غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

بیست و هشتم صفر: شهادت رسول خدا و آغاز امامت امير المؤمنين و آغاز غصب خلافت

بیست و هشتم صفر
1 - شهادت رسول خدا صلّى الله عليه و آله:

شهادت جانگداز و مظلومانه اشرف مخلوقات خاتم الانبياء محمد بن عبدالله صلّى الله عليه و آله در سال 11 ه’ در سن 63 سالگى به وسيله سم


(اعلام الورى: ج 1، ص 80. بحار الانوار: ج 17، ص 406. اثبات الهداة: ج 1، ص 604. الخرائج و الجرائح: ج 1، ص 27. بصائر الدرجات: ص 503. محاسن برقى: ج 2، ص 262. جامع الاصول: ج 11، ص 38. مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 295. الطبقات الكبرى: ج 2، ص 154. سنن ابى داود: ج 4، ص 174)
بوده است، و طبق رواياتى عايشه و حفصه آن حضرت را مسموم كرده ‏اند!
(تفسير صافى: ج 1، ص 389)
در 24 صفر بيمارى پيامبر صلّى الله عليه و آله شدت يافت.
(مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 295)
پيامبر صلّى الله عليه و آله هنگام بيمارى فرمودند: حبيبم را نزد من حاضر كنيد. عايشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پيامبر صلّى الله عليه و آله روى مبارك خويش را از آنان برگردانيد و فرمود: «حبيبم را نزد من حاضر كنيد». سپس دنبال على بن ابى طالب عليه السلام فرستادند. چون نظر مبارك به آن حضرت افتاد او را نزد خود خواند و كلماتى به حضرت فرمود. هنگا می كه علی بن ‏ابی ‏طالب عليه السلام از نزد آن حضرت خارج شد، عمر و ابوبكر به او گفتند: «خليلت به تو چه گفت»؟ فرمود: «هزار باب علم به من حديث كرد كه از هر باب هزار باب ديگر باز می ‏شود».
(كافى: ج 2، ص 61. بحارالانوار: ج 22، ص 473. )
وصاياى صلّى الله عليه و آله:
پيامبر صلّى الله عليه و آله در لحظات آخر عمر خود وصيتهايى به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند و جبرئيل و ميكائيل و ملائكه مقربين را بر آن وصيت شاهد گرفتند. از جمله آن كلمات كه جبرئيل به پيامبر صلّى الله عليه و آله می ‏فرمودند و اميرالمؤمنين عليه السلام می ‏شنيد اين بود «خمست را غصب می ‏كنند و پرده احترامت (حرمتت) را می ‏درند و محاسنت به خون سرت رنگين می ‏شود».
اميرالمؤمنين عليه السلام می ‏فرمايند: «هنگا می كه آن كلام را فهميدم، فرياد زدم و بر روى زمين افتادم». بعد فرمايشاتى به حضرت زهرا سلام الله عليها و حسنين عليهماالسلام فرمودند. سپس آن وصيت با چند مهر از طلا كه آتش به آن نرسيده بود (و ساخته دست بشر نبود) مهر شد و به اميرالمؤمنين عليه السلام تحويل داده شد.
(كافى: ج 2، ص 32 - 33)
غسل و نماز بر بدن صلّى الله عليه و آله:
اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غسل دادن آن حضرت به تنهايى بر ايشان نماز خواندند.
(ارشاد: ج 1، ص 188 - 189)
