چاپ کردن این صفحه

دهم محرم الحرام : وفات امّ سلمه

دهم محرم الحرام : وفات امّ سلمه

در اين روز در سال 63 62 ه ق امّ سلمه همسر پيامبر صلّى الله عليه و آله از دنيا رحلت فرمود.
(مستدرك سفينة البحار: ج 5، ص 215).

- نام او هند، پدرش ابى اميّه، مادرش عاتكه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله ‏اش ابوسلمة بن عبدالاسد بن مغيره بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش امّ سلمه به حبشه مهاجرت كردند. پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی كه در جنگ احد بر او وارد شده بود، بعد از مدتى شهيد شد.

- سلمه، عمر، زينب و درّه، فرزندان او بودند، و عمر در جميع جنگهاى امیرالمومنین عليه السلام شركت كرد ومدتى از طرف آن حضرت والى بحرين بود.

- بعد از اينكه عدّه امّ سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبكر و عمر جداگانه به خواستگارى او رفتند، ولى امّ سلمه اجابت نكرد. در سال چهارم ه ق پيامبر صلّى الله عليه و آله از او خواستگارى كرد و امّ سلمه قبول كرد، و به فرزند خود عمر بن ابى سلمه گفت: عقد را جارى كن.

- عايشه وقتى ديد پيامبر صلّى الله عليه و آله امّ سلمه را به عقد خويش در آورده بسيار ناراحت شد، چه اينكه امّ سلمه در جمال كم نظير بود. عايشه به حفصه گفت: امّ سلمه چقدر زيباست! او باور نكرد تا اينكه امّ سلمه را ديد. از هين جهت حسادت اين دو با امّ سلمه بسيار زياد بود.
امّ سلمه فضائلى دارد كه او را از ديگر همسران پيامبر صلّى الله عليه و آله به جز خديجه كبرى سلام الله عليهاممتاز كرده است:

1- بارها امّ سلمه عايشه را نصيحت می ‏كرد در پيروى از على بن ابى طالب عليه السلام، ولى او نمی پذيرفت. فضایل و مناقب آن حضرت را براى عايشه می ‏گفت ولى او قبول نمی ‏كرد، تا اينكه پسرش عمر بن ابى سلمه را با نامه ای خدمت امیرلمومنین عليه السلام فرستاد و در آن خبر داد كه عايشه به سوى بصره حركت كرده است. . . .
2 - امّ سلمه شهادت داد كه عايشه دشمن امیرلمومنین عليه السلام است.
3 - امّ سلمه شنيد كه يكى از آزاد شده هايش امیرلمومنین عليه السلام را ناسزا گفته است. آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضائل و مناقب على عليه السلام كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله شنيده بود براى آن شخص بازگو كرد، تا او توبه كند.
4 - امّ سلمه حديث «نحن معاشر الانبياء لانورّث. . . » را كه ابوبكر آن را به دروغ به رسول خدا صلّى الله عليه و آله نسبت داد تكذيب كرد.
5 - هنگامی كه امیرالمومنین عليه السلام براى جنگ جمل حركت كردند، امّ سلمه پسرش عمر بن ابى سلمه را براى يارى آن حضرت فرستاد، و به آن حضرت پيغام داد: «اگر پيامبر صلّى الله عليه و آله همسرانش را به ملازمت خانه‏ ها امر نفرموده بود می ‏آمدم و در نصرت و يارى شما كوتاهى نمی ‏كردم».
6 - بعد از رحلت خديجه كبرى سلام الله عليها مراقبت حضرت زهراء سلام الله عليها با فاطمه بنت اسد سلام الله عليها بود. بعد از رحلت فاطمه بنت اسد اين مهم از طرف پيامبر صلّى الله عليه و آله به امّ سلمه سپرده شد، و عايشه از اين ماجرا بسيار خشمناك بود. امّ سلمه می ‏گفت: «مردم گمان می ‏كنند من آموزگار فاطمه سلام الله عليها هستم! بخدا قسم كه آن حضرت آموزگار من است».
7 - روزى پيامبر صلّى الله عليه و آله پوست گوسفندى را طلبيدند و مطالبى را فرمودند و امیرالمومنین عليه‏السلام نوشتند. بعد آن پوست را به امّ سلمه دادند و فرمودند: «هركس بعد از من فلان و فلان نشانه را به تو داد، اين پوست را به او تسليم كن». آن سه نفر آن نشانه‏ ها را نداشتند، و امّ سلمه آن پوست را در خلافت ظاهرى امیرالمومنین عليه السلام به آن حضرت كه همه نشانه‏ ها را دارا بود تسليم نمود.
8- هنگام حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكه امّ سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را كه از پيامبر صلّى الله عليه و آله شنيده بود با اندوهى فراوان بازگو كرد. امام حسين عليه السلام محل شهادت و موضع دفن خود و اصحابشان و. . . را به معجزه نشان دادند. سپس مقدارى از خاك آن بقعه طيّبه را به امّ سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا كه امّ سلمه پيامبر صلّى الله عليه و آله را با حالتى گردآلود و ژوليده مو در خواب ديد، و عرض كرد: يا رسول الله ، اين چه حالت است كه در شما می ‏نگرم؟ فرمودند: «اى امّ سلمه، حسين مرا كشتند و ديشب براى او و اصحاب او قبر می ‏كندم».
وقتى از خواب بيدار شد خاكى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام به او داده بودند به خون تازه تبديل شده است.
(رياحين الشريعه: ج 2، ص 305 283)