چاپ کردن این صفحه

مُلك عظيم

در قرآن كريم يكي از پادشاهي هايي معرفي شده، «مُلكي» است كه خداوند از آن تعبير به «مُلك عظيم» مي نمايد، آنجا كه بيان داشت:  

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما» (1)
 بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مى‏ورزند ؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.

وقتي اين مُلك را با ملك جهاني حضرت سليمان مقايسه مي كنيم، تفاوت آشكاري مي يابيم. زيرا در آيه آمده است:

«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي‏ وَ هَبْ لي‏ مُلْكاً لا يَنْبَغي‏ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب‏» (2)
(سليمان) گفت: «پروردگارا! مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، در حقيقت، تويى كه خود بسيار بخشنده‏اى.»

«مُلك» در اين آيه و آيه ي پيشين با دو وصف مختلف آمده است، در اولي با وصف «عَظِيم» و در دومي «لَا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِن بَعدِي». براي روشن شدن اين مسأله روايتي كه در كتاب شريف معاني الاخبار آمده است، اكتفاء مي كنيم. در روايت مذكور انواع فرمانروايي و برتري ملك عظيم بيان مي شود.

على بن يقطين گويد: از امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) پرسيدم: آيا جايز است پيغمبر خدا بخيل باشد؟ فرمود: نه. گفتم: پس چرا سليمان گفته است: «پروردگارا از من در گذر، و مرا حكومتى عطا فرما كه براى احدى بعد از من زيبنده نباشد» و مقصود او چه بوده و معنايش چيست؟
فرمود: سلطنت دو گونه است: اول حكومتى كه با زور سر نيزه و بيدادگرى، و يا با انتخاب مردم بدست آمده و دوم سلطنتى كه از جانب خدا داده شده مانند حكومت خاندان ابراهيم، و سلطنت طالوت، و ذو القرنين. از اين روى حضرت سليمان از خدا در خواست نمود: بار الها به من حكومتى عطا كن كه بعد از من براى احدى سزاوار نباشد كه بگويد: پادشاهى سليمان، از راه كودتا و به زور سر نيزه يا انتخاب مردم و مانند آن به دست آمده است.
خداوند هم خواسته اش را پذيرفت، و باد را تحت فرمانش قرار داد، تا به نرمى هر جا كه بخواهد او را ببرد، و هر روز به اندازه دو ماه را پيمايد، و ايزد متعال شيطانها را تحت فرمانش قرار داد تا براى وى ساختمانهاى عالى ساختند، و با فرو رفتن در اعماق دريا، جواهرات گرانبها آوردند، و زبان پرندگان را به او آموخت، و بساط قدرت او را بر پهنه زمين گستراند و پاى برجا ساخت. به خاطر اينها بود كه در همان زمان، و دورانهاى بعد، مردم فهميدند كه حكومت او هيچ شباهتي به سلطنت آنهايي كه برگزيده ي مردمند و يا از راه زور و ستم بر آنان سوار شده‏ اند، ندارد.
على بن يقطين گويد: عرضه داشتم پس فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كه «خدا برادرم سليمان را مشمول رحمت خود سازد، چه بخيل بود» يعنى چه؟
فرمود: دو مفهوم دارد: يكى آنكه او در باره موقعيّت و آبرو و ناموس خود، بخيل و مواظب بود بر اين كه شخصى مطلب نامربوطى در باره ‏اش نگويد.
و مفهوم ديگر اين كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: اگر منظور سليمان از خواسته‏ اش آن بوده كه در ذهن نادانان و نابخردان است (انحصار طلبى و درخواست سلطنتى بى‏ مانند) بايد او مرد بخيل و آزمندى باشد و حال آنكه (چنان كه امام فرمود) مقصودش آن نبود.
آنگاه امام هفتم فرمود: به خدا قسم آنچه به سليمان داده شده به ما نيز داده‏ شده، به علاوه چيزهائى به ما عطا شده كه به سليمان و هيچ كس ديگر از جهانيان داده نشده است، به دليل اينكه خداوند در داستان سليمان فرموده:

«هَذَا عَطَاؤُنَا فَامنُن أَو أَمسِك بِغَيرِ حِسَابٍ». (3)
اين نعمت و سلطنت، عطاى بي حساب ما است به هر كس خواهى بده، و از هر كس كه خواهى دريغ دار.
 
