چاپ کردن این صفحه
چهارشنبه, 13 دی 1396 14:31

باز به بستان نمود گل چو منوچهر چهر/متین اصفهانی

باز به بستان نمود گل چو منوچهر چهر
لاله بر افروخت رخ چو آفتاب از سپهر

شد ز گل و لاله باغ سپهري از ماه و مهر
تطاول دي گذشت طبيعت آمد به مهر

باغ خزان ديده را گرفت در بر بهار

باز به طرف چمن باد بهاري وزيد
در دمن و دشت و كوه لاله و ريحان دميد

بنفشه پيك بهار ز خاك سر بر كشيد
بنفش و سرخ و كبود زرد و سياه و سپيد

به طرف هر گلستان بر لب هر جويبار

از دم باد بهار وز قدم فرودين
تازه و نو شد زمان خرم و خندان زمين

باغ پر از ياسمن چمن پر از ياسمين
وزان نسيم از يسار دمان شميم از يمين

از اين زمين مشگبيز از آن هوا مشگبار

ابر برآمد به كوه سيل سرازير گشت
ز دامن كوهسار ريخت به دامان دشت

غلطان غلطان رسيد پيچان پيچان گذشت
كوه و در و دشت را سينه كشان در نوشت

شد به سوي رود و شط نعره‌زنان رهسپار

بهار گرد خزان از چمن و باغ رفت
لاله دميد از دمن گل به گلستان شكفت

بلبل و گل يافتند مجال گفت و شنفت
گاه اين گفت آن شنيد گه اين شنيد آن بگفت

رسيد هنگام وصل زمان بوس و كنار

خزان غم گشت طي بهار عشرت رسيد
گل ز طرب گشت مست جامه ز شادي دريد

صنوبر و كاج باز سر بفلك بر كشيد
بر سر اطفال باغ سايه‌نشين گشت بيد

به رقص برخاست سرو دست افشان شد چنار

مقيم كاشانه چند خيز و كن آهنگ باغ
كه زد فريدون گل تكيه بر اورنگ باغ

شكفت از خرمي چو روي گل رنگ باغ
ماني قدرت گشود دفتر ارژنگ باغ

چه نقش‌ها زد ز گل به صفحه‌ي لاله‌زار

كنون كه باد بهار وزيد در بوستان
ساحت گلزار گشت غيرت باغ جنان

گيتي چون گل شكفت تازه و نو شد جهان
رخت ببايد كشيد ز خانه در گلستان

در چمن و باغ و راغ بايد افكند بار

ماه من اي چهره‌ات غيرت ماه تمام
سرو من اي طره‌ات مشگ فشان مشگ فام

چند نشيني خموش خيز و به مجلس خرام
آمد عيد غدير پر كن از باده جام

جام بده دمبدم ساغر پي پي بيار

غدير خم را سزد سازي جام شراب
به كه ز خم غدير سر زند اين آفتاب

كامروز در آن مقام حضرت ختمي مآب (ص)
به خلق ابلاغ كرد خلافت بوتراب (ع)

خواند علي (ع) را وصي به امر پروردگار

منبري آراستند بهر رسول (ص) انام
در آن مقام شريف كرد به منبر مقام

خطاب كرد اين چنين خطيب ذوالاحتشام
كه بعد من مرتضي (ع) است بر امت من امام

به كشور دين بود او صاحب اختيار

گفت پس از من علي است راهبر راه دين
رييس بر مسلمين امير بر مومنين

اوست خدا را ولي اوست مرا جانشين
به هر كه ياور منم علي است يار و معين

به هر كه مولا منم علي است مولا ويار

عالم غيب و شهود مظهر داور عليست (ع)
لنگر فلك وجود فاتح خيبر عليست (ع)

مظهر حي ودود صهر پيمبر عليست (ع)
كان كرم بحر جود ساقي كوثر عليست (ع)

آنكه ز جودش بود كاخ وجود استوار

عرش برين كمترين پله‌ي ايوان اوست
موسي عمران به طور واله و حيران اوست

عيسي گردون نشين طفل دبستان اوست
گوي وجود از شرف در خم چوگان اوست

چو دست قدرت كند از آستين آشكار

اي كه مه آسمان پرتوي از روي تست
مطاف كروبيان خاك سر كوي تست

دام دل عارفان سلسله‌ي موي تست
قبله‌ي قدوسيان طاق دو ابروي تست

چون پي طاعت كنند رو به در كردگار

تا كه بود در جهان خرم و فيروز گل
تا چو رخ گلرخان هست دل افروز گل

تا كه بود دلپسند هر شب و هر روز گل
تا به چمن سر زند به فصل نوروز گل

دهر كهن تا شود نو هر سال از بهار

يارت چون گل مدام شاد و دل افروز باد
مسعود باد اخترش بختش فيروز باد

هر سال بر او بهار هر روز نوروز باد
هر روز از عمر او به ز دگر روز باد

هر دم خندان بود چون گل در روزگار

اي كه دل از مهر تو به شادماني است جفت
نسيم مهرت ز دل غبار اندوه رفت

طبع گل آراي من چو گل به مدحت شكفت
«متين» به مدحت بسي گوهر ناسفته سفت