غدیر
  • 03134490296
  • 09118000109
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکشنبه, 10 دی 1396 12:59

آیا درسته موقع شهادت امیر المومنین (علیه السلام)...

پرسش:

با سلام

آیا درسته موقع شهادت امیر المومنین (علیه السلام) امام حسن (علیه السلام) در کوفه نبودند بلکه در مدینه بودند و امام علی (علیه السلام) در هیچ خطبه و یا روایتی ایشان را برای امامت بعد از خود معرفی نکردند بلکه مردم مدینه از ایشان خواستند خلافت را بپذیرند و بعد از آن وارد کوفه شدند؟

 

 

پاسخ:

در تاریخ و روایات مواردی ذکر شده که ثابت می شود امام مجتبی علیه السلام در هنگام شهادت پدر خود در کوفه بودند که به چند نمونه از آن اشاره می شود:

۱-اقامه نماز به جای پدر

پس حسنین علیهما السّلام از خانه به سوى مسجد دویدند، دیدند که مردم نوحه و فریاد میکنند و میگویند: وا اماماه و وا امیر المؤمنیناه، به خدا سوگند که شهید شد امام عابد مجاهد که هرگز اصنام و اوثان را سجده نکرد، و اشبه مردم بود به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله.
پس چون داخل مسجد شدند، فریاد وا أبتاه، و وا علیاه بر آوردند و می‏گفتند:

کاش مرده بودیم و این روز را نمی‏دیدم. چون به نزدیک محراب آمدند پدر بزرگوار خویش را دیدند که در میان محراب در افتاده. و ابو جعده و جماعتى از اصحاب و انصار آن حضرت حاضرند و همی‏خواهند تا مگر آن حضرت را برپا دارند تا با مردم نماز گزارد، و او توانایى ندارد، پس حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام امام حسن علیه السّلام را به جاى خود بازداشت که با مردم نماز گزارد و آن حضرت نماز خویشتن را نشسته تمام کرد، و از زحمت زهر و شدّت زخم به جانب یمین و شمال متمایل می‏گشت، چون امام حسن علیه السّلام از نماز فارغ شد سر پدر را در کنار گرفت، و همی‏گفت: اى پدر! پشت مرا شکستى، چگونه تو را به این حال توانم دید.

منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام(فارسى)، ج‏۱، ص: ۴۲۴

۲-سوال از قاتل

آنگاه امام حسن علیه السّلام از قاتل پرسش کرد، پدر فرمود: مرا پسر یهودیّه، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى ضربت زد و اکنون او را به مسجد در آورند و اشاره کرد به باب کنده، و پیوسته زهر شمشیر بر بدن آن حضرت سریان میکرد و آن حضرت را بی‏خویشتن می‏نمود، و مردمان به باب کنده م ى‏نگریستند و بر امیر المؤمنین علیه السّلام مى‏گریستند که ناگاه صدایى از در مسجد بلند شد و ابن ملجم را دست بسته از باب‏ کنده به مسجد در آوردند.
تا ابن ملجم را به حضور حضرت امام حسن علیه السّلام آوردند، چون نظر آن حضرت بر او افتاد، فرمود: اى ملعون! کشتى امیر المؤمنین، و امام المسلمین را به جاى آن که تو را پناه داد، و تو را بر دیگران اختیار کرد، و عطاها فرمود، آیا بد امامى بود از براى تو؟ و جزاى نیکى‏هاى او به تو این بود که دادى؟!!

منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام(فارسى)، ج‏۱، ص: ۴۲۵

۳-سفارش قاتل خود،به امام حسن علیه السلام

آنگاه حضرت سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود: اى پسر! با اسیر خود مدارا کن، و طریق شفقت و رحمت پیش دار، آیا نمى ‏بینى چشمهاى او را که از ترس چگونه گردش مى‏ کند و دلش چگونه مضطرب میباشد؟

منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام(فارسى)، ج‏۱، ص: ۴۲۷

۴-اذن دخول به اصبغ بن نباته

شیخ طوسى روایت کرده ‏اند از اصبغ بن نباته که چون حضرت‏ امیر المؤمنین علیه السّلام را ضربت زدند و به خانه بردند من و حارث همدانى و سوید بن غفله با گروهى از اصحاب بر در سراى آن حضرت جمع شدیم، چون صداى گریه و عویل از خانه آن حضرت بلند شد، ما نیز گریستیم و بانگ ناله و فغان بر کشیدیم که ناگاه امام حسن علیه السّلام از خانه بیرون شد و فرمود: اى مردمان! امیر مؤمنان فرمان داده که به خانه‏هاى خویش بازشوید، آن جماعت پراکنده شدند، و من به جاى خود ماندم، بار دیگر صداى شیون از خانه آن حضرت شنیدم و من نیز گریستم، دیگرباره حضرت امام حسن علیه السّلام از خانه بیرون آمد و فرمود که: نگفتم به خانه‏هاى خود روید؟گفتم: به خدا سوگند یا بن رسول اللّه! که جانم یارى نمى‏کند و پایم قوّت رفتار ندارد، و تا امیر المؤمنین علیه السّلام را نبینم به جایى نمى‏توانم رفت، پس بسیار گریستم و حضرت امام حسن علیه السّلام داخل خانه شد و بعد از اندک زمانى بیرون آمد و مرا به اندرون خانه طلبید، چون داخل شدم دیدم که امیر المؤمنین علیه السّلام را بر بالشها تکیه داده ‏اند و عصابه زردى بر سرش بسته‏ اند و روى مبارکش از بسیارى خونى که از سرش رفته است چنان زرد شده بود که ندانستم عصابه‏اش زردتر بود یا رنگ مبارکش.
چون مولاى خود را بر آن حال مشاهده کردم بى‏تاب شدم و در قدم محترمش افتادم و مى ‏بوسیدم و بر دیده‏هاى خود مى‏ مالیدم و مى‏ گریستم.
حضرت فرمود که: اى اصبغ! گریه مکن که من راه بهشت در پیش دارم.
گفتم: فداى تو شوم می‏دانم که تو به بهشت می‏روى من بر حال خود و بر مفارقت تو می‏گریم‏.

منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام(فارسى)، ج‏۱، ص: ۴۳۰

و اما در جواب قسمت دوم این سوال:

نص امیرالمومنین بر امامت امام حسن علیه السلام

کلینى و دیگران روایت کرده‏ اند از سلیم بن قیس هلالى که گفت: حاضر بودم در وقتى که وصیّت کرد امیر المؤمنین علیه السّلام به فرزند خود امام حسن علیه السّلام، و گواه گرفت بر وصیّت خود حضرت امام حسین علیه السّلام و محمّد بن حنفیّه و جمیع فرزندان خود و اهل بیت خود و سرکرده ‏هاى شیعیان خود را، پس کتابها و اسلحه حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به او تسلیم کرد فرمود: اى فرزند امر کرد مرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که تو را وصىّ خود گردانم، کتابها و سلاح خود را به تو بسپارم چنانچه حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا وصىّ خود گردانید و کتابها و سلاح خود را به من تسلیم کرد، امر کرد مرا که تو را امر کنم که چون مرگ تو را حاضر شود، اینها را تسلیم نمائى به برادر خود حسین و او را وصىّ و خلیفه خود گردانى. پس رو به امام حسین علیه السّلام کرد و فرمود: امر کرده است تو را رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در هنگام شهادت خود، اینها را تسلیم کنى به این پسر خود علىّ بن الحسین. پس دست علىّ بن الحسین را گرفت‏ فرمود: امر کرده است تو را رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که اینها را تسلیم کنى به فرزند خود محمّد بن على باقر، پس او را از رسول خدا و از من سلام برسان.
جلاء العیون، ص:۴۱۶

واحد پاسخگویی به سوالات

موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی صلی الله علیه و آله و سلم

 

غدیر,غدیرخم,غدیرشناسی

غدیر