و لكن در مورد حضرت محمد (صلى الله عليه و آله) فرموده:

«مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ، وَ مَا نَهَاكُم عَنهُ فَانتَهُوا» (4)
و شما آنچه را رسول حق دستور دهد- منع كند يا عطا- بپذيريد، و هر چه را نهى كند خويشتندارى نمائيد. (5)

با توجه به اين دو آيه مي بينيم كه ملك حضرت سليمان (عليه السلام) در مقابل ملك اهل بيت (عليهم السلام) بسيار جزئي مي باشد. زيرا كه در آيه ي اول مي خوانيم كه خداوند مي فرمايد: «هذا عطاونا الخ» يعني اين عطاي ماست، و به هر كسي كه خواستي ببخش و از هر كسي كه خواهي دريغ دار. يعني براي حضرت سليمان (عليه السلام) تنها ولايتي در حدّ عطاي باري تعالي وجود دارد، نه بيشتر. اين حدّ را از لفظ «هذا» بدست مي آوريم.  
اما در آيه ي دوم كلمه ي «ما» به كار برده شده است و اين لفظ افاده ي عموم و استغراق دارد. يعني خداوند متعال به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ولايت مطلقه ي خود را بخشيده است. هر امر و نهيي كه از او صادر مي شود، بايد امتثال شود، و به خاطر همين است كه در جاهاي متعدد اطاعت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را عين اطاعت خود مي داند. مانند:

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ...» (6)
هر كسي رسول خدا را اطاعت كند، به تحقيق خدا را اطاعت نموده است.

اما اين ولايت مطلقه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) منتهي نشد، بلكه در آيه ي ديگر اوصياي ايشان، يعني امير مومنان و فرزندان پاكش را نيز قرار داد و تا قيام روز رستاخيز ادامه پيدا خواهد كرد.  

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...» (7)
 اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را اطاعت كنيد.

در روايتي آمده است كه امام باقر (عليه السلام) فرمودند:

«فَأُولِي الأَمرِ فِي هَذِهِ الآيَةِ هُم آلُ مُحَمَّدٍ (صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيهِم).
يعني اولي الامر در اين آيه همان آل محمد هستند. (8)

و بالاخره نكته جالب توجه اين است كه در روايات متعدّدي تأويل «مُلكًا عَظِيمًا» را در روايات، وجوب طاعتِ واجب ايشان بيان كرده اند (9) و كساني كه به خاطر داشتن اين نعمت مورد حسادت ديگران قرار مي گيرند، اهل بيت (عليهم السلام) مي باشند. امام صادق (عليه السلام) در ذيل اين آيه فرمودند: ‏

« نَحنُ وَ اللهِ النَّاسُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ نَحنُ وَ اللهِ المَحسُودُونَ وَ نَحنُ أَهلُ هَذَا المُلكِ الَّذِي يَعُودُ إِلَينَا».
به خدا سوگند! ما همان مردمي هستيم كه خداي تبارك و تعالي (در آيه) فرمود و ما به خدا همان كساني هستيم كه مورد حسادت قرار مي گيريم و ما شايسته ي اين پادشاهي اي هستيم كه تنها به ما بر مي گردد. (10)

با ظهور امام زمان (عليه السلام) حكومت جهاني و ملك عظيم اهل بيت (عليهم السلام) آغاز خواهد شد و تا روز قيامت ادامه پيدا خواهد كرد؛ به اميد آن روزي كه آن فرمانروايي جهاني را درك كنيم.

اَللَّهُمَّ أَحيِنَا فِي دَولَتِهِ نَاعِمِينَ وَ بِصُحبَتِهِ غَانِمِينَ وَ بِحَقَّهِ قَائِمِينَ وَ مِنَ السُّوءِ سَالِمِينَ يَا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ‏!

پي نوشت ها:

1. النساء: 54
2. ص: 35
3. ص: 39
4. الحشر: 7
5. معاني الأخبار / ترجمه محمدى، ج‏2، ص: 327
6. النساء: 80
7. النساء: 59
8. تفسير فرات الكوفي، ص: 108
9. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 35 - ابوبصير از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده است كه در بيان «مُلكًا عَظِيمًا» فرمودند: «الطاعة المفروضة».
10. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 36