مردم به جز اصحاب سقيفه در مسجد جمع شده بودند و در فكر نماز بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و دفن حضرت بودند. اميرالمؤمنين آمدند و فرمودند: «رسول خدا صلّى الله عليه و آله امام ما است در زمان حيات و پس از وفاتش»، كنايه از اينكه براى نماز بر بدن آن بزرگوار نماز به صورت جماعت ن می ‏خوانيم. در اين هنگام مردم دسته دسته داخل می ‏شدند و بدون امام آيه «ان الله يصلون على النبى، يا ايهاالذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً»
(سوره احزاب: آيه 56)
را سه بار می گفتند و بيرون می ‏آمدند.
دفن بدن مبارك صلّى الله عليه و آله:
بعد حضرت مولى الموحدين عليه السلام فرمودند: خداوند در هر مكانى كه روح پيامبرش را قبض می ‏كند راضى است كه در همان مكان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره‏اى كه از دنيا رفته دفن می ‏كنم.
اميرالمؤمنين عليه السلام با كمك ديگران قبرى حفر كردند و بدن حضرت را داخل قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفت و صورت پيامبر صلّى الله عليه و آله را باز كرد و گونه راست را بر زمين گذاشته در لحد را بستند و خاك روى آن ريختند.
(ارشاد: ج 1، ص 188 - 189)
خلاصه ‏اى از زندگى صلّى الله عليه و آله:
آن حضرت دو ماه و بنابر نقلى در حمل بودند كه پدر بزرگوارشان جناب عبدالله بن عبدالمطلب از دنيا رحلت فرمود. 4 يا 7 و يا 8 ساله بودند كه مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن شريفش گذشته بود كه جد بزرگوارش جناب عبدالمطلب عليه السلام از دنيا رحلت فرمود.
25 ساله بودند كه با جناب خديجه كبرى عليه السلام ازدواج كردند و حضرت خديجه سلام الله عليها 40 ساله بودند. 30 سال از سن مبارك آن حضرت گذشته بود كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام متولد شدند. در 40 سالگى خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگى به معراج تشريف بردند و در سال پنجم از بعثت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها متولد شدند.
50 سال از عمر مباركشان گذشته بود كه جناب ابوطالب و خديجه كبرى سلام الله عليها از دنيا رحلت نمودند.
در 45 سالگى به معراج تشريف بردند. 52 سال و يازده ماه و سيزده روز از سن مباركشان گذشته بود كه به مدينه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقريباً ده سال در مدينه شرف حضور داشتند، تا آنكه در 28 صفر سال 11 ه’ مسموماً از دنيا رحلت فرمودند. (منتخب التواريخ: ص 36 تا 46)
هنگام رحلت پيامبر صلّى الله عليه و آله حضرت زهرا سلام الله عليها بسيار می ‏گريست. حضرت او را نزد خود فرا خواند و مطلبى فرمود كه حزن و اندوه فاطمه سلام الله عليها فرو نشست. وقتى علت را سؤال كردند آن حضرت فرمود:
«پدرم به من خبر داد كه اولين نفر از اهل بيتش كه به او ملحق می شود منم و مدت اين فراق طولانى نيست».
(ارشاد: ج 1، ص 187)

2 - آغاز امامت امير المؤمنين عليه السلام:

اولين روز امامت حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام است، و زيارت آن حضرت در اين روز مستحب است.
(بحار الانوار: ج 97، ص 384)

3 - آغاز غصب خلافت:

اولين روز غصب ظالمانه خلافت و خانه نشين كردن امير المؤمنين عليه السلام و شكستن بيعت روز عيد غدير توسّط اهل سقيفه بنى ساعده است.
(تتمة المننهى: ص 9)

4 - شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام:

در اين روز در سال 50 ه’ امام حسن مجتبى عليه السلام به شهادت رسيد.
(اعلام الورى: ج 1، ص 403. بحارالانوار: ج 95، ص 200. مسار الشيعه: ص 27. فيض العلام: ص 199. كافى: ج 1، ص 461. منتهى الامال: ج 1، ص 231. مستدرك سفينة البحار: ج 6، ص 295. العدد القويه: ص 350)
بنابر قولى شهادت آن حضرت در 7 صفر و بنابر قولى در 5 ربيع الاول واقع شده است.
(بحار الانوار: ج 44، ص 161)
جعده دختر اشعث بن قيس با زهرى كه معاويه براى او فرستاده بود آن حضرت را مسموم كرد. معاويه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده كرد كه او را به عقد يزيد درآورد، ولى به وعده خود وفا نكرد.
(ارشاد: ج 2، ص 16. كافى: ج 2، ص 481. بحار الانوار: ج 44، ص 149. تاريخ الخلفاء: ص 192)
مسموميت حضرت:
مسموميت حضرت امام حسن عليه السلام چهل روز طول كشيد.
(تتمة المنتهى: ص 41)
پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارك و فرا رسيدن وقت شهادت، به سيّد الشّهداء عليه السلام فرمودند: «مرا مسموم كرده‏اند و پاره‏هاى جگرم داخل طشت است. من از شما جدا می شوم و به خداوند ملحق می ‏گردم، و می ‏دانم چه كسى مرا مسموم كرده است، ولى به حقى كه بر شما دارم در اين باره حرفى نزنيد. وقتى من از دنيا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و كفنم نما و مرا كنار قبر جدم پيامبر صلّى الله عليه و آله ببر تا با او تجديد عهد كنم. سپس مرا در بقيع كنار جده‏ام فاطمه بنت اسد سلام الله عليها دفن كنيد. می ‏دانم مخالفين و معاندين گمان می كنند شما می ‏خواهيد مرا كنار پيامبر صلّى الله عليه و آله دفن كنيد و مانع شما می ‏شوند. شما را به خدا قسم می ‏دهم كه مبادا به خاطر من حتّى به اندازه خون حجامت ريخته شود». سپس آن حضرت مثل آنچه امير المؤمنين عليه السلام وصيت فرموده بود به اولاد و اهل خود وصيت نمود و از دنيا رفت.
تشييع جنازه حضرت:
امام حسين عليه السلام بعد از غسل و كفن و نماز، آن حضرت را به طرف مرقد شريف پيامبر صلّى الله عليه و آله حمل كردند. با ديدن اين منظره براى مروان و بقيه بنى اميّه كه با سلاح و به همراهى عايشه آمده بودند شكى باقى نماند كه می ‏خواهند آن حضرت را در كنار پيامبر صلّى الله عليه و آله دفن نمايند.
لذا ماندند و مانع شدند و عايشه در حالى كه سوار درازگوشى بود گفت: «مرا با شما چه كار است كه می ‏خواهيد كسى را كه من او را دوست ندارم در خانه من دفن كنيد». مروان ملعون هم نظير اين مطالب را گفت، و ابن عباس به او و عايشه جواب داد. فرزندان عثمان هم مانع شدند و گغتند: «هرگز نمی ‏شود كه عثمان در بدترين مكانها دفن شود و حسن با رسول خدا به خاك سپرده شود».
امام حسين عليه السلام فرمود: به خداوندى كه مكه و حرم را محترم گردانيده، حسن عليه السلام فرزند على و فاطمه عليهماالسلام سزاوارتر است بر پيامبر صلّى الله عليه و آله از كسانى كه بدون اجازه داخل خانه او شده‏اند. بخدا قسم او سزاوارتر است از حمال خطاها عثمان، كه ابوذر را از مدينه بيرون كرد و. ..
عايشه جلو قبر پيامبر صلّى الله عليه و آله رفت و گفت: «تا يك مو در سر من است نخواهم گذاشت او را در اين خانه دفن كنيد! در اينجا بنى مروان جنازه آن حضرت را تيرباران كردند. بنى هاشم دست به شمشير بردند، ولى امام حسين عليه السلام مانع شده فرمودند: «وصيت برادرم نبايد ضايع شود». سپس 70 تير از جنازه آن حضرت بيرون كشيدند !
(منتهى الامال: ج 1، ص 235)
و اين در حالى بود كه امام مجتبى عليه السلام به امام حسين عليه‏السلام خبر داده بودند كه عايشه بعد از شهادت ايشان چه جنايتى را مرتكب می ‏شود.
( مجمع البحرين: ج 1، ص 454)
پس از آن حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام كلماتى فرمودند كه اگر وصيت برادرم نبود می ‏دانستيد كه شمشيرهاى الهى در كجا و چگونه بر شما فرود می ‏آمد. سپس بدن مطهر آن حضرت را به بقيع آوردند و در كنار جده ‏اش فاطمة بنت اسد سلام الله عليها دفن نمودند.
(ارشاد: ج 2، ص 19 17. بحار الانوار: ج 44، ص 156)
آقا حضرت مجتبى عليه السلام داراى 15 فرزند دختر و پسر بودند، ولى از جعده هيچ فرزندى نداشتند.
(ارشاد: ج 2، ص 20)

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر