غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چهارشنبه, 13 دی 1396 11:45

اي مه بي‌مهر من اي مهر و ماهت مشتري/صغيراصفهاني

اي مه بي‌مهر من اي مهر و ماهت مشتري
وي دوصد چندانكه مهر از مه ز مهرت برتري

گاه عيش است و طرب ني موسم حزن و كرب
خلخي رويا بساغر كن شراب خلري

كرده بستان را بهار از خرمي رشك بهشت
حوروش يارا خوش است ار رخت در بستان بري

خيز اي سرو سهي بخرام يك ره در چمن
تا بياموزد خراميدن ز تو كبك دري

داغ دل از ساغر مي پاي گل بايد زدود
حاليا كز لاله مي‌بينيم شكل ساغري

از نواي بلبل شوريده در سوداي گل
باز مانده در فلك ناهيد از خنياگري 160 .

در نشاط و وجد و حال و انبساط و عشرتند
جمله موجودات عالم از ثريا تا ثري

ها بود عيد غدير خم به عشق مرتضي (ع)
خم خمم بخش اي بهشتي رو شراب كوثري

مستم از آن باده كن تا بر سبيل تهنيت
از الف تا يا كنم وصف جلال حيدري

اسم اعظم آدم اول اديب انبيا
اصل ايمان آنكه بر ايجاد دارد مهتري

باني بنياد عالم بحر احسان باب جود
بوالحسن بيضاي رخشان بدر از نقصان بري

تاجدار ملك امكان مظهر ذات و صفات
تابع ختم رسل (ص) مهر سپهر رهبري

ثاني آل كسا يكتاي بي‌ثاني كه هست
ثابت از وي دين احمد (ص) باطل از وي كافري

جان جان شاه جهان شاهي كه با عجز و نياز
جبرييلش بهر كسب فيض كرده چاكري

حاكم احكام حق حيدر (ع) حبيب مصطفي (ص)
حكمران بر ما سوي الله ز آدم و ديو و پري

خسرو خيبر گشا آنكو بفرمان خداي
خانمان بر كند از خيل يهود خيبري

دستيار و بن عم و داماد ختم المرسلين (ص)
دست حق كش داده داور در دو عالم داوري

ذوالجلال قاهر غالب شهنشاهي كه كرد
ذوالفقارش خرمن جان عدو را آذري

رخصت رزم ار دهد رايش بطفلي ني سوار
رستم زالش نيارد كرد هرگز همسري

زان الهي كيمياي مهرش اي اكسير جوي
زن بقلب خويش تا بيني از آن فرزري

سر سبحان ساقي كوثر سرور جان و دل
سروري كو راست اندر ملك هستي سروري

شامل احسانش نه تنها بر يتيمان شد كه كرد
شفقت و دلجوييش هر بيوه زن را شوهري

ضرب جوزايي حسامش مي‌فزودي بر عدد
ضيغمان دشت هيجا را ز جوزا پيكري

طوف كويش را طمع دارد كه در هر صبحدم
طلعت از خاور فروزد آفتاب خاوري

ظل حق ظهر پيمبر (ص) مانع ظلم و فساد
ظالمان را سد راه جور و ظلم و خود سري

عالي اعلي علي (ع) مرتضي شاهي كه كرد
عون حقش دايما در رزم اعدا لشگري

غايب و حاضر مليك و عبد را قسام رزق
غير از او نبود گر از چشم حقيقت بنگري

فضل محضش گشته شامل بر تمام كاينات
فيض عامش كرده در ملك جهان خوان گستري

قرب او را درك كردند انبيا آنگه شدند
قابل قرب خدا و رتبه‌ي پيغمبري

كنز مخفي گشت از غيب هويت آشكار
كرد تا آنشه ظهور اندر لباس مظهري

لعل و گوهر را عتابش تيرگي بخشد چو سنگ
لطف و مهرش سنگ را بخشد صفاي گوهري

مصحفش مدح و خدا مداح و احمد (ص) مدح‌خوان
من بوصف او كنم از خود ثبوت شاعري

نورگير از خاك درگاه فلك جاه ويند
نير اعظم عطارد زهره ماه و مشتري

واجب ممكن نما و ممكن واجب صفات
والله او را عين حق بيني گر از حق نگذري

هل اتي تنها نه وصف اوست كاوصاف وي است
هر چه بهر انبيا از حق صحايف بشمري

لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار
لاجرم جز او نبايد خواست از كس ياوري

يا علي (ع) يا ايليا يا با حسن يا با تراب
يكره ديگر ز لطفم خوان سوي ارض غري

گرچه در ظاهر من از كوي تو دور افتاده‌ام
ليك رويت چشم جانم را نمايد منظري

از تو مي‌خواهد «صغير» خسته تا بنوازيش
از طريق مرحمت وز راه مسكين پروري

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر