمد بن احمد الذهبى.
39 . سرّ العالمين ابوحامد غزالى، تهران، 1305ق.
40 . سنن ابى ‏داود، سليمان بن اشعث سجستانى، دارالفكر، بيروت.
41 . سنن النسائى"، احمد بن شعيب نسائى.
42 . سنن ترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، دارالفكر، بيروت.
43 . سيرى در صحيحين، محمد صادق نجمى.
44 . شرح نهج البلاغة عزالدّين ابوحامد بن ابى الحديد، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ناشر: مكتبة آية اللَّه المرعشى النجفى، قم، چاپ اول، 1404ق.
45 . صحيح ابن حبّان، علاء الدين على بن بلبان.
46 . صواعق المحرقة، ابوالعباس احمد بن محمد بن حجر الهيثمى.
47 . عقد الدرر فى أخبار الإمام المنتظر، يوسف بن يحيى مقدسى شافعى سلمى، نصايح، قم، 1374ش.
48 . غدير خُم، عبدالصالح انتصارى.
49 . فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، شهاب الدين احمد بن حجر العسقلانى، دارالكتب العلميه، بيروت.
50 . فرائد السمطين، ابراهيم بن محمد الجوينى الخراسانى، داوود، تهران، 1378.
51 . فرهنگ و تمدن جهان در عصر ظهور، دكتر جلال برنجيان.
52 . كتاب الولاية، ابو جعفر محمد بن جرير طبرى.
53 . كفاية الطالب، ابوعبداللَّه محمد بن يوسف الگنجى الشافعى.
54 . كمال الدين و تمام النعمة، ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.
55 . الكنى و الالقاب، حاج شيخ عباس قمى، چاپ تهران.
56 . مانزل من القرآن فى على ‏عليه السلام، حافظ ابونعيم اصفهانى.
57 . مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نور الدين على بن ابى بكر بن سليمان الهيثمى، دار الكتب العلميه، بيروت، 1422 ق.
58 . مرقاة المفاتيح فى شرح المشكاة المصابيح، ملا على بن سلطان محمد قارى.
59 . مستدرك على الصحيحين، محمد بن عبداللَّه حاكم نيشابورى، ، بيروت.
60 . مسند ابى‏يعلى الموصلى، احمد بن على بن المثنى التميمى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1998 م.
61 . مسند، احمد بن محمد بن حنبل شيبانى.
62 . مشكل الآثار، ابوجعفر طحاوى، دائرة المعارف، هند، طبعه 1333ق.
63 . مصنف ابن ابى‏ شيبه، عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، دار السلفية، بمبئى.
64 . مكيال المكارم، محمد تقى موسوى اصفهانى، اصفهان: مهر قائم؛ تهران: انتشارات دارالثقلين؟، 1390 ق.
65 . مناقب الإمام على بن ابى‏ طالب‏عليه السلام، ابن مغازلى شافعى، رستگار، مشهد، 1387ش.
66 . المناقب، الموفق بن احمد حنفى خوارزمى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم.
67 . منتخب كنز العمال، علاء الدين على متقى هندى.
68 . نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهارعليهم السلام، حافظ محمد بدخشى حارثى.
69 . نور الابصار فى مناقب آل النبى المختارصلى الله عليه وآله، مؤمن بن حسن الشبلنجى الشافعى ، ذوى القربى، قم، بى‏تا بى‏نا.
70 . وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن حسن حرّ عاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1104 ق.
71 . وسيلة المآل فى مناقب الآل، شيخ احمد بن باكثير مكى.
72 . ينابيع المودة لذوى القربى، سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى، الشريف الرضى، قم.

